اگر به جريانات افشاگرانه علاقمند هستيد حتما بخوانيد
دوشنبه 13 آذر 1396 - 11:41:29 AM
چه خبر - فرصتي مغتنم براي افشاگري: آخرش مردم مي‌مانند با يک فهرست بلند و بالاي بدنامي

در همه جاي دنيا ژورناليست‌ها از «افشاگري» استقبال مي‌کنند و آن را فرصت مغتنمي مي‌دانند تا در سايه‌اش بدرخشند و نام خود را به عنوان خبرنگاري که به جنگ کانون‌هاي ثروت و قدرت مي‌رود سر زبان‌ها بيندازند. تلقي عوام‌الناس هم از روزنامه‌نگاري مترادف افشاگري است. به نظر مردم خبرنگار خوب کسي است که شم کارآگاهي دارد و مثل تن‌تن وارد ماجراهاي عجيب و غريب مي‌شود و پرده از اسرار سياسي و اقتصادي برمي‌دارد. براي همين هم هست که حرفه خبرنگاري توام با شجاعت و زيرکي است. کلا مردم ما علاقه علاوه‌اي به افشاگري دارند و افشاگر را تا حد قهرمان مي‌ستايند. يک دليل اينکه در ذهن اکثريت، محمد مسعود به عنوان روزنامه‌نگار جايگاه ويژه‌اي دارد، همين است که او بيش از بقيه مشهور به افشاگري بود. اوايل انقلاب که دست مطبوعات براي نوشتن و انتشار هر حرف و گزارشي باز بود، خاطرتان باشد مسابقه افشاگري راه افتاده بود. هر روز يا از پيوند فلان شخص با ساواک مي‌گفتند يا از نفوذ کاگ‌ب در بهمان سازمان. مجله‌هاي زرد هم براي اينکه از قافله عقب نمانند قصه‌هاي محرمانه‌اي سرهم مي‌کردند تا فروش‌شان افت نکند. يادم هست يکي از مجله‌هاي نوجوانانه دست‌هاي «سيا» را در قتل بروسلي رو کرده بود و قصه‌اي سياسي- جنايي- عشقي ساخته بود… اما همين که دانشجوها سفارت امريکا را تسخير کردند، سطح افشاگري و مطالبه افشا چنان ارتفاع گرفت که روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران جا ماندند و بازي را تمام و کمال به جريان‌هاي سياسي واگذاشتند. مردم هميشه در صحنه تا پاسي از شب، جلوي لانه جاسوسي شعار مي‌دادند «افشا کن، افشا کن». آن افشا کردن‌ها اما نه‌تنها مسير سياسي کشور را عوض کرد بلکه راه و رسم ژورناليسم را بالکل تغيير داد و در افشاگري غيررسمي را تخته کرد… چند سال بعد در جريان دوم خرداد مجددا موج افشاگري راه افتاد و بازار برملا کردن رونق گرفت. اين بار کساني که خود دستي بر آتش مديريت داشتند يا از پشت‌پرده امور مطلع بودند کسوت روزنامه‌نگاري به تن کردند و اسرار مگو را گفتند. تاريخ افشاگري را گزارش نمي‌کنم. صرفا دارم عرض مي‌کنم که اين کار برخلاف جذابيت ظاهري‌اش آثار خوبي نداشته‌ و چندان مفيد فايده نبوده‌ است. اوج تاثيرات منفي افشاگري‌ها مربوط به ميانه دهه ٨٠ است. رييس‌جمهور وقت، معمولا ليستي در جيبش بود که با آن کانون مشکوک و مجهول قدرت و ثروت را تهديد مي‌کرد. گوشه‌هايي از اين ليست را در جريان منازعات سياسي ديديم و جسته و گريخته اسم‌هايي هم شنيديم اما اين اقدامات حاصلي جز آشفتگي و بي‌اعتمادي عمومي و سرخوردگي و تهمت و تقابل نداشتند، چيزي گير مردم نيامد، تغييري هم در توزيع قدرت و ثروت اتفاق نيفتاد. از من نشنيده بگيريد اما بدتر شد که بهتر نه. به سابقه که رجوع مي‌کنم هيچ افشاگري را سراغ ندارم که از قِبَلش اوضاع بهتر شده باشد. منظورم اين نيست که بايد جلوي حقايق را بگيريم. حقايق اگر «حقايق» باشند در جيب و پستو و پشت پرده و گاوصندوق نمي‌مانند، کسي هم جلو‌ي‌شان را نمي‌تواند بگيرد. اما مي‌خواهم بگويم افشاگري، بيش از آنکه خيرش به مملکت برسد، حربه‌اي است براي تقابل سياسي، ابزاري است براي هدم رقيب، بهانه‌اي است براي ضايع کردن طرف مقابل، سلاحي است براي ترساندن حريف و… مي‌ترسم آخرش جز بدنام شدن کل «خانواده» هيچ سود ديگري نداشته باشد… آخرش مردم مي‌مانند با يک فهرست بلند و بالاي بدنامي.


منبع: روزنامه اعتماد

http://www.CheKhabar.ir/News/84913/اگر به جريانات افشاگرانه علاقمند هستيد حتما بخوانيد
بستن   چاپ