پاسخ غلامعباس فاضلي به حاشيه يازدهمين جشن منتقدان سينمايي
شنبه 4 شهريور 1396 - 2:16:50 PM
چه خبر - «نقد» نه تنها «حق» منتقد، بلکه «وظيفه» اوست !

غلامعباس فاضلي جوابيه اي در پاسخ به حاشيه يازدهمين جشن انجمن منتقدان و نويسندگان، نوشته و جهت نشر، در اختيار سايت سيمرغ قرار داده است. که متن آن را در ذيل ميخوانيد:

يک) جمشيد مشايخي
روز بيست وششم مرداد ماه آقاي جمشيد مشايخي در يازدهمين جشن انجمن منتقدان و نويسندگان سينمايي روي صحنه رفت و به زباني صريح و تند درباره ي مطالبات فرهنگي اش صحبت کرد. طرف خطاب آقاي مشايخي جامعه فرهنگي کشور بود. منتقدان سينمايي، مسئولان خانه سينما، مديران فرهنگي، اصحاب رسانه، و غيره.هنرمندان زيادي در طول ساليان گذشته از مسئولان فرهنگي مطالبه داشته اند. مطالبات برخي مالي بوده. مانند آنهايي که مشکل درمان يا مسکن داشته اند؛ و مطالبات گروهي ديگر درخواست کار بوده در دوران بيکاري.

بارها کمدين هاي صاحب شهرتي را ديده ام که در جشن هاي سينمايي، به زبان مطايبه به بيکاري شان اشاره کرده اند و به کنايه به مسئولان فرهنگي يا دست اندرکاران سينما فهمانده اند که بيکارند، و اگر دير بشود سررشته زندگي از دست شان خارج مي شود. به ياد نمي آورم در واکنش به اين مطالبات چيزي جز همراهي رخ داده باشد. اما در مورد آقاي مشايخي چنين نشد. اهالي هنر و رسانه چنان ماجرا را منحرف کردند که ايشان فرداي آن روز ناچار شدند اعلام کنند «کاش مثل اين چند دهه ديشب هم سکوت مي کردم.»

در سخنان آقاي مشايخي حقيقت بزرگي نهفته بود. درونمايه اعتراض ايشان (سواي جملات پاياني سخنان او که به توصيف سکنات آقاي عزت الله انتظامي در سال هاي خيلي دور مربوط مي شد و ما نمي دانيم چقدر حقيقت دارد يا ندارد، که البته حتي صحت تاريخي هم داشته باشد، اهميت چنداني نمي شود برايش مترتب شد) بر اين نکته استوار بود که همه ي بازيگران سينما بايد مورد تکريم مسئوان فرهنگي قرار بگيرند. قرار نيست همه توجهات صرفاً روي يک نفر متمرکز شود. اگر قرار است سالني فرهنگي به نام يک بازيگر نامگذاري شود، مجسمه اي ساخته شود، خانه اي مسکوني به موزه تبديل شود، احياناً خيابان و ميداني به نام مزين شود، لقبي داده شود، همه ي بازيگراني که در تاريخ سينماي ايران نقشي داشته اند بايد در اين عزت و افتخار سهيم باشند، نه فقط يک نفر.

طبيعي است دهها نفر در صف شايستگان اين رديف قرار مي گيرند. جوان و پير. از علي نصيريان و پرويز فني زاده و امين تارخ و داريوش ارجمند و پرويز پرستويي و محمدعلي کشاورز و داود رشيدي و خسرو شجاع زاده و آتيلا پسياني و خسرو شکيبايي گرفته تا محمدرضا فروتن و امين حيايي و محمدرضا گلزار، و حامد بهداد و بهرام رادان و شهاب حسيني و ... و صد البته که افتخار و عزت بايد در زمان حيات آدمها ارزاني آنها شود، نه در دوره ي ممات. و متأسفانه جامعه ي سينمايي ما تا آنجا در اين مهم کوتاهي کرده که حتي وقتي قرار است در جشن منتقدان سينما کليپي پخش شود، بيشتر تصاوير کليپ محدود به يک بازيگر مي شود! که اينها به حق و درستي آقاي مشايخي را برآشفت. ايشان به درستي، روند نادرستي را مورد اشاره قرار داند که ربع قرني است به صورت يک روال طبيعي درآمده.

نکته مهم اينجاست که طرف خطاب آقاي مشايخي «ما» بوديم نه آقاي عزت الله انتظامي. ايشان به کوتاهي جامعه فرهنگي فرهنگي کشور در تشخيص و تکريم بزرگان فرهنگي اشاره داشتند، نه ايتکه بخواهند مسئله اي شخصي را مطرح کنند. متأسفانه از همان نخستين ثانيه ها برخورد مجري مراسم با سخنان ايشان طوري بود که از فحواي آن به حضار چنين القا شد که پيرمردِ پريشان احوال، حال اش خوش نيست، جدي نگيريدش! و متأسفانه هرکه براي گرفتن يا دادن جايزه روي صحنه آمد چنان در مورد سخنان آقاي مشايخي سکوت کرد که گويي بله! حال پيرمرد خوش نيست!

در روزهاي بعدي سه واکنش عمده در مورد حرفهاي آقاي مشايخي صورت گرفت که هرسه نادرست بودند.

1_دسته نخست اظهار مي داشتند که اساساً پيرمرد حال اش خوب نيست و نمي داند چه مي گويد! بنابراين اصلاً نبايد از او دعوت مي شده روي صحنه بيايد!

2_دسته دوم ماجرا را به حد يک کدورت شخصي تنزل دادند (و متأسفانه اين اتهام نادرست حتي وارد صفحه ي «ويکي پديا»ي استاد هم شده!)

3_و گروه سوم در کمال فرومايگي پاي «حسادت» را پيش کشيدند! متأسفانه همه اينها جز ناداني و بغض نبود. چه لزومي دارد آقاي مشايخي به بازيگري که از سال 1349 به اينسو، هميشه در برابرش نقش دوم ايفا کرده حسادت کند؟! که فرقي نمي کند سريال هزاردستان بوده باشد يا فيلم خانه عنکبوت، يا کمال الملک.

مزمّت آقاي مشايخي متوجه جامعه فرهنگي کشور بود. و شايد بيشتر آدمهاي حاضر در همان سالن را در بر مي گرفت. اما متأسفانه حاضران به جاي پذيرفتن انتقاد آقاي مشايخي از خودشان، و شنيدن ناقوس خطري که ايشان بانگ اش را به صدا درآورد، نيرنگ پليدي به کار بستند و افکار عمومي را به سوي ديگري منحرف کردند. آقاي جمشيد مشايخي به درستي از جامعه سينمايي کشور مطالبه اي فرهنگي دارد، مغلطه در ماهيت مطالبات ايشان چيزي را از صحت سخنان ايشان کم نمي کند.


دو) عزت الله انتظامي

آقاي عزت الله انتظامي بازيگر مورد احترام من هستند، اما هنرپيشه ي محبوب من نيستند و تصور نمي کنم به خاطر اين مسئله بايد به کسي جواب پس بدهم.
ايشان بدون شک از سرمايه هاي فرهنگي اين کشور هستند، اما من نه به بازي ايشان علاقمندم، نه انتخاب هاي ايشان را دوست دارم، و نه سلوک فردي شان خوشايند من است. واضح است که آقاي عزت الله انتظامي به خاطر رضايت حال من بازي نکرده اند، و جهت کسب رضايت من زندگي نمي کنند، بنده هم محض خوشايند ايشان ننوشته ام و نمي نويسم. هرکدام کار خود را کرده ايم. و بدون شک سليقه ي شخصي من چيزي از منزلت ايشان، و احترام ام به اين مرد هنرمند نمي کاهد. ايشان شکر خدا هواخواهان بسيار دارند و نقش تاريخي ايشان در سينماي ايران انکارناشدني است.

در مراسم آن شب من به بخشي از نقدم بر فيلم گاوخوني اشاره کردم که سيزده سال قبل در ماهنامه «دنياي تصوير» منتشر شده بود:
«...عزت الله انتظامي با ملال و کسالت غيرقابل تحملي تجربه هاي قبلي اش در نقش يک پيرمرد پا به سن گذاشته غرغروي عصبي لجباز در روز فرشته و گاوخوني را تکرار کرد... [و گاوخوني] از اينکه عزت الله انتظامي با ملال يکنواخت و غيرقابل تحملي نقشي را که بيش از سه دهه در اکثر فيلمهايش تکرار کرده، باز اينجا هم تکرار مي کند به شدت رنج مي برد» "دنياي تصوير"-  شماره 135 (صفحات 90 و 91)

اين نظر قاطع بنده در سيزده سال قبل بوده، نظر امروزم نيز همين است و مطمئن باشيد چنانچه عمري به دنيا برايم مانده باشد سيزده سال بعد هم جز اين نخواهد بود. همين چند سطر منجر به اين شد که آقاي انتظامي عزيز و محترم سالها قبل روزي به بنده تلفن بزنند و البته خيلي با مهر و ملاطفت و احترام با من صحبت کنند. قدري از خاطرات خصوصي شان را بازگو کنند، و البته لابلاي آن اشاره اي به اين احتمال کنند که بنده نويسنده کم تجربه اي هستم که به نظر مي رسد بيست و چند سالي بيشتر نداشته باشم و از دبيرستان وارد عرصه ي نقد فيلم شده ام و شناخت عميقي از اين حوزه ندارم. خاطراتي را هم که از سالهاي خيلي دورتر تعريف کردند دلالت بر همين ديدگاه داشت، مثل نقد منفي هوشنگ حسامي بر نمايش «آي با کلاه، آي بي کلاه» با بازي ايشان که با واکنش ايشان روبرو شده و در خلوت به آقاي حسامي مي گويد «براي اين تئاترها به ما پولي که نمي دهند اما نوشته تو باعث مي شود آدم يخ کنه!»، و ديگري اشاره اي به جوانکي که به واسطه دکتر جواد مجابي وارد عرصه ي نقد تئاتر مي شود، و پس نقد منفي اش به نمايشي با بازي آقاي انتظامي، از طرف ايشان به پشت صحنه نمايش دعوت مي شود تا چندوچون ماجرا را از نزديک دريابد، و پس از نصيحت انتظامي، آن جوانک به طور کلي نقدنويسي را رها مي کنند و سوي ديگري مي رود!

من اين منطق ايشان در مواجهه با نقد را که طبق فرمايشات خودشان ريشه در سالياني خيلي دورتر دارد نپسنديدم و نمي پسندم. نه «جوانک» بودم، نه اين کار را رها کردم، نه از موضع ام دست شستم. اما آنچه شرح اش رفت و در جشن هم بهش اشاره مختصرتري کردم دلالتي بر «توهين» يا حتي «بي احترامي» از سوي بنده به آقاي انتظامي عزيز، محترم، صاحب عزت، و دوست داشتني نيست. حيرت آور است که حضرات به جشن منتقدان سينمايي دعوت مي شوند و تاب شنيدن چند جمله از نقدي که سيزده سال پيش نوشته شده را ندارند! نقد نه تنها «حق» بلکه «وظيفه» منتقد است، آن هم در جشم منتقدان سينمايي.


سه)نويد محمدزاده

وقتي نويد محمدزاده روي صحنه آمد، ماجرا را به چيز ديگري تحريف کرد. آنچه من در مورد آقاي انتظامي گفتم «توهين» نبود و هيچ عبارت «ناشايست»ي را در بر نمي گرفت. اما محمدزاده با چسباندن برچسب «بي احترامي » به سخنان من تلاش کرد تا مستمسکي براي مطرح کردن خودش پيدا کند. تحريف واقعيت از سوي او دلائل مختلفي داشت:

1)اشاره ي من در نقد سيزده سال پيش در مجله «دنياي تصوير» به بازي آقاي انتظامي کنايه هايي به خود محمدزاده محسوب مي شد. و او از اين واقعيت وحشت کرد. چراکه محمدزاده هنوز در ابتداي راه، در ورطه ي تکرار و کليشه افتاده . مدام دارد نقش يک آدم عصبي و لجباز را تکرار مي کند. فرقي نمي کند آن فيلم عصباني نيستم باشد، يا سيزده، ناهيد، لانتوري، خشم و هياهو، ابد و يک روز، بدون تاريخ بدون امضاء، و خفگي. در تمام اين فيلمها محمدزاده يک کليشه را تکرار کرده. بنابراين آن اشاره را به خودش گرفت. بيراه نيست که از قديم گفته اند «چوب را که بلند کني گربه دزده فرار مي کند!»

2)اينکه محمدزاده آن شب از سوي منتقدان برنده جايزه نشد، او را سخت به هم ريخته بود. آنقدر که حتي نتوانست اين به هم ريختگي را کتمان کند. «هنوز براي من زود است که براي دادن به ديگران روي صحنه بيايم» بنابراين دنبال محملي گشت براي مطرح کردن خودش. و چه چيزي بهتر از چسباندن خود به عزت الله انتظامي.

3)شخصيت سينمايي محمدزاده بر اساس کاراکتر افرادي عصبي، شکست خورده، و کنترل ناپذير که هيچ احترامي براي ديگران قائل نيستند، فحاشي مي کنند، خودخواه اند، و با هنجارهاي اجتماعي در تعارض هستند شکل گرفته است. محمدزاده در هيچ فيلمي نقش آدمي که منطبق با الگوهاي پذيرفته شده ي اجتماعي باشد را بازي نکرده، يا معتاد بوده، يا اسيدپاش، يا ولگرد، يا دچار عارضه هاي رواني. شايد برخي تصور کنند چنين کاراکتر سينمايي حالا چگونه مدافع ادب و احترام شده است!؟ پاسخ من اين است از اين رو که همان ژست خودنمايانه ي چند دقيقه اي، فرصتي براي او را فراهم مي آورد که از شخصيت سينمايي اش فرار کند و بتواند خودش را طور ديگري در افکار عمومي مطرح نمايد.

4)اساساً ماهيت چيزي که محمدزاده را دچار توهم «حمايت از استاد انتظامي» کرد مخدوش است. جوانکي در موقعيت نويد در اندازه اي نيست که بتواند از کسي حمايت بکند! و اگر قدرت حمايت داشت از موقعيت خودش و فيلم عصباني نيستم حمايت مي کرد!


چهار)منوچهر شاهسواري

وظيفه ي منوچهر شاهسواري در جايگاه مديرعامل «خانه سينما» اين بود که روي صحنه، در مورد مطالبات فرهنگي آقاي مشايخي صحبت کند و اطمينان بدهد که به نوبه خود تلاش مي کند آن کوتاهي ها جبران شود. قول بدهد تا زماني که او در «خانه سينما» تصدي گري امور را در دست دارد، همه مساعي اش را به کار مي بندد که کوتاهي ها در مورد آقاي مشايخي و ساير بازيگران بزرگ سينماي ايران جبران گردد. پس از سخنان محمدزاده او وظيفه داشت راهي براي مهر بيشتر باز کند. اما متآسفانه شاهسواري از سخنان من و شايد آقاي مشايخي به «نفرت پراکني» ياد کرد! و به دروغ پاي حامد بهداد را به اين داستان باز کرد. «از نويد محمدزاده و حامد بهداد ممنونم که به ما احترام ياد دادند...»

مکن است آقاي بهداد امروز يا فردا هر موضعي نسبت به وقايعي که رخ داد اعلام کنند، اما آن شب حامد بهداد اصلاً وارد اين ماجرا نشد. اساساً قبل از اين ماجراها صحبت کرد و از عباس کيارستمي ياد کرد و اينکه چرا منزلت او دانسته نمي شود. چرا شاهسواري تلاش کرد پاي حامد يهداد را هم به اين ماجرا باز کند؟ به نظر من حتي اگر در آن جمع حرف ناشايستي گفته شده بود، شاهسواري در مقام مديرعامل «خانه سينما» وظيفه داشت در جهت تنش زدايي حرف بزند، نه اينکه با حرفهايي تفرقه برانگيز تلاش کند فضا را مسموم سازد.

آقاي شاهسواري! اگر واقعاً حقانيت و حقيقت براي شما مهم است چرا در مورد مسائل مهمتر جشن اظهار نطر نمي کنيد؟! راستي چرا در مورد مسئله اي که در رابطه با آقاي جعفر پناهي پيش آمد سکوت اختيار کرده ايد؟! خيلي مهم است اعضاي «خانه»اي که شما بر مسند رياست آن نشسته ايد بدانند موضع شما در اين مورد چيست؟ ايشان را محکوم مي کنيد؟ يا از ايشان دفاع مي کنيد؟! طبيعتاً هر دو موضع هزينه اي دارد که آدمهايي مثل شما حاضر به پرداخت آن نيستند.


پنج)و ديگران...

به دنبال سخنان شاهسواري، جمع ديگري روي صحنه، و پس از آن در رسانه ها، پشت سر جمع شدند. مجري دهه شصتي تلويزيون که سالهاست تاريخ مصرف اش سرآمده، اما از قضا هر جا «آش» هست آنجا «فرّاش» است و نمي دانم چطور سر از عضويت در انجمن منتقدان و نويسندگان سينمايي درآورده! روي صحنه مي آيد و از من به عنوان «خامدستي که مي خواهد وارد بازي بزرگان شود» ياد مي کند!

-بازيگري از رده خارج شده را مي بينم که سال هاست در سينماي ايران جايي ندارد. چند سال پيش در گفتگويي از اينکه دارد نزد مردم فراموش مي شود گريه سر داد. يکي دو سال است دو تا نقش فرعي در سينماي ايران گرفته، در گفتگويي، براي آنکه بهانه اي براي مطرح خودش پيدا کند، بي آنکه بداند ماجراي آن شب چه بوده، از من به عنوان کسي که مي خواهد از آب گل آلود ماهي بگيرد ياد مي کند!

-جوانک ديگري که هنوز نمي داند فيلم گاو سال 1348 ساخته شده، نه سال 1368، مرا به عقده گشايي متهم مي کند! با ديدن نوشته اش درمي يابم آنقدر نديد بديد است که داشتن تحصيلات سينمايي، و اينکه يک بازيگر به يک منتقد زنگ بزند، برايش تابوهاي بزرگي هستند.

-جوانک ديگري تلاش مي کند از اين ماجرا براي تسويه حساب عليه مقالات گذشته من استفاده کند، هنوز نمي داند که «نقد» نه تنها حق منتقد، بلکه «وظيفه» اوست.

در حيرت ام که اين آدمها چطور به خودشان اجاره مي دهند با آبروي آدمها بازي کنند، از کاهي کوهي بسازند، و در نظر نگيريد کجا آمده اند و در محضر چه کساني نشسته اند.  اينها مهمان منتقدان سينما بودبد و حرمت نقد را نگه نداشتند.  کتمان نمي کنم خوشحال هستم که مسائل پيش آمده در جشن منقدان سينمايي، موقعيتي را فراهم کرد تا اندکي پرده از ماهيت اين آدمها برداشته شود.


نويسنده: غلامعباس فاضلي

گروه فرهنگ و هنر سايت سيمرغ به اطلاع کليه مخاطبان و خوانندگان اين مطلب مي رساند، اين مطلب بعنوان جوابيه آقاي غلامعباس فاضلي و به در خواست ايشان، بدون هيچگونه ويرايش و اصلاحي توسط سيمرغ، نشر گرديده است.

اگر مي خواهيد بيشتر بدانيد : نقد تند غلامعباس فاضلي به استاد انتظامي در جشن انجمن منتقدان و نويسندگان+فيلم

اگر مي خواهيد بيشتر بدانيد : عتراض شديد الحن جمشيد مشايخي به فقط يك نفر در يازدهمين جشن منتقدان +فيلم



تدوين:

منبع: سيمرغ

 

 

http://www.CheKhabar.ir/News/77229/پاسخ غلامعباس فاضلي به حاشيه يازدهمين جشن منتقدان سينمايي
بستن   چاپ