چه خبر - گفت و گو با رامين پرچمي
پرچمي که اخيرا در در دو نمايش «پچ پچه هاي پشت خط نبرد» و «غسالخونه» ايفاي نقش داشته است در تازه ترين گفتگويي انجام شده به گلايه از عدم پذيرفته شدن در جامعه هنري بعد از آزادي از زندان پرداخته و اينکه با وجود تحمل مجازات باز هم نمي تواند فعاليت روتين خود را پي گيرد.
اين بازيگر در پاسخ به اين سوال که چطور متوجه شد که ممنوعالکار است؟ گفت:
هيچوقت هيچکس به من چيزي نگفت! همان اوايل که از زندان بيرون آمدم؛ طبيعي بود که فکر کنم مدتي ممنوعالکار خواهم بود. تمام جو موجود و صحبتهايي که ميشد و تجربه و سابقه قبلي همه نشان ميداد که به اين زوديها اجازه کار نخواهم داشت؛ حداقل در تلويزيون. ولي خودم پيگيرش نشدم چون مدتي هم تهران نبودم.
پرچمي ادامه داد:
حدود سال 93 بود که خيلي اتفاقي سعيد چاري که ميخواست يک فيلم سينمايي بسازد سراغم آمد و گويا چند ماه هم دنبال من گشته بود؛ همان شب که قرار بود متن را بخوانم به دليل مشکلي ديگر که سوءتفاهم بيربطي بود؛ افتادم زندان و هفت ماه آنجا بودم و دوباره اين قضيه قطع شد. فرداي آن روز که از زندان بيرون آمدم حس کردم خيلي بد شده که قول دادهام و ناگهان خبري از من نشده؛ به سعيد چاري زنگ زدم عذرخواهي کنم که گفت بيا شهرک دفاع مقدس، هنوز کسي جايگزين تو نشده است. رفتم سکانسهايم را بازي کنم اما آن فيلم هيچ وقت ساخته نشد!! همان روز يکي از بازيگران کار؛ کسي به اسم امير زريوند بود؛ به من گفت ميتواني تئاتر کار کني؟ سعيد چاري کارگردان «فيلسوفهاي احمق» گفت من اجازهاش را از ارشاد گرفتهام و مشکلي براي تئاتر و سينما ندارد. گفت نمايشنامهخواني «هملت با سالاد فصل» را داريم که قبول کردم و آن را در چارسوي تئاتر شهر اجرا کرديم، که اولين کار من بعد از مدتها ممنوعالکاري بود.
اين بازيگر تشريح کرد:
همان نمايشنامهخواني باعث شد نمايشنامهخواني ديگري با گروه ديگري به اسم «اسب» کار کنم و بعد نمايشنامه بعدي را خودم کار کردم و بعد کار روي روال افتاد و ديگران متوجه شدند هستم و حضور دارم. يک بار هم خانم لعيا زنگنه با من تماس گرفت و پرسيد دوباره در بازيگري هستم يا نه و گفت بيا برويم تلويزيون صحبت کنيم. که رفتيم و صحبت کرديم و فهميدم هنوز در تلويزيون نميتوانم کار کنم. با ارشاد صحبت کردم گفتند در سينما و تئاتر مشکلي ندارم. بعد از آن کارهاي ديگر همينطور پيش آمد.
پرچمي با بيان اينکه «آيا بايد پيگير باشيد تا جوابي به شما بدهند که ممنوعالکار هستيد يا نه» گفت:
براي من جالب بود که يکي از مسئولان ارشاد به من گفت ما از شما گله داريم که نيامدي براي حل مشکلات! گفتم مگر کسي به من اعلام کرده بود که ممنوعالکاري؟ يا کسي حکمي داده بود و چيزي گفته بود؟ از کجا بايد بدانم مشکلم چيست و بايد کجا بروم دنبالش؟ گفتند نه؛ شما بايد ميآمدي و تقاضا ميکردي. گفتم من اصلا با اين روال آشنا نيستم ولي از اين به بعد چشم! اما راستش هنوز هم که ميدانم بايد پيگيري کنم اما چون خيلي آدم پيگيري نيستم؛ ميگويم موضوع خودش در روند عادي جلو ميرود و حل ميشود. شايد اتفاقا اگر دنبالش باشم سريعتر هم اتفاق بيفتد. براي من هم لازم است چون کار ديگري ندارم که انجام دهم.
اين بازيگر تئاتر و سينما با تاکيد بر اينکه «بهنظر ميرسد موضوع ممنوعالکاري و زمان آن کاملا سليقهاي است» به خاطرهاي اشاره کرد و گفت:
حدود يک ماه پيش هماهنگ کردند براي برنامه «ادابازي» به خندوانه بروم و حتي همگروهيام هم مشخص و بخشي از کار فيلمبرداري شد. در لحظه آخر که قرار بود کل برنامه ضبط و قرعهکشي شود نامهاي، تلفني چيزي شد که اين آقا نميتواند کار کند. سوال اين بود که براي رسيدن به همان بخش از کار هم قطعا چند مرحله را پشت سر گذاشته بودم و مشکلي نداشتم حالا آن لحظه آخر چه دليلي وجود داشت که جلوي کارم را گرفت؟ جز سليقه چيز ديگري نميتواند باشد. چون تهيهکننده گفت استعلامها را کردهايم و جوابها را گرفتهايم مشکلي نبوده. اما دقيقا لحظه آخر اين اتفاق ميافتد. مشخص است که کسي يا کساني هستند که فعلا صلاح نميدانند در تلويزيون حضور داشته باشم. نميدانم چرا؟! حتي اگر قرار بود مجازاتي بشوم، اگر اشتباهي کردم 7-8 سال به خاطرش ممنوعالکار بودم و همه اينها انجام شده. اگر قرار بود بروم خارج از کشور يا هر کار ديگري کنم؛ ديدند عملا اين اتفاق نيفتاده و من نميخواهم ايران را ترک کنم. يک بار خيلي اتفاقي به برنامه پخش زنده شبکه دو رفتم و در آن حضور داشتم. مدير برنامه هم بدون اينکه بداند ممنوعالتصويرم من را از بين جمعيت صدا کرد و من آنجا ديده شدم. فردايش رسانه هاي افراطي نوشتند که « اين آقاي فتنه 88 در تلويزيون چه کار ميکند…» همين باعث شد مدير شبکه توبيخ شود.
بازيگر سريال «در پناه تو» در ادامه خاطرنشان کرد:
در واقع از اينجا و اينطور متوجه ميشويد که ممنوعالکار شدهايد. وقتي کسي سراغ شما نميآيد؛ يا اگر سراغت ميآيد بعدش ميرود و خبري نميشود و بعدا ميفهمي که آن بنده خدا رفته و استعلام کرده؛ اما رويش نشده بگويد چنين اتفاقي افتاده. مدتي هم که کار نکنيد ديگران شما را از ياد ميبرند. مورد من که اينطور بود و ديگران دنبال دردسر نبودند که سراغ من بيايند. چه کاري است؛ حتما بايد من را ميخواستند که سراغم بيايند اما مشابه من خيليها بودند که راحت ميتوانستند بازي کنند و دردسري هم نداشتند. يعني بخش عمدهاش به سليقه کارگردان برميگردد و کسي مثل من که اگر پيگير بود؛ ميتوانست تا حدي اوضاع را پيش ببرد.
پرچمي با بيان اينکه «مدتي که بازي نميکردم فعاليت هنري ديگري نداشتم» گفت:
جز همان چند نمايشنامهخواني و دو، سه آهنگي که خواندم، يکي از مسائلي که باعث شد خيليها بفهمند ايرانم و زنده هستم، مصاحبهاي بود که يکي از مجلات با من کرد. نميدانم چطور ناگهان با من مصاحبه کردند که خيلي هم جنجالي از آب درآمد. خيلي از حرفها را زدم که تاکنون نزده بودم؛ بعدش چند مصاحبه جسته گريخته ديگر هم داشتم.
او با اشاره به اينکه حضورش در دو نمايش «پچپچههاي پشت خط نبرد» و «غسالخونه» باعث شد در فيلم سينمايي «بالن» مسعود تکاور بازي کند گفت:
در اين فيلم نقش کوچکي داشتم. اين هم البته با خاطره جالبي همراه است؛ آقاي تکاور مرا براي نقشي ميخواست که پليس مثبتي بود؛ مثل اينکه ارشاد گفته نه اين آقا نبايد نقش پليس مثبت را بازي کند! اما چون در کار بودم آقاي تکاور لطف کرد و نقش کوتاه ديگري به من داد. که براي من همين که يک کار سينمايي و تصويري بازي کردم؛ خوب بود. کار آقاي تکاور اولين کار تصويريام بعد از مدتها بيکاري بود و حالا صحبتهاي ديگري هم شده؛ احمد احمدي قرار است کاري را تهيه کند که گفته حتما در آن هستي و آقايان اسدزاده و تبريزي هم وعدههايي دادهاند. هيچ وقت فکر نميکردم برگشتن به نقطه صفر اول سخت باشد و اينقدر زمان ببرد. خيلي زودتر از اينها انتظار داشتم وارد کار شوم اما مثل اينکه خيلي پروسه طولانيمدتي است. بايد صبوري کنم تا به جايي که بيست سال پيش بودم، برسم. اما اشکالي هم ندارد، بالاخره اين هم يک تجربه است.
منبع: ilna.ir
http://www.CheKhabar.ir/News/81361/روايت رامين پرچمي از روزگارش در زندان و ممنوع الکاري پس از آن