صحبت هاي جالب کيومرث پور‌احمد در خندوانه
شنبه 21 اسفند 1395 - 7:56:11 AM
چه خبر - کيومرث پور‌احمد مهمان خندوانه بود

کيومرث پور‌احمد که نخستين مهمان سري تازه‌ي برنامه‌ي «خندوانه» بود، در اين برنامه به پرسش‌هاي رامبد جوان پاسخ داد و‌ با جناب خان شوخي کرد.

رامبد جوان در ابتداي برنامه‌اش اين کارگردان 68 ساله‌ي سينماي ايران را به درخت سرو تشبيه کرد.
بخش‌هايي از حرف‌هاي کارگردان فيلم‌هاي «اتوبوس شب»، «شب يلدا» و «بي‌بي‌ چلچله» در اين برنامه بدين شرح است:

- مادرم (بي‌بي قصه‌هاي مجيد) حدود 10 سال آلزايمر داشت،‌از نشانه‌هاي آلزايمر اين است که شما راه خانه‌تان را گم کنيد،‌ سر فيلم «شب يلدا» دو سه بار مادرم راهي را که 30 سال مي‌رفت و مي‌آمد گم مي‌کرد، يا سر قصه‌هاي مجيد مادرم ديالوگ‌ها را مثل بلبل مي‌گفت، اما سر شب يلدا يک ديالوگ کوتاه را هم نمي‌توانست بگويد.

- سر قصه‌هاي مجيد، به مادرم گفتم اين کليد را دستت بگير و فشار بده، گفت: نمي‌کنم،‌گفتم: چرا؟ گفت: اين يعني مال دنيا.

- مجيد سر يکي از صحنه‌ها بايد از پله بالا مي‌آمد، چند بار رفت‌وبرگشت تا بالاخره يک‌بار ديالوگ‌ها را درست گفت و بالا آمد،‌ وسط پله‌ها که رسيد اذان دادند، من گفتم کات،‌مادرم گفت: چرا؟ گفتم: خب اذان دادند. مادرم گفت: خب اذان بدن، مگه شما مسلمون نيستيد،‌ گفتم مادر خب الآن تو فيلم که مثلاً صبح است و وقت اذان نيست و ...

- يک روز هم مادرم قهر کرد، [يعني] من يک کمي اخم کردم و غر زدم،‌ او هم چادرش را سرش کرد و رفت.

- خيلي سعي مي‌کنم [عبوس نباشم]، به‌تدريج هم بهتر شده‌ام، اما کار [فيلم‌سازي] براي من خيلي سخت است و تقدس دارد. کسي يک‌ذره کار را جدي نگيرد،‌عصباني مي‌شوم. کافي است کسي کابل را پرت کند... کابل را بايد گذاشت زمين نه پرت کرد. اشياء هم اهميت دارند.

- [اين روحيه] از شيفتگي‌ام به سينما و سخت رسيدن به سينما مي‌آيد، من خيلي سخت رسيدم به سينما و جايي که مي‌خواستم،‌ وقتي آسان چيزي را به دست بياوري، خب آسان است ديگر...

- [در پاسخ به اين پرسش که شيطان بوديد؟] نه، اصلاً، بَبو [بودم] ما نجف‌آبادي هستيم و من فقط آنجا به دنيا آمدم، ‌اصفهان که آمديم در مدرسه و محله لهجه‌ي مرا مسخره مي‌کردند، ‌چون لهجه ما با اصفهاني‌ها فرق دارد. من هم از لهجه‌ي اصفهاني خوشم نمي‌آمد، لکنت زبان هم داشتم، به همين خاطر همه‌اش در خانه بودم و مشق مي‌نوشتم و به مادرم کمک مي‌کردم تا سنم رفت بالاتر و با کتاب آشنا شدم و...

- درسم خيلي خوب نبود،‌ فضاي مدرسه زمان ما خيلي بد و تلخ بود،‌ من لکنت زبان داشتم و زبانم مي‌گرفت،‌ فارسي را بايد از رو مي‌خوانديم و من زبانم مي‌گرفت، معلم با چوب مي‌زد توي سر من و مي‌گفت چرا ادا اطوار درمي‌آوري، يا انشاء که مي‌خواندم زبانم مي‌گرفت و ...

- من سر جشنواره فيلم کودک و ساخت قصه‌هاي مجيد که به اصفهان رفتم دوباره با لهجه‌ي اصفهاني آشتي کردم، خب من يک کار سترگي هم کردم، از زمان قاجاريه، لهجه اصفهاني فقط براي طنز استفاده مي‌شد،‌ من اول مي‌ترسيدم که در اين مجموعه بخش‌هاي جدي با مشکل مواجه شود،‌ اما اين ريسک را کردم و همه‌ي ديالوگ‌ها با لهجه‌ي اصفهاني گفته شد و نتيجه هم داد، جايي که لازم بود، مردم مي‌خنديدند و جايي هم که جدي بود، تأثير مي‌گذاشت.

- [بدون اين‌که رامبد جوان از او سؤالي در مورد فيلم‌هاي بدش پرسيده باشد] من ماست ترش هم داشته‌ام، يعني فيلم‌هاي بد. مثل اولين فيلمم، تاتوره. بعد‌ها هم فيلم بد داشته‌ام. وقتي مي‌خواهي فيلم بسازي مقيدي و متعهدي، دوست نداري فيلم بد بسازي، ‌اما يک‌وقت در‌نمي‌آيد و اشتباه مي‌کني، يک‌بار هم يک بلايي سرم آمد و فکر کردم که خيلي بلدم،‌اما ... فهميدم که نبايد به خودت غرّه شوي.

- [در پاسخ به اين پرسش که فيلم کمدي نمي‌خواهيد بسازيد؟] ‌چرا، مي‌خواهم،‌ اما خودش بايد بيايد، ‌من هيچ‌وقت نگفتم، مثلاً فيلم عاشقانه مي‌خواهم بسازم،‌ يک‌چيزي مي‌آيد، از زندگي، خبر يا ... چنگ مي‌اندازد توي وجودم و مي‌گويد من را بساز.

- قصه‌ي «خواهران غريب» اثر اريش کستنر [نويسنده‌ي آلماني] را خوانده بودم،‌ شنيدم که کيانوش عياري پروانه‌ي ساخت گرفته براي اين فيلم، گفتم عيبي ندارد، من چهار سال بعد اين فيلم را مي‌سازم، چون مطمئن بودم که نگاه من و او فرق دارد،‌ همان‌طور که نگاه من باکساني که در آمريکا و آلمان و ... اين داستان را اقتباس کرده بودند، فرق داشت. همين اتفاق هم افتاد، ‌چهار سالِ بعد من «خواهران غريب» را ساختم که خيلي با فيلم «دونيمه‌ي سيب» عياري تفاوت داشت.




منبع : khabaronline.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/57062/صحبت هاي جالب کيومرث پور‌احمد در خندوانه
بستن   چاپ