از سرخوردگي از ناممکني هر گونه ارتباط عاطفي موفق با يک مرد تا جنون قتلبار
سه شنبه 7 آذر 1396 - 12:59:49 PM
چه خبر - نگاهي به فيلم خفه گي

فيلم هاي ژانر نوآر عموما سياه و سفيد هستند و سرشار از نااميدي. سايه هايي پرمعنا با سبک نورپردازي خاص در فضاهاي مه آلود و جنايي.
صحرا(با بازي الناز شاکردوست) شخصيت اصلي فيلم خفه گي, سرخورده از ممکني ارتباطي عاطفي با هر مردي, بدون داشتن هرگونه افقي روشن براي رسيدن به يک زندگي خانوادگي موفق, به دور از مادرش در خانه اي اجاره اي که قرار است به زودي تبديل به برجي بلند شود زندگي مي کند. او پرستار يک بيمارستان رواني ست. درآمدش در آن حد نيست که بتواند براي خود سرپناهي خوب فراهم آورد. بيمارستاني که صحرا در آن کار ميکند, مکاني ست نا معلوم, با فضايي متفاوت و غيرمعمول. در اين بيمارستان رواني فقط صداي سکوت را مي شود، شنيد، و گويي در آنجا تنها يک بيمار وجود دارد. که همان يک نفر هم براي نجات يافتن از شوهرش خود را به ديوانگي زده است به لحاظ عقلي در سلامت کامل به سر مي برد.
صحرا در شرايطي قرار دارد که تنها يک پيرمرد شهوت ران و چندش آور مي تواند تنها ياري دهنده اش باشد. زني که خودش را به ديوانگي زده( با بازي پرديس احمديه) به او پيشنهاد مي دهد که کيفش را که در آن تمام مدارک و اسنادش موجود است به دستش برساند, پيش از دست يازي همسرش به آن. در عوض حاضر است به او سر پناهي دهد تا در آن زندگي کند. صحرا که راه پس و پيش ندارد به آساني مي پذيرد.

الناز شاکردوست در خفه گي

الناز شاکردوست در خفه گي

اما در روزي که براي دزديدن کيف به محل مورد نظر مي رسد, با خاموشي ناگهاني برق مواجه ميشود. در اين فيلم در اکثر مواقع برق ها قطع هستند و بارندگي بي وقفه ادامه دارد. کارگردان از اين فضاي تاريک و مه آلود به خوبي براي تشديد حس غم و ياس استفاده نموده است. درست در لحظه خاموشي ناگهاني برق مسعود ( با بازي نويد محمد زاده که نقش همسر پرديس احمديه را در اين فيلم دارد) سر و کله اش پيدا مي شود. صحرا که به علت ترس از تاريکي تعادلش را از دست داده و از پله ها پايين افتاده و پايش شکسته است, مسعود را بالاي سر خودش مي بيند, چاره اي جز گفتن حقيقت ندارد. مسعود هم موقعيت را براي رسيدنش به هدف اصلي اش مساعد مي بيند. و شروع به دلبري کردن از صحرا مي کند.
صحرا نيز به آساني عشق وي را مي پذيرد و در نهايت براي حفظ اين عشق دست به کارهاي جنون آميزي مي زند که منجر به قتل پرديس احمديه مي شود. حالا فرصت مناسبي ست تا مسعود با قتل صحرا آخرين ميخ را بر تابوت داستان اين فيلم بکوبد.
در بيان علت اينکه چرا در اين فيلم پرديس احمديه خودش را به ديوانگي زده است, سکانسي در فيلم گنجانده شده که در آن مي بينيم منصور برادر مسعود (با بازي پولاد کيميايي) به برادرش القا ميکند که همسرش به او خيانت کرده است. ممکن است ببينده با ديدن اين سکانس با خودش حدس بزند که شايد منصور با همسر برادرش رابطه داشته و يا از شدت حسادت سعي در خراب کردن زندگي برادرش دارد. به هر حال پرداخت بسيار کمي که به حضور اين شخصيت شده, داستان را گنگ و ناقص ميکند. چرا که از سويي ديگر ما مي بينيم شدت علاقه مسعود به همسرش در حدي نيست که تحت تاثير چند جمله از سوي برادرش و يا حتي به خاطر يک ماجراي مالي که بين پدرش و پدر همسرش اختلاف ايجاد کرده بود, بخواهد همسرش را تا به سر حد جنون برساند.

پولاد کيميايي و نويد محمدزاده در خفه گي

پولاد کيميايي و نويد محمدزاده در خفه گي

شايد اگر تاثير نقش پولاد کيميايي در داستان پر رنگ تر بود, محتواي داستان تا اين حد گنگ و بي منطق جلوه نمي کرد. اما اگر از نقاط ضعف در داستان فيلم بگذريم, فضاسازي اکسپرسيو در اين فيلم به خوبي اتفاق افتاده است. سايه روشن ها و نورپردازي هاي مه آلود, در کنار غم و سرخوردگي و نا اميدي صحرا, فضايي وهم انگيز را ايجاد کرده که, تا حدودي ضعف داستان فيلم را پوشش مي دهد و براي مخاطب جذابيت آفريني مي کند. فريدون جيراني که تا کنون آثاري متفاوت در کارنامه اش به ثبت رسانيده, با ساخت اين اثر توانسته, اثري کاملا متفاوت را در سينماي ايران خلق نمايد.به جرات مي توان گفت که اثري از جنس فيلم خفه گي در سينماي ايران نمي توان يافت.
و از ديگر نقاط قوت و ساختار شکنانه فريدون جيراني مي توان به بازي متفاوت الناز شاکردوست در اين فيلم اشاره کرد که شايد بتوان گفت تا پيش از اين از الناز شاکردوست که سال هاست ستاره سينماي گيشه است, چنين نقش آفريني نديده بوديم.


منبع: سيمرغ

http://www.CheKhabar.ir/News/84503/از سرخوردگي از ناممکني هر گونه ارتباط عاطفي موفق با يک مرد تا جنون قتلبار
بستن   چاپ