حوادث غافلگيرکننده براي گلاب آدينه در جشنواره پکن!
يکشنبه 10 ارديبهشت 1396 - 12:18:22 PM
چه خبر - گلاب آدينه: اگر شد چه عالي, نشد چه بهتر!

آدينه احساس خود را موقع دريافت جايزه بهترين بازيگر جشنواره فيلم پکن اين‌طور توصيف مي‌کند:
«مثل شاگرد دبستاني که هديه دريافت مي‌کند يا دختربچه‌اي که به او کارت صدآفرين مي‌دهند؛ همان‌قدر برايم خوشحال‌کننده و ‌به همان اندازه گذراست».

چرا نسل بازيگراني همچون شما به جايزه و اصولا هر تشويقي نگاهي گذرا دارند؟ مگر تشويق،‌ انگيزه ايجاد نمي‌کند. اگر تشويق برايتان گذراست، پس اصولا انگيزه ادامه کارتان چيست؟!
من فکر مي‌کنم اين مسئله به نسل ما يا نسل جوان ربطي ندارد. بيشتر دوستان و همکارانم چنين حس‌وحالي دارند. وقتي کسي جايزه‌اي دريافت مي‌کند، ‌خوشحال مي‌شود و مدتي بعد آن حس فروکش مي‌کند و تمام. چون آدم به ادامه زندگي‌اش مشغول مي‌شود. اگر اين‌گونه نباشد، ‌ادامه زندگي براي آدم متوقف و باعث مي‌شود که درجا بزند. چون معتقدم فردا روز ديگري است. بنابراين بايد اميدوار بود و به کارهاي بعدي فکر و براي بهترشدن آن تلاش کرد. به‌همين‌دليل متمرکزشدن به ادامه کار جذاب‌تر است و انسان را پاگيرتر مي‌کند.

اما نکته‌اي وجود دارد؛ اينکه اصولا براي هنرمندان و بازيگران خوب، ‌فرصت بازي‌کردن نقش‌هاي خوب و کارکردن با فيلم‌سازان بزرگ هميشه پيش نمي‌آيد. به‌عبارت‌دقيق‌تر نقش‌هاي خوب کمتر نوشته مي‌شوند و بازيگران هم در هر کاري کار نمي‌کنند. در اين صورت آيا همين اميدواري به انجام کارهاي خوب، ‌به مرور کم‌رنگ‌تر نمي‌شود؟‌
اول اينکه نااميدي معني ندارد. هرروز خوشي‌ها و مشکلات خاص خودش را دارد. پس نااميدشدن و پاپس‌کشيدن راه‌ چاره نيست. همان‌طور که زندگي راه‌ورسم خودش را دارد، ‌کارکردن هم از اصولي تبعيت مي‌کند. هر کسي بايد ابعاد و ظرفيت‌هاي شغلي خود را بشناسد و از همه مهم‌تر ميزان توقعات خود از شغلش را در نظر بگيرد. اصلا در ذات هر شغلي چنين نکاتي نهفته است. به‌همين‌دليل من آمادگي کامل رواني براي پذيرش تمام پستي‌وبلندي‌هاي بازيگري را دارم. اصلا معتقدم در کلاس‌هاي آموزش بازيگري و حتي در دانشکده‌هاي هنري در کنار دروس تخصصي بايد چنين نکاتي را به هنرجويان و دانشجويان ياد بدهند. نکاتي مثل توضيح و تبيين مختصات شغلي و نحوه پذيرش آن، پرورش روحي و آمادگي‌هاي رواني براي مواجهه با مشکلات و... .

به نظرم کساني که نااميد و عصبي مي‌شوند، شغل خود را اصلا نمي‌شناسند. مثل بالرين‌هاي حرفه‌اي که از روز اول به آنها آگاهي مي‌دهند که عمر مفيد شغلتان محدود است و اگر سنتان به ٣٠، ٤٠سالگي رسيد ديگر نمي‌توانيد همچون گذشته روي صحنه برويد، اما در تاريخ هنر شاهد بوديم که برخي از بالرين‌ها تاب‌وتحمل پذيرش اين واقعيت را نداشتند و متأسفانه به انواع و اقسام مخدرها و آشاميدني‌هاي ويران‌کننده پناه بردند! در مورد شغل بازيگري هم اين واقعيت وجود دارد که هرچه سنمان بالاتر برود، ‌تعداد نقش‌هاي مطلوب و خوب هم کمتر و از طرفي هم بازيگر سخت‌گيرتر مي‌شود. به نظرم به‌جاي اينکه غصه بخوريم، ‌بهتر است آغوشمان را براي پذيرش اين واقعيت گشوده کنيم. فقط مي‌ماند مسائل مالي که بالاخره هر کسي در هر جايگاهي بايد براي خودش فکري کند.

خانم آدينه! با وجود توانايي‌هاي منحصربه‌فرد شما در بازيگري که در اغلب بازي‌هايتان شاهد آن بوديم، ‌معتقدم که هنوز سينماي ايران آن‌گونه که بايد قدر شما را ندانسته است... .
به‌هرحال اين نظر شماست و خيلي هم خوشحال شدم! چون اين اميدواري را به من مي‌دهد که همچنان نقش‌هاي خوب، ‌فيلم‌نامه‌هاي دقيق و فيلم‌سازان بزرگ در انتظار من هستند و ان‌شاءالله چنين موقعيت‌هايي از راه برسند. بااين‌حال من در همه جهات زندگي‌ام شعاري دارم و اينکه «اگر شد چه عالي،‌ نشد چه بهتر!». اين جمله از نظر من شگفت‌انگيز است. اين جمله تأثير رواني بسيار عجيبي روي ذهن دارد، ‌پيشنهاد مي‌کنم آزمايش کنيد.

اصولا فيلم «آبجي»، ‌انتظارات شما را برآورده کرد؟ کارکردن با کارگرداني که نخستين فيلم بلند سينمايي خود را مي‌ساخت، ‌چگونه بود؟‌
البته خانم مرجان اشرفي‌زاده، ‌پيش از ساخت «آبجي»، فيلم‌هاي کوتاه و بلند ويدئويي ساخته‌اند که برخي از آنها جوايز جشنواره‌هاي داخلي و بين‌المللي را دريافت کرده‌اند. از نظر خودم فيلم «آبجي» راضي‌کننده بود؛ فيلمي سرحال، ‌سالم و سلامت که دوستش داشتم و توقعات من را هم برآورده کرد. چون اين فيلم از جنگ، جدال و پرخاشگري دوري مي‌کند و مي‌گويد که براي حل مشکلات راه‌هاي بهتري هم هست.

جشنواره فيلم پکن، ‌چگونه جشنواره‌اي بود؟‌
در جشنواره فيلم پکن خيلي به ما خوش گذشت. نه کسي به ما گفت سلام‌عليکم و نه کسي گفت خداحافظ! ما را در هتلي خوب اقامت دادند و پذيرايي خوبي از ما شد، اما حتي يک فيلم هم نديديم!

چرا؟
چون کيفي که مربوط به برنامه جشنواره و بليت‌ها و... بود، ‌دير به دستمان رسيد و جدا از آن اصلا بليتي در آن نبود! وقتي هم به راهنمايمان گفتيم، ‌گفتند شما نمي‌توانيد فيلم خودتان را ببينيد! دست‌آخر هم نفهميديم چه شد! حالا آنها سؤال ما را چگونه فهميدند و ما هم پاسخ آنها را چگونه درک کرديم را بالاخره متوجه نشدم! خلاصه فقط فهميديم نمي‌توانيم فيلم ببينيم!

با مردم هم برخوردي نداشتيد؟
طبعا چون در سالن نمي‌توانستيم فيلم خودمان را ببينيم، درنتيجه مردم را هم نديديم! فقط يک روز جلسه مطبوعاتي برگزار کردند که در آن تعدادي خبرنگار حضور داشتند و ما هم شرکت کرديم. از نوع سؤالات مشخص بود که فيلم را پسنديده‌اند. بعد از آن هم در مراسم اختتاميه شرکت کرديم و جايزه بهترين بازيگر زن را دريافت کردم.

اما هيئت داوران جشنواره از افراد شناخته‌شده سينما بودند. با آنها ملاقاتي نداشتيد؟
انتخاب از سوي اين هيئت داوران برايم خوشحال‌کننده بود. منتها در مراسم تا فارغ شدم، داوران جشنواره را ترک کرده بودند. فقط ملاقاتي کوتاه با آقاي ژان رنو داشتم که ايشان اظهار خوشحالي کردند!

جشنواره، ‌جايزه نقدي هم داشت؟‌
خير. آنها اصلا جايزه نقدي ندارند؛ اما جايزه جشنواره يک مجسمه بسيار زيبا بود به نام «Tiantan Award» و در کنارش هم گواهي‌نامه جشنواره را با امضاي بيل آگوست به من دادند.



منبع: Khabaronline.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/64862/حوادث غافلگيرکننده براي گلاب آدينه در جشنواره پکن!
بستن   چاپ