دام وحشتناک پسر جوان با شرط عجيب براي نامزدش قبل از عقد!
دوشنبه 14 فروردين 1396 - 3:31:52 PM
چه خبر - او حتي نمي دانست شب ها را در خانه چه کسي به صبح مي رسانم

دختر 16ساله که با حضور به موقع نيروهاي اورژانس و مددکار اجتماعي کلانتري طبرسي جنوبي، از مرگ نجات يافته بود، با دستي باندپيچي شده، در حالي که اشک مي ريخت، به بيان ماجراي خودکشي نافرجام خود پرداخت و به کارشناس اجتماعي کلانتري گفت: سه سال قبل وقتي مادرم را از دست دادم، دچار افسردگي شديدي شدم، به طوري که کارم به بيمارستان روان پزشکي کشيد و چندين ماه بستري شدم.

پس از آن که از بيمارستان به خانه بازگشتم، پرستاري از برادر 4ساله و رسيدگي به امور خانه را به عهده گرفتم، چراکه پدرم از صبح تا شب مشغول کار بود. مدتي بعد از اين ماجرا، پدرم با اصرار اطرافيان با زن ديگري ازدواج کرد اما من نمي توانستم با همسر پدرم کنار بيايم، به همين خاطر نيز مشکلات زندگي ما بيشتر شد، چراکه هر روز با نامادري ام مشاجره مي کردم.

براي رهايي از اين وضعيت، تصميم گرفتم در کلاس هاي آرايشگري مشغول شوم تا کمتر در خانه حضور داشته باشم.

در همين روزها بود که با «زيور» آشنا شدم. او زن 22ساله اي بود که پس از جدايي از همسرش، مجردي زندگي مي کرد و من بيشتر اوقاتم را در خانه او مي گذراندم، به طوري که ديگر شب ها نيز به خانه نمي رفتم. از سوي ديگر، پدرم اهميتي به حضور من در خانه نمي داد، چراکه همسرش باردار شده بود و دوست نداشت حضور من درگيري هاي خانوادگي را بيشتر کند.

او حتي نمي دانست شب ها را در خانه چه کسي به صبح مي رسانم، اين بود که من هر روز به زيور نزديک تر مي شدم و او مرا با خودش به پارتي و ميهماني هاي شبانه اي مي برد که در آنجا همه نوع آلات و ادوات فسق و فجور مهيا بود. در اين ميهماني هاي مختلط انواع روان گردان ها و مشروبات الکلي مصرف مي شد و برقراري روابط نامشروع نيز امري طبيعي به نظر مي رسيد.

من هم براي آن که همرنگ اين جماعت شوم، سعي مي کردم کارها و رفتار آن ها را تقليد کنم، اما مدتي بعد زماني به خود آمدم که درگير اعتياد شده بودم. ديگر کسي مجاني مصرف شيشه را تعارف نمي کرد و بايد براي خريد آن پول پرداخت مي کردم، تا اين که در يکي از همين ميهماني ها با مرد 40ساله اي آشنا شدم که خيلي به من ابراز محبت و علاقه مي کرد.

من هم که به شدت تشنه محبت بودم، خيلي زود شيفته اش شدم و بدين ترتيب روابط پنهاني ما ادامه يافت. اگرچه مي دانستم تفاوت سني زيادي با «رامين» دارم، اما باز هم پيشنهاد ازدواج او را قبول کردم، ولي رامين مدعي بود که پدرم با اين ازدواج مخالفت مي کند و ما بايد قبل از آشکار شدن ماجراي خواستگاري، به طور پنهاني با يکديگر رابطه داشته باشيم تا پدرم به اين امر راضي شود. من هم خواسته او را پذيرفتم، اما پس از مدتي متوجه شدم رامين مرا فريب داده است و قصد ازدواج با مرا ندارد. او ديگر حرفي از خواستگاري هم نمي زد و مرا رها کرده بود .

غرق شدن در گرداب گناه، اعتياد و خلاف، هر روز بيشتر آزارم مي داد و در ميان نااميدي و گناه، تصميم احمقانه اي گرفتم و با بريدن رگ دستم، مي خواستم از اين همه حيله و نيرنگ رها شوم، اما اکنون فهميدم که راه را به خطا رفته ام و بايد براي جبران، توبه کنم تا …

منبع: جام نيوز

http://www.CheKhabar.ir/News/62419/دام وحشتناک پسر جوان با شرط عجيب براي نامزدش قبل از عقد!
بستن   چاپ