چرا در تماشاي نگار، گاهي تماشاگر در درک ترس، غم و هيجان مردد مي شود؟
سه شنبه 4 مهر 1396 - 12:33:23 PM
چه خبر - نقد فيلم نگار

فيلم نگار داراي ويژگي هايي ست که آن را به اثري منحصر به فرد تبديل مي نمايد. ويژگي هايي که تا پيش از اين, در سينماي ايران شاهد آن نبوده ايم. اين سبک روايت, از طريق حلول روح در يک جسم ديگر و يا فلش بک هاي غيرمنتظره بار اولي است که در سينماي ايران اتفاق مي افتد و از اين حيث بايد به رامبد جوان براي مزه مزه کردن اين اتفاق تازه تبريک گفت. فيلم نگار با ريتم رواني که دارد و دوري گزيني از زياده گويي و کشدار کردن روايت داستان, مخاطب را تا انتهاي فيلم به دنبال کردن داستان راغب مي کند, و با توجه به داشتن برخي از فضاسازي هاي موفق لحظاتي لذت بخش را براي مخاطب فراهم مي کند. اما در کل، اين اثر را يک فيلم موفق در ژانر اکشن و معمايي نمي توان به حساب آورد. فيلم نگار در وهله اول با تيزرهاي تبليغاتي اش به عنوان اثري اکشن و جدي که داراي لايه هاي خشن و مرگبار و حتي تلخ است , به مخاطب معرفي مي شود. اما همين که دقايقي از نمايش فيلم مي گذرد, ذهنيت طنز گراي رامبد جوان که در پس ژانر اکشن اين فيلم پنهان شده بود خيلي زود رخ نمايان مي کند, و در دقايق و لحظاتي از فيلم که توقع مي رفت مخاطب هيجان زده شود, بترسد و يا احساس غم کند, شروع به خنديدن مي نمايد!

زماني که حقيقت, خودش به دنبال نگار مي آيد!

از همان آغاز فيلم که پليس مشغول تعريف ماجراي خودکشي فرامرز وليان پدر نگار است, مخاطب به راحتي مي تواند حدس بزند که اين حادثه خودکشي نبوده, بلکه يک قتل اتفاق افتاده است. پس فيلم براي مخاطب از همان لحظات اوليه حالت معماگونه خود را از دست مي دهد. و با توجه به اين که ابعاد پنهان قتل پدر نگار توسط خود مقتول براي دخترش بازگو مي شود, و بيشتر از آنکه نگار در جست و جوي حقيقت باشد , حقيقت خودش به دنبال نگار مي آيد, پس علي رغم فضاپردازي هاي اسرار آميز ذهنيت مخاطب دچار چالش هاي معمايي نمي شود.
علي رغم تلاش تمام عوامل براي به کارگيري مولفه هاي دلهره در سکانس هاي ماورايي اين فيلم , از موسيقي و طراحي لباس و صحنه گرفته تا نورپردازي و شيوه هاي فيلمبرداري, و فلش بک هاي متعدد, حلول روح پدر نگار در جسم دخترش و ... مخاطب ابدا احساس ترس و دلهره نمي کند. در مواردي هنگام تماشاي برخي از سکانس هاي ماورايي و يا حتي زد و خورد , صداي خنده تماشاگر در سينما شنيده مي شد!

سکانس هاي اغراق آميز و کاهش باورپذيري

شخصيت پردازي ها و برخي صحنه ها گاهي آن چنان دچار اغراق مي شوند, که باورپذيري و غير معمول بودن و درنتيجه قدرت تاثيرگذاري فيلم به شدت کاهش مي يابد.
مثلا در سکانسي مي بينم که زد و خوردهاي وحشتناکي صورت مي گيرد, و نگار نيز علي رغم جثه ظريفش, در اين صحنه ها حضور يافته است. با وجود سنگين بودن شدت ضربات نه نگار و نه پيمان(محمدرضا فروتن) و نه هيچ کدام ديگر از کاراکترهاي حاضر در صحنه دچار هيچ آسيبي نمي شوند, بدون هيچ گونه شکستگي, کبودي و يا حتي احساس درد پس از اتمام زد و خورد به راه عادي خود ادامه مي دهند.
يا در حوادث انتهايي فيلم مي بينيم که نگار براي اولين بار اسلحه به دست گرفته, و به تنهايي از پس سه مرد مسلح حرفه اي بر مي آيد, و همه را به قتل مي رساند. البته تماشاگر هم بدون هيچ استرسي مطمئن است که نگار پيروز اين ماجرا خواهد بود.

تلاش هاي نا موفق کارگردان براي قهرمان سازي...

تلاش کارگردان براي قهرمان سازي از نگار, با وجود سکانس هاي اگزجره شده که از باوپذيري و تاثيرگزاري مطلوب براي مخاطب برخوردار نيستند, تا حدودي شکست خورده به نظر مي آيد. شخصيت محمدرضا فروتن هم يکدست و خوش ساخت نيست و المان هاي لازم براي معرفي و پذيرش از سوي تماشاگر را ندارد. البته اينکه چنين پارادوکس هايي در شخصيت يک فرد قابل قبول باشد يا نه موضوعي ست که بايد به لحاظ علم روان شناسي مورد بررسي قرار گيرد.


منبع: سيمرغ

http://www.CheKhabar.ir/News/80306/چرا در تماشاي نگار، گاهي تماشاگر در درک ترس، غم و هيجان مردد مي شود؟
بستن   چاپ