اعترافاتي تکان دهنده از يک جنايت هولناک/ اسم مستعار پسر خاله ام «الهه جون» بود!
يکشنبه 18 تير 1396 - 11:26:42 AM
چه خبر - اعترافاتي تکان دهنده از يک جنايت هولناک

متهم اين پرونده جنايي که با صدور دستورات ويژه قضايي و رديابي هاي اطلاعاتي کارآگاهان پليس آگاهي خراسان رضوي در يکي از روستاهاي نوار مرزي اروميه دستگير شده است، روز گذشته در حضور قاضي ويژه قتل عمد مشهد لب به اعتراف گشود و راز جنايتي تکان دهنده را برملا کرد. او که در پاسخ به سوالات فني و تخصصي قاضي «کاظم ميرزايي» دچار تناقض گويي شده بود وقتي لحظه اي چشم به مقام قضايي دوخت و فهميد که داستانسرايي ديگر فايده اي ندارد، سرش راميان دستانش گرفت و اين گونه به تشريح ماجرا پرداخت.

به خاطر اين که در مغازه خودم کار مي کردم کمتر براي صرف ناهار به منزلم مي رفتم. در اين ميان تقريبا از اواخر سال 94 پسر خاله ام روابط نزديکي با من پيدا کرده بود و گاهي براي راه اندازي يک مغازه از من نظر مشورتي مي گرفت. گاهي زنگ مي زد که با من کار دارد و به من مي گفت: در مغازه بمان تا من بيايم! ولي مرا سرکار مي گذاشت و نمي آمد. تا اين که آرام آرام به رفتارهاي او مشکوک شدم. روزي ديگر با همين شگرد از من خواست در مغازه بمانم ولي وقتي با او تماس گرفتم که چرا نيامدي؟ گفت: مسافر دربستي گيرم آمد، نتوانستم نزد تو بيايم! وقتي گوشي را قطع کردم به منزلم زنگ زدم دختر کوچکم که حدود 4 ساله بود گفت: بابا «ج» اينجاست! نمي دانستم چه کنم! بلافاصله سوار بر خودرو به طرف منزلم رفتم اما در بين راه به خاطر اين که افکارم مغشوش بود تصادف کردم و ديگر به سمت خانه نرفتم اما اين ماجراها در حالي افکارم را آزار مي داد که رفتارهاي همسرم نيز به کلي تغيير کرده بود و با هر بهانه اي جر و بحث راه مي انداخت.همان شب هم وقتي همسرم را غرق در تلفن همراهش ديدم، انگار خوره اي به جانم افتاد به سمت او که رفتم دست و پايش را گم کرد و بلافاصله گوشي را خاموش کرد گوشي را از دستش گرفتم و گفتم رمز آن را بگو! ابتدا مقاومت کرد اما وقتي تشري زدم که صدايم در خانه پيچيد ديگر رمز آن را داد.

داخل اتاق رفتم و همه پيامک هايش را بررسي کردم در اين ميان «الهه جون » توجهم را جلب کرد هرچه بيشتر پيامک هايي را که با شماره تلفن «الهه جون، آمده بود، جست وجو مي کردم بدگماني هايم بيشتر مي شد چرا که اين قول و قرارها نمي توانست مربوط به يک زن يا دختر باشد. عصباني نزد همسرم بازگشته و فرياد زدم همه چيز را فهميدم فقط بگو «الهه جون» کيست! او هم در نهايت وقتي خشم مرا ديد همه چيز را لو داد و مدعي شد که از کارش پشيمان است. او گفت: «ج» (پسرخاله ام) او را اغفال کرده و هنگامي که من در خانه نبودم وارد منزلم شده است و ...

شنيدن اين حرف ها برايم خيلي سخت بود اما همسرم را بخشيدم تا اين که چند روز بعد تعدادي ميهمان از شمال آمدند و من براي آن که هنگام مصرف مواد مخدر راحت باشند آن ها را به منزل مادرم بردم چرا که آن جا خالي بود.

وقتي ميهمان ها رفتند من نقشه اي کشيدم تا «ج» را به قتل برسانم. او را با توسل به حيله و نيرنگ به منزل مادرم کشاندم از قبل مقداري سيانور داخل سرنگ ريخته بودم، در چهارگوشه تخت خواب طناب هايي را آماده کرده و چاقو و شوکر نيز زير تخت گذاشته بودم. وقتي پسرخاله ام رسيد از او خواستم تا کمي مرا مشت و مال بدهد در همين هنگام دستم را زير تخت بردم و چاقو را بيرون کشيدم او ترسيده بود که با طناب دست و پاهايش را بستم و با شوکر شکنجه اش کردم تا ماجراي رفت و آمد به منزلم را تعريف کند او هم که ديگر چاره اي نداشت همه حقيقت را گفت، طناب را دور گردنش پيچيدم و سرنگ حاوي سيانور را هم به او تزريق کردم. طناب را آن قدر محکم کشيدم که ديگر بي حرکت شد.

پس از آن مدتي را در خيابان و بي هدف دور زدم! نمي دانستم چه کنم! به منزلم رفتم و استحمام کردم، همسرم به من مشکوک شده بود و مدام سوال مي پرسيد. بعد از آن تصميم گرفتم جسد او را داخل چاه فاضلاب بيندازم! مقداري سيمان ، شن ، آهک و ... خريدم و پتکي هم با خودم برداشتم وقتي به خانه مادرم رسيدم جسد خشک شده بود. طناب ها را باز کردم و چادري را دور جسد پسرخاله ام پيچاندم. سپس پيکر بي جان او را با تخريب دهانه، داخل چاه انداختم. مي‌دانستم دستگير مي شوم، خيلي ترسيده بودم همه آثار را از بين بردم، انگشترش را زير لامپ رقص نور منزل مخفي کردم، سوئيچ خودرواش را هم خرد کردم و درون سطل زباله انداختم.

تا اين که ظهر روز بعد وقتي درحال صرف ناهار بودم ناگهان خاله ام تماس گرفت فهميدم دنبال «ج» هستند ولي گفتم اطلاعي ندارم تا اين که کار به تهديد کشيد که به پليس گزارش مي دهند. وقتي اين جمله را شنيدم هراسان لوازم شخصي ام را جمع کردم و به همسرم گفتم هرچه پول در خانه داريم به من بدهد آن جا بود که به زنم گفتم، «ج» را کشته و جسدش را داخل چاه فاضلاب خانه مادرم انداخته ام! او به گريه افتاد، حالش بد شد و من هم از خانه بي هدف بيرون زدم. ابتدا به پليس راه رفتم و به سوي شمال حرکت کردم 2 شب را در خانه يکي از دوستانم بودم به او گفتم با همسرم اختلاف دارم! قصد داشتم از ايران خارج شوم ولي از شمال نمي توانستم بروم اين بود که به سوي زابل رفتم ولي زماني که در يکي از روستاهاي مرزي بودم پشيمان شدم و تصميم گرفتم از طريق مرزهاي غربي به عراق فرار کنم که باز هم نتوانستم و با نااميدي تمام به سوي اروميه رفتم تا از طريق مرزهاي ترکيه بگريزم که آن جا هم دستگير شدم.

در پي اعترافات صريح متهم اين پرونده جنايي، قاضي ميرزايي با صدور قرار بازداشت موقت، وي را براي کشف زواياي پنهان ديگر پرونده در اختيار کارآگاهان پليس آگاهي خراسان رضوي گذاشت تا بررسي هاي بيشتري در اين باره صورت گيرد.

ششم خرداد گذشته، زن 38 ساله اي با مراجعه به نيروهاي انتظامي راز يک جنايت را فاش کرد و گفت: همسرم که هم اکنون متواري است پسرخاله اش را کشته و جسد او را درون چاه فاضلاب منزل مادرش در خيابان حر عاملي انداخته است. در پي اين گزارش و کشف جسد، بلافاصله قاضي «کاظم ميرزايي» دستور دستگيري متهم فراري را صادر کرد و بدين ترتيب گروهي از کارآگاهان با نظارت مستقيم سرهنگ «حميد رزمخواه» (رئيس پليس آگاهي خراسان رضوي) وارد عمل شدند و متهم را دستگير کردند.



منبع: روزنامه خراسان

http://www.CheKhabar.ir/News/71843/اعترافاتي تکان دهنده از يک جنايت هولناک- اسم مستعار پسر خاله ام «الهه جون» بود!
بستن   چاپ