رگ خواب مرد گربه صفت!
دوشنبه 25 بهمن 1395 - 3:15:20 PM
چه خبر - از گلوي من دستاتو بردار!

در يک تاويل فرامتني، «رگ خواب» موجب شد تا به اين مساله فکر کنم که آيا مي توان به سينما به مثابه يک هنر فراجنسيتي، نگاه جنسيتي هم داشت يا خير؟
از اين حيث که گمان مي کنم در مواجهه با اثري که آن را نه فقط در کارنامه حميد نعمت الله که در تاريخ سينماي ايران، يکي از زنانه ترين فيلم ها مي دانم، من به عنوان يک منتقد مرد چقدر مي توانم زيست- جهان مينا (ليلا حاتمي) را به عنوان يک تجربه زنانه درک کنم و تا چه اندازه مي توانم به درکي همدلانه با قهرمان زخمي فيلم دست يابم!
واقعيت اين است که بايد بين جهان سينمايي اثر و جهان جنسيتي شخصيت هاي فيلم، تفکيکي ماهوي قائل شد و به اين خودآگاهي منتقدانه رسيد که گاهي براي تاويل يک اثر سينمايي نه تنها بايد به ابزار و لوازم نقد ادبيات سينمايي مجهز بود تا به بازنمايي و تاويل دقيق جهان سينمايي اثر پرداخت که بايد زيست- جهان شخصيت هاي قصه را نيز به خوبي شناخت و در يک مواجهه قريب، تصويري دقيق از موقعيت آنها ترسيم کرد. با اين حال موقعيت مينا صرفا يک تجربه ناب زنانه نيست و مي توان آن را در بازخواني روانشناختي از يک موقعيت انساني، صورت بندي و درک کرد. حتما نبايد زن بود تا زن قصه را فهميد! کافيست زن و دنياي او را شناخت. کافيست تجربه اضمحلال و فروپاشي رواني- عاطفي را در يک موقعيت شکننده احساسي درک کرد تا به همدلي با مينا رسيد. «رگ خواب» نوعي خودافشاگري و اعتراف زنانه از موقعيت شکننده ميناست که فروپاشي اعتماد و دلبستگي بي بنياد به يک مرد به عنوان تکيه گاه مطمئن را روايت مي کند.
قصه ها و فيلم هايي از اين دست کم نبوده اند اما آنچه «رگ خواب» را متمايز مي کند قدرت بازنمايي فيلمساز و نمايش بي پرده او از زني است که استيصال روحي او از پس عدم اعتماد به نفسي مي آيد که از کودکي با او بوده. از احساس گناهي که در او نهادينه شده و حتي نوعي خودويرانگري که در پي خودافشاگري مينا قابل رديابي است.

گربه نمادي از گربه صفتي مرد قصه

ليلا حاتمي در رگ خوابليلا حاتمي در رگ خواب

ليلا حاتمي در رگ خواب

او در يکي از زيباترين سکانس هاي فيلم که در حال سخن گفتن با گربه است (گربه اي که نمادي از گربه صفتي مرد قصه هم است) به ضعيف بودن، وابستگي و احتياجش به حضور مردي که بتواند بودنش را موجوديت و هويت ببخشد و او را آنچنان که هست، آنچنان که عشق مي ورزد و ايثار مي کند، بپذيرد و قدر بداند، اعتراف مي کند. يک نوع خود اعترافي که گاه به مازوخيستي زنانه شباهت مي يابد. اما برخلاف نگاه برخي از منتقدان زن که اين استيصال و خودويرانگي را تاييدي بر ضعف روحي و حماقت و کم هوشي او مي دانند او در حال عبور از يک بحران شخصيتي است چنانچه در پايان فيلم شاهد عزم او براي عبور از اين خودويرانگري به خودشکوفايي هستيم. صداقت او در واکنش به جفاي معشوق را نبايد به حماقتش،تقليل داد. او از دل اين مازوخيست عاطفي و ويرانه اي که از خود مي سازد به بناي دوباره خويش همت مي گمارد تا روح رنجور خويش را از طعم تلخ و اعتيادآور وابستگي برهاند و به نوعي پالودگي و تزکيه برسد.

آن غم لعنتي

به نظر مي رسد مينا بيش از آنکه از ديگران شکست بخورد از خود و در خود شکست مي خورد و اين شکست هاي پي در پي موجب شده تا او خود را هم پس بزند! خود واگويي و خود اعترافي او ( که شباهت زيادي با نقش ليلا حاتمي در فيلم «سر به مهر» دارد) برون فکني همين ضعف است! او در پس اين خودتخريبي به تهذيب و تزکيه خويش مي پردازد تا آن غم لعنتي (بر مبناي شعري که همايون شجريان بر اين سکانس مي خواند) يا اين ضعف دروني ( چيزي شبيه به ضعفي که حميد هامون به آن اعتراف مي کند)دست از گلويش بردارد تا از رنج اين خفگي،رهايي يابد.
زن نيستم اما گمان مي کنم حتي بسياري از زنان مدرني که در يک تاويل خودبسندانه، خويش را از هرگونه وابستگي عاطفي به مرد مبري دانسته و مثل مينا لب به اعتراف خودويرانگرانه نمي زنند با او در تنهايي و در خلوت تاريک سالن سينما، احساس همذات پنداري کنند و در دل به همانندي خود با او اعتراف نمايند! «رگ خواب» دقيقا دست روي رگ خواب زنانه اي مي گذارد که گاه در ژست هاي شبه روشنفکرانه، هويت زنانه را به فراموشي برده يا دچار استحاله مي کند.
«رگ خواب» روايت بحران يک زن تنها نيست، قصه يک بحران زنانه در مواجهه با احساس تنهايي است. احساسي که تا اضمحلال رواني پيش مي رود اما به استقلال عاطفي باز مي گردد. مينا پس از تجربه دشوار و نفس گير استيصالي زنانه، رگ خواب خويش را پيدا مي کند و بيدار مي شود. او زني است در آستانه فصلي تازه از خويش و زندگي که ديگر نمي خواهد به آغاز دوباره فصلي سرد، ايمان بياورد!

نويسنده: سيد رضا صائمي

گروه فرهنگ و هنر

منبع:khabaronline.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/53898/رگ خواب مرد گربه صفت!
بستن   چاپ