گزارشي خواندني از نظر مردم در مورد معتادان متجاهر
دوشنبه 21 فروردين 1396 - 10:17:55 AM
چه خبر - چيني ها معتادانشان را به دريا ريختند!

روزنامه آفتاب يزد مي نويسد: از در که بيرونش مي‌کني از پنجره وارد مي شود، پنجره را که ببندي ديوار مغزت را سوراخ مي‌کند و دوباره به دنبال جايي است براي خودش. اعتياد بيش از آن که وابستگي جسمي داشته باشد وابستگي روحي و رواني دارد. دولت تدبير و اميد که آمد بيشتر در مورد اين بيماري حرف زدند و اين بيماري از بايکوت خبري چندين و چند ساله خارج شد. مي‌گويند نبايد گرفتارش شد چرا که اگر کسي در دامش اسير شود به اين راحتي‌ها نمي‌تواند از بندش خلاص شود.

دولت‌ها هم تلاش بسياري براي رهايي شهر از وجود افيون کردند، اما نشد که بشود. حالا معتادان متجاهر جولان مي‌دهند در خيابان‌هاي کلانشهرها به ويژه خيابان‌هاي پايين شهر پايتخت. کافي است چند خيابان از ميدان بهارستان پايين‌تر بروي، وجودشان را حس مي‌کني و در ميدان محمديه و خيابان خيام گاه مي‌بيني که علنا کنار خيابان مواد مصرف مي‌کنند. پليس که مي‌آيد، با کمر‌هاي خميده و چشم‌هايي خمار، تلو تلو خوران دنبال سوراخي مي‌گردند براي پنهان شدن. دولت سعي مي‌کند با اجتماعي کردن رويکرد مبارزه با موادمخدر، آن را به ميان مردم برده، مشارکت آنها را جلب کند. اما مردم در مورد اين معضل بزرگ که همچون ماري هزار سر روي کشور چمبره زده چه مي‌گويند؟

**دخترم در امان نيست

زني دارد از خيابان رد مي‌شود دست دخترش را گرفته. از قد کوتاه، مانتوي سورمه‌اي با يقه رنگي و مقنعه صورتي کمرنگ معلوم است که دبستاني است. يک معتاد نشسته گوشه‌اي از کوچه و پايپ به دست گرفته‌، زن ناخودآگاه دخترش را به خودش مي‌چسباند و شروع مي‌کند زير لب به غرولند کردن. آنقدر عصباني است که با ديدنم خودش شروع مي‌کند به حرف زدن و مي‌گويد: «جرات ندارم دخترم را همين دو قدم تنها بگذارم. يعني اگر يک روز نباشم، نمي‌گذارم از خانه بيرون بيايد حتي براي رفتن به مدرسه. نمي‌دانم چرا دولت اينها را جمع نمي‌کند؟»

مي‌پرسم: «جمع‌شان کند چه کار کند؟» مي‌گويد: «به من چه اين همه پول مملکت را مي‌گذارند براي مبارزه با موادمخدر. خب بدهند به آنهايي که درسش را خوانده‌اند. آنها بهشان مي‌گويند که چه کار کنند.»

**من دزد نيستم

سراغ مرد معتاد مي‌روم. پايپش پر است از دود. مي‌پرسم: «چرا مواد مي‌زني؟» مي‌گويد: «هر وقت از ديوارتان بالا رفتم مچم را بگير. مال پدرت را که نمي‌کشم.» مي‌پرسم: «تا حالا نشده که بخواهي ترک کني؟» مي‌گويد: «چرا. 5-6 باري ترک کردم. آخر وقتي ترک مي‌کني و دوباره شروع مي‌کني حالش بيشتر است.» مي‌پرسم: «نه براي حال بيشتر. براي زندگي سالم.» مي‌گويد: «براي چه بايد ترک کنم؟ من اينطوري راحتم، شما اونطوري. فرقش چيست؟ هيچ فرقي بين من و شما نيست. فقط شما کار داري و پول من در خيابان مي‌خوابم و پول ندارم. گاهي اوقات باري، چيزي اين طرف و آن طرف مي‌کنيم و مغازه‌دارها يک پولي مي‌دهند که مي‌شود پول مواد و غذايم را دربيارم. گاهي هم آشغال‌گردي مي‌کنم. من از آن معتادهاي دزد نيستم. اما ديدم کساني که براي موادشون هر کاري مي‌کنند.» مي‌گويم:‌«شايد به زودي مثل آنها شوي.» مي‌خندد و مي‌گويد: «نه همه چيز دست خود آدم است. فقط اين لعنتي (به پايپش اشاره مي‌کند) خيلي راحت از آدم نمي‌کند و زود نمي‌شود از شرش راحت شد.»

**معتادان متجاهر بايد بميرند؟

سوار تاکسي مي‌شوم. تاکسي از کنار متروي مولوي رد مي‌شود. يکي از متجاهران روي سکوي مترو نشسته، چرت مي‌زند. راننده تاکسي شروع مي‌کند به فحش دادن و مي‌گويد: «ببين. آخر اين دلسوزي دارد؟ هي مي‌گويند اينها بيمارند اينها بيمارند. کجا بيمارند؟ کي قرار است خوب شوند؟ هميشه بايد بيمار بمانند؟»

مسافري که جلو نشسته‌، مي‌گويد: «آقا! اينها بقيه را هم خراب مي‌کنند. اين چه زندگي‌اي ‌است که مي‌کنند؟ فقط زندگي ديگران را به گند مي‌کشند. کسي جرات ندارد از کنارشان رد شود که. مي‌گويند اين شيشه را که مي‌کشند حالي‌شان نيست چه کار مي‌کنند. ممکن است يک نفر را بکشند. آن لحظه که نشئه‌ هستند نمي‌فهمند که چکار مي‌کنند.»

راننده تاکسي رشته کلام را از او مي‌گيرد و مي‌گويد: «نمي‌دانم دولت چرا کاري نمي‌کند؟» مي‌پرسم: «چکار کنند؟» مي‌گويد: «اين همه کمپ دارند ببرندشان آنجا و ترکشان دهند.» مي‌گويم: «تا خودشان نخواهند که ترک نمي‌کنند. دوباره برمي‌گردند و شروع مي‌کنند به کشيدن موادمخدر.» مسافري که جلو نشسته، سريع جواب مي‌دهد: «خب مثل چين، همه‌شان را بريزند در دريا. شما يادتان نمي‌آيد، جوانيد. مي‌گفتند دولت چين همه معتادها را سوار کشتي کرده و ريخته وسط دريا. آنها هم غرق شدند و مردند. اينطوري کشورشان را از دست اينها نجات داده‌اند.»

مي‌گويم: «اين که قتل است.» دختري که کنارم نشسته مي‌گويد: «من دانشجوي علوم اجتماعي هستم.» کتاب قطور علوم اجتماعي را از کيفش در مي‌آورد و دوباره در کيفش مي‌گذارد تا مطمئن شوم صادق است. اسمش را هم روي آن نوشته. نرگس، مي‌گويد: «به نظرم اول بايد دولت بايد خودش توزيع موادمخدر را در دست بگيرد و يک مهلت دو - سه ماهه به معتادان بدهد که ترک کنند. اگر بعد از اين مدت ترک نکردند در موادمخدرشان سمي، چيزي بريزند تا آنها بميرند.»

اين گوشه از شهر آنقدر به ستوه آمده که به راحتي از مرگ آنهايي سخن مي‌گويند که به آخر خط رسيده‌اند و به جاي زندگي سالم، کارتن‌خوابي را پيشه کرده‌اند.

**همه ارکان پاي کار بيايند

دکتر نعمت‌اله بابايي دکتراي پزشکي – اجتماعي است و در عرصه پيشگيري از اعتياد در حوزه رسانه، محيط کار و اجتماع فعاليت مي‌کند. او در مورد رفتار با معتادان به آفتاب مي‌گويد: «تجربه کشورهاي موفق ديگر در اين زمينه نشان مي‌دهد که برخلاف آنچه که مي‌گويند معتادان بايد در اردوگاه نگهداري شوند، يا کشته شوند، آنها را بايد در مراکز کاهش آسيب نگهداري کرد.»

وي با اشاره به اين که مراکز بايد پيشرفته و چند تخصصي باشند، مي‌افزايد: «اين مراکز بايد کارآفرين و مهارت افزا باشد و معتادان از نظر جسمي، رواني و اجتماعي تحت نظر قرار گرفته و بازپروري شوند.»

اما گاهي بازپروري آنها به راحتي انجام نمي‌شود زيرا آنها نمي‌خواهند يا نمي‌توانند از موادمخدر بگذرند، دکتر بابايي در اين مورد تاکيد مي‌کند: «آنهايي که نمي‌خواهند بازپروري بشوند بايد در رسته کاهش آسيب‌ها قرار گيرند. يعني موادمخدرشان به مرور کاهش يابد و به عنوان مثال اگر کسي هروئين مصرف مي‌کند آن را به مصرف قرص‌هاي متادون تبديل کنند.»

وي با اشاره به اين که در شهر تهران پيشنهاد خوبي را ارائه کرديم ولي اجرايي نشد، مي‌گويد: «براي آن که شاهد معتادان به ويژه متجاهرين نباشيم پيشنهادي که شهرداري اعلام کرده بود را مورد بررسي قرار داديم. در اين پيشنهاد شهرداري مي‌خواست يک ساختمان بزرگ سه طبقه چند منظوره بسازد، اما ما اعلام کرديم به دليل آن که احتمال قتل يا خودکشي وجود دارد، بهتر است ساختمان يک طبقه باشد و دوربين‌هاي مداربسته هم داشته باشد. اما بنا به دلايلي اين پروژه متوقف شد و نظرات تخصصي خاصي که وجود داشت، اعمال نشد.»

به گفته دکتر بابايي، براي مقابله با معتادان، بايد سيستم پايش چند محوره وجود داشته باشد که وزارت بهداشت، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعي، شهرداري و NGOها، بهزيستي و حتي قوه‌قضائيه با هم همکاري کنند تا تصميم‌گيري به راحتي صورت گيرد و به صورت فرابخشي اداره شود. معتادان هم در عين بازپروري جذب کانون‌هايي شوند تا مهارت‌آموزي کنند.

وي با اشاره به اين که هر گامي که در اين راستا برداشته مي‌شود بسيار مهم و حياتي است، مي‌افزايد: «البته نبايد طوري عمل شود که همه براي رسيدن به مهارت و شغل به اين کانون‌ها پا بگذارند بلکه بايد شغل هاي محدود و خاصي در اختيار معتادان در حال بازپروري و يا بهبوديافته قرار گيرد.»

دکتر بابايي با اشاره به معتادان متجاهر تاکيد مي‌کند: «در مورد معتادان متجاهر اما اين برنامه‌ريزي بسيار سخت و دشوار مي‌شود. براي آنها بايد شهرداري و دولت با هم همکاري کنند و دو گروه اجرا و پايش را همزمان با هم به کار بگيرند تا بتوانند آنها را ترغيب به ترک يا کاهش آسيب کنند. مراکز خاص و NGOها وارد اين حيطه نمي‌شود زيرا صلاح نمي‌دانند با متجاهريني که تمايل يا امکان ترک ندارند، روبرو شوند. اکثر اين متجاهرين به دليل شکست‌هاي احساسي، اقتصادي، اجتماعي و حتي فرهنگي به اين درد مبتلا شده‌اند. بنابراين بيگاري کشيدن يا طرح کشتن آنها اصلا منطقي و انساني نيست و مهم‌تر آن که از نظر شرعي هم چنين ايده‌هايي مردود است.»

منبع: سلامت نيوز

http://www.CheKhabar.ir/News/63132/گزارشي خواندني از نظر مردم در مورد معتادان متجاهر
بستن   چاپ