بيماري سخت شرکت کننده مسابقه مردان آهنين: کاهش وزن 100 کيلوگرمي! عکس
يکشنبه 19 شهريور 1396 - 12:03:55 PM
چه خبر - شرايط جسماني سياوش برفان شرکت کننده مردان آهنين

براي بيننده​هاي پروپاقرص برنامه هاي تلويزيوني ، سياوش برفان نام آشنايي است. خيلي ها او را با مسابقه مردان آهنين به ياد مي​آورند؛ همان مسابقه پرهيجاني که ميزبان قوي ترين مردان ايران بود.

برفان چندين دوره در اين مسابقات شرکت کرد و فيناليست شد. دوبار با کاپ اخلاق به خانه برگشت و يک بار هم با عنوان سومي قوي ترين مردان ايران. اين اما صفحات اول قصه زندگي اين قهرمان است؛ روي خوش قصه. آن روي ديگر قصه زندگي اين مرد ، روزهايي است که او با يک بيماري سخت رودر رو شد؛جايي که بايد به خودش ثابت مي​کرد زور سرطان به او نمي​رسد.

بعد از يک مبارزه طولاني ، حالا برفان دوباره به زندگي برگشته است. دوباره ورزش مي​کند و بيشتر از قبل قدر لحظه لحظه زندگي اش را مي​داند. با اين ورزشکار 38 ساله کشورمان ، از روزهايي گفتيم که او سرسختانه براي زنده ماندن و کم نياوردن تلاش مي​کرد؛ روزهايي که خيلي دور نيستند.

آقاي برفان ، براي علاقه مندان برنامه مردان آهنين اسم و چهره شما آشناست. اما شما چند دوره قهرماني کشور در رشته کشتي را هم داريد. چطور اين مسير را طي کرديد؟

من ورزش را به صورت جدي از سال 68 شروع کردم . يعني حدودا ده ساله بودم. اول هم رفتم سراغ کشتي. چند دوره قهرمان کشور شدم، مقام قهرماني آسيا را هم دارم. اما از وقتي مسابقات مردان آهنين شروع شد ، به اين ورزش علاقه مند شدم و در مسابقات انتخابي شرکت کردم و انتخاب شدم. چند دوره هم در اين مسابقات شرکت کردم. چندبار فيناليست شدم و يک بار هم به مقام سوم اين مسابقات رسيدم. در همين دوران بود که به پاورليفتينگ هم علاقه مند شدم و فعاليتم را در اين رشته ورزشي هم شروع کردم.

روزهايي که ورزش مي کرديد و با اين جديت در ميدان مسابقات حضور داشتيد ، هيچ نشانه اي از بيماري در بدن شما وجود نداشت؟

نه واقعا اوائل که هيچ نشانه اي نداشتم. بعدها کم کم ديدم که حين تمرينات ورزشي، وقتي حرکتي انجام مي دهم، بدنم کبود مي شود و اين کبودي ديگر خوب نمي شود. همين موضوع نگرانم کرد و باعث شد به دکتر مراجعه کنم.

چه زماني بود؟

حدودا 5 سال پيش.

از کي فهميديد که نگراني تان بي دليل نبوده؟

همان روز اولي که براي آزمايش خون رفتم دکتر. من براي يک کبودي ساده رفته بودم ، اصلا هم هيچ تصوري از سرطان و ...نداشتم. هيچ ذهنيتي نداشتم که ممکن است اين بيماري جدي باشد. اما همان جا نتايج آزمايش که آمد به من گفتند شما مشکوک به سرطان هستيد . بايد بستري بشويد.

چه حالي پيدا کرديد؟

شوکه شدم... اصلا فکرش را هم نمي کردم...

بعد چه شد؟

بعد ديگر پروسه درمانم شروع شد. گفتند سرطان خون داري. بعد در مرحله هاي بعدي درمان متوجه افت شديد پلاکت در خونم شدند . گفتند سيستم ايمني بدن تو خودش را دشمن مي بيند و شروع کرده به خوردن پلاکت ها. من از همان زمان جراحي و شيمي درماني را شروع کردم. البته يک اشتباه پزشکي باعث شد که روند درمان بيماري ام طولاني تر شود. پزشک معالجم موقع برداشتن طحال، به پانکراس من آسيب زد و من دچار پانکراتيک هم شدم.

چقدر در بيمارستان بستري بوديد؟

خيلي زياد. تقريبا يک سال و نيم به خاطر همين بيماري فقط روي تخت بيمارستان بودم. طوري شده بود که مني که ورزشکار بودم ، پاورليفتينگ کار مي کردم و 140- 150 کيلو وزنم بود، در دوران بيماري وزنم به 50 کيلو رسيد.

سياوش برفان در بيمارستان

سياوش برفان در بيمارستانسياوش برفان در بيمارستان

با چقدر قد؟

با قد 190. يعني آنقدر ضعيف شده بودم که اصلا نمي توانستم راه بروم. واقعا يکي از آرزوهايم اين بود که از روي تخت بلند بشوم و راه بروم. دخترم را در آغوش بگيرم.

يعني يک راه رفتن ساده براي شما رويا شده بود؟

دقيقا همين طور است. حسرت دوباره ورزش کردن هم که به دلم مانده بود فکر مي کردم هيچوقت دوباره اين تجربه هاي ورزشي برايم تکرار نمي شود. به اندازه اي از نظر جسمي و ظاهري تغيير کرده بودم که وقتي اولين بار بعد از يک سال سخت بيماري خودم را در آينه ديدم وحشت کردم.

تصويري که توي آينه ديديد و شما را ترساند چطوري بود؟

فکر کنيد يک نفر که همه موهاي سرش ريخته. ابرو ندارد. شديدا وزن کم کرده. استخوان هايش بيرون زده دقيقا مثل آدم هايي که سوءتغذيه دارند؛ بعد اين تصوير را مني مي ديدم که ورزشکار بودم ، عضله اي بودم... من يک سال غذا نخوردم در روند بيماري ام به خاطر مشکل پانکراتيک نمي توانستم غذا بخورم. از طريق يک لوله گوارشي که به گردنم وصل بود، سرم خوراکي به من تزريق مي شد.

اصلا نشد که اميدتان را از دست بدهيد ؟بالاخره بين گذشته و حالِ آن روزهاي شما تفاوت زيادي وجود داشت.

آن اوائل وقتي که هنوز از خبر شنيدن اين بيماري شوکه بودم خودم را باختم. يادم است آن روزها که در بيمارستان بستري بودم ، هر کدام از بيمارها که فوت مي کرد من خودم را بيشتر مي باختم. مثلا يکي از هم اتاقي هايم سرطان کبد داشت، که فوت کرد . مرگ او روي من خيلي تاثير گذاشت فکر مي کردم که اين سرنوشت در انتظار من هم هست. اما اين حس براي همان اوائل بود. بعد ديدم اين طوري نمي​شود . ديدم اگر مي​خواهم به زندگي برگردم بايد خودم هم تلاش کنم. بايد خودم هم بخواهم. نه اينکه روي تخت به انتظار شفا بنشينم. الان هم به همه بيماران سرطاني و... که از نزديک مي بينم مي گويم که اين خودمان هستيم که به بيماري مي بازيم. از همان اول که اسم سرطان را مي شنويم ، اين اسم را براي خودمان بزرگ مي کنيم. عقب نشيني مي کنيم و راه را براي پيشروي بيماري باز مي گذاريم و همين باعث شکست مان مي شود.

بيماران مبتلا به سرطان را کجا مي بينيد؟

از طريق دوست و آشنا معرفي مي شوند. خيلي ها چون در جريان بيماري من هستند از من مي خواهند که با بيمارشان صحبت کنم و او را به زندگي اميدوار کنم. من هم قبول مي کنم. در اين مدت هم با خيلي ها حرف زده ام ، به خيلي ها کمک کرده ام که با بيماري شان مبارزه کنند. يکي از آنها خواهر خودم است که به سرطان سينه مبتلا شد . به علت شدت بيماري همه از درمان او قطع اميد کرده بودند اما من کنارش ايستادم و سعي کردم کاري کنم که روحيه اش را نبازد.

به بيماري که روزهاي سختي را مي گذراند و با سرطان سروکله مي زند چه مي گوييد؟

مي گويم من هم همه اين روزها را گذرانده ام؛ درد شيمي درماني را مي فهمم؛ 5 بار شيمي درماني شدم، مي دانم ريختن موها ، ضعيف شدن بدن و..چه حالي دارد. اما نبايد خودت را ببازي. بايد به خاطر چيزهايي که داري تلاش کني زنده بماني . بايد به چيزهايي که داري اميدوار باشي.

اميد خود شما در آن دوراني که روي تخت بيمارستان بوديد، چه بود؟

دخترم ، همسرم ، دوستانم . من به عشق اينها دوباره بلند شدم. البته يک نکته مهم هم وجود دارد که هيچوقت در هيچ شرايطي انسان نبايد از لطف خدا نا اميد شود. من اين را هم هميشه به افراد بيماري که از نزديک مي بينم مي گويم. مي گويم که بايد از خود خدا براي گذراندن اين روزها کمک بخواهيد.

شما هم اين کار را کرديد؟

بله ...من شفايم را از پزشک ها نگرفتم. بگذاريد ماجرا را برايتان تعريف کنم. يک شب ، من در بيمارستان طالقاني تهران بستري بودم . همسرم هم آن شب به عنوان همراه کنارم مانده بود. روبه روي تخت من ، يک هموطن مسيحي بستري بود. که هروقت درد سراغش مي آمد مي گفت: يا ابوالفضل...يا ابوالفضل... وقتي کمي حالش بهتر شد به او گفتم : مسلمان شدي؟ گفت نه. من مسيحي ام. اما از ابوالفضل شما چند بارشفا گرفتم. الان هم از او مي خواهم کمکم کند. من همانجا دلم شکست، پتو را روي سرم انداختم. گفتم يا حضرت اباالفضل! من هيئت دارت هستم، علم کِشَت هستم، چرا به من نظر نمي کني؟! واقعا مثل يک معجزه بود، صبح که بيدار شدم ديگر هيچ ترشح پانکراتيکي نداشتم. بعد از دو روز هم دستگاه هايي که در شکمم بود در آوردند و بعد از چند روز هم مرخص شدم.

الان در چه شرايطي هستيد؟

خوشبختانه با دعاي خير مردم اين بيماري را پشت سر گذاشتم. دقيقا دوسال است که دوباره ورزش را شروع کردم و همه سعي ام اين است که دوباره به رکوردهاي قبلي ام برسم. مي خواهم امسال در مسابقات جهاني هم شرکت کنم و به همه ثابت کنم که حرف هايي که پشت سرم مي زدند شايعه بود.حقيقت نداشت.

چه حرف هايي ؟

خيلي ها مي گفتند که داروي بدنسازي باعث اين اتفاق شده اما اين طور نبود. من هيچوقت دارو مصرف نکرده بودم. بيماري ام مثل بيماري بقيه مردم چند تا علت خاص داشت استرس، ژنتيک و در معرض مواد سمي قرار گرفتن.

کجا در معرض مواد سمي بوديد؟

در محل کارم. من تکنسين مذاب کارخانه «...» بودم و کارم طوري بود که در معرض استنشاق مواد سمي قرار داشتم. اما وقتي بيمار بودم شنيدم که اين بيماري را به چيزهاي ديگري ربط مي دهند و خيلي دلم شکست.

الان ديگر زندگي تان به همان روال عادي اش برگشته؟

بله . خداراشکر . الان با وجود اينکه هنوز به خاطر پانکراتيک خيلي درد مي کشم و دل دردهاي شديد دارم و هر روز دارو مي خورم اما تمرينات ورزشي ام را با جديت دنبال مي کنم. تقريبا سه چهار ساعت روزم را در باشگاه مي گذرانم. مثل سابق سرکار هم مي روم.

همان کار قبلي؟

همان شرکت مي روم اما قسمت کاري ام را عوض کردم االان در بخش ديگري مشغولم.

به اينکه ممکن است يک روزي دوباره اين بيماري برگردد هم فکر مي​کنيد؟

مي دانم اين اتفاق ممکن است دوباره بيفتد. اما من به اين موضوع فکر نمي​کنم ، سعي مي کنم خودم را سرگرم کنم و هميشه مي گويم سياوش تو مي تواني . تو قوي هستي. زور سرطان به تو نمي رسد.

به وزن قبلي تان برگشته ايد؟

تقريبا. الان حدود 130 کيلو هستم.

از آن روزهاي بيماري عکس و تصويري داريد؟

اگر باشد در اينترنت هست ، عکس هايي که خودمان داشتيم را همسرم پاک کرده. مي گويد بهتر است آن روزها را فراموش کنيم.

سياوش برفانِ بعد از بيماري با سياوش قبلي فرق هم دارد؟

خيلي زياد. بعد از اين اتفاق ، ذهنيت من نسبت به خيلي چيزها عوض شد ، خيلي ها را شناختم. الان قدر موقعيت ها را بيشتر از قبل مي​دانم؛ قدر لحظه لحظه زندگي را. دوست دارم از اين فرصت دوباره اي که به من داده شده نهايت استفاده را ببرم.
منبع: jamejamonline.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/79217/بيماري سخت شرکت کننده مسابقه مردان آهنين- کاهش وزن 100 کيلوگرمي! عکس
بستن   چاپ