دستگيري فوتباليست زن کشورمان درحالت مستي به جرم کشتن مامور پليس!!
سه شنبه 13 تير 1396 - 2:30:38 PM
چه خبر - بازيكن تيم ملي به قتل متهم شد!

خبرورزشي: اپيزود اول (شب نيمه شعبان امسال)

* اين درست كه به تازگي همسايه ديوار به ديوارمان شده اما بالغ بر 20 سال است به ‌واسطه هم‌مدرسه بودن با او رفاقت داشته و دارم.

شب نيمه شعبان سال جاري او را كنار كوچه عريض‌مان كه گذر خودروهاي زيادي است مشاهده كردم كه به كمك چند جوان جلوي اتومبيل‌ها را مي‌گرفتند و كاسه‌هاي‌ آش رشته را توزيع مي‌كردند. وقتي به او مي‌گويم قبول باشد، مي‌گويد: يك سالي است كه پسر جوانم وارد نيروي انتظامي شده نذر كرده بودم وقتي كار پيدا كرد آش نذري بپزم و حال چه زماني بهتر از شب نيمه شعبان و ميلاد امام زمان.

اپيزود دوم (صبح روز نيمه شعبان ساعت 10 صبح)

قيامتي داخل كوچه برپاست. سر و صداي شيون و گريه تمام كوچه را فراگرفته است. صداي خودزني و جيغ مرا به كوچه كشاند. تا پرسيدم چه اتفاقي افتاده است؟ گفتند همان پسر همسايه كه شب قبل براي استخدامش در نيروي انتظامي علي آقاي همسايه‌‌اش نذري توزيع مي‌كرد ساعت دو و نيم بامداد در تهران بر اثر تصادف به رحمت خدا رفته است. سراغ دوست و همسايه ديوار به ديوارمان كه حال ‌بايد در 41 سالگي با غم مرگ فرزند برومندش كنار بيايد را گرفتم و جواب شنيدم به نوعي در كماي روحي به سر مي‌برد.

اپيزود سوم (يك‌شنبه ٢4 ارديبهشت)

صبح زود با شنيدن مكالماتي با لهجه‌هاي گوناگون از خواب بيدار شدم و وقتي به كوچه رفتم متوجه شدم همكاران آن خدابيامرز با 2 اتوبوس با پلاك نيروي انتظامي براي تشييع و خاكسپاري همون جوان رعنا به يزد آمده‌اند. البته با آمدن آمبولانس حامل جنازه شيون همكاران او نيز تمام فضاي كوچه را پر كرد. پس از جمع شدن نزديك به هزار نفر از اهالي محله، دوستان و خويشاوندان و آذين بستن و تدارك چندين و چند اتوبوس همه منتظر پدر و مادر متوفي بودند تا به سوي آرامستان حركت كنند اما پدر و مادر داغدار اين جوان رشيد ناي بلند شدن نداشتند تا اينكه فرمانده نيروهاي اعزامي به يزد داخل حياط خانه رفت و به پدر متوفي گفت: بيا برويم، قول مردانه مي‌دهم حال كه عامل تصادف را گرفته‌ايم تا آخر پاي خون به ناحق ريخته شده فرزندت بايستم! اما پدر متوفي بدون توجه فقط يك جمله را تكرار مي‌كرد: اگر فرزندم در حال طبيعي كشته شده بود مي‌توانستم يك جوري با آن كنار بيايم اما اين‌طوري سخته. اول چيزي متوجه نشدم اما زماني كه با همكاران متوفي حرف زدم تازه فهميدم چه داغ عميقي به اين خانواده وارد شده است.

اپيزود چهارم (يك ماه پس از مرگ فرزند همسايه ٢1 خرداد)

در ماه رمضان يك شب در محل كار كشيك بودم و حدود ساعت 5 صبح با تمام شدن كار و پس از صرف سحري براي استراحت راه خانه را پيش گرفتم. تازه هوا سفيد شده بود كه به در منزل رسيدم، در كمال تعجب مرد همسايه را ديدم كه روي پله در خانه‌شان نشسته اما هيچ شباهتي به يك ماه پيش و قبل از مرگ فرزند دلبندش نداشت، گويي در طول اين مدت حداقل 10 سال پير شده پيراهن مشكي و ريش‌هاي بلند كه حالا در 41 سالگي نيمي از آن هم سپيد شده از مرد همسايه هميشه خندان، كوهي از غم ساخته است. خيلي سعي كردم تا نگاهم به صورتش نيفتد اما نشد. پس از سلام و احوالپرسي به او تعارف كردم كه اگر براي مراسم چهلم جا كم داري مي‌تواني روي خانه ما حساب كني، تشكر كرد و گفت بيا بشين! حس كردم نياز به حرف زدن و درددل كردن دارد، كنار او نشستم و پرسيدم چرا اين وقت صبح توي كوچه نشسته‌اي؟

موبايلش را باز كرد و گفت مگر براي من و همسرم قلب و عقلي باقي‌ مانده است كه بتوانيم زمان و مكان را تشخيص بدهيم؟ همسرم هر سحر به ياد فرزندمان اشك مي‌ريزد و من هم كه طاقت ندارم به كوچه مي‌آيم تا كسي اشك‌هايم را نبيند.

پس از گفتن خدابيامرزدش از سوي من چند دقيقه سكوت بين ما حاكم شد و ناگهان سؤالي مرا ميخكوب كرد‌؛ شما هنوز تو كار فوتبال و ورزش هستي؟

گفتم: بله هم براي روزنامه مطلب مي‌نويسم و هم كار مربيگري انجام مي‌دهم.

صفحه موبايلش را جلويم گرفت و گفت از هرچي ورزش هست بيزار شده‌ام! پرسيدم چرا؟

گفت بيا ببين اين خانم ورزشكار پسرم را كشته است. نگاه كردم اما وقتي ماتم زد كه عكس دختري را ديدم كه در يك عكس با لباس تيم ملي بانوان حاضر بود! با تعجب پرسيدم اطمينان داري؟

گفت: بله وقتي در حالت نامتعادل پسرم را زير گرفته مأموران دوربين‌هاي كنترل از راه دور صحنه را ديده‌اند و چند دقيقه بعد پليس جلوي ماشين متخلف را گرفته و قاتل را دستگير كرده‌اند.

هرچند مي‌دانستم ممكن است خوشش نيايد اما باز حرفم را نخوردم و پرسيدم چرا مي‌گويي قاتل؟

آهي كشيد و گفت: مي‌داني چرا فرمانده پسرم روز تشييع به من قول داد تا آخر پاي خون به ناحق ريخته پسرم بايستد؟

چيزي نگفتم اما خودش ادامه داد و گفت: من كه الكلي نيستم اما مي‌گويند 4٣ درصد الكل در خون يك راننده يعني خيلي!

گفتم درست حالا تو اين ‌گير و دار چرا از ورزشي‌ها بدت آمده‌: گفت چون قاتل پسرم بازيكن تيم ملي بانوان ايران بود و پا به فرار گذاشت كه خوشبختانه دستگير شد.

اپيزود آخر

قبل از جدا شدن حرفي زد كه واقعاً تكانم داد‌؛ مرد همسايه گفت: بيشتر از ورزش و فوتبال از باحجاب بازي كردن اين‎ها بدم اومده و بي‌محابا ادامه داد اينها هر بازي كه با مقنعه و لباس بلند انجام مي‌دن بعدش هزار بار ميان جلوي دوربين و مي‌گن حجاب براي ما محدوديت نيست و ما با حجاب ورزش كردن رو دوست داريم، اون وقت شب عيد با 4٣ درصد الكل تو خون‌شون خانواده‌اي رو داغدار مي‌كنن!

موندم لچك سرشون رو باور كنم يا حالت نامتعادل نيمه شب‌شون رو؟

پي‌نوشت: نام نويسنده و نام ملي‌پوشي كه متهم به قتل شده نزد ما محفوظ است.




منبع: خبرورزشي

http://www.CheKhabar.ir/News/71541/دستگيري فوتباليست زن کشورمان درحالت مستي به جرم کشتن مامور پليس!!
بستن   چاپ