آقاي افخمي شايد شما هم متقلبيد!
سه شنبه 5 بهمن 1395 - 5:12:34 AM
چه خبر - نقدي بر نامه تند بهروز افخمي در انتقادبه اصغر فرهادي

سال دوم دبيرستان با دو نفر از دوستانم که هر دو قهرمان رياضي بودند، از مدرسه در رفتيم. ما در رفتيم چون براي سوالِ «در بريم که چي کار کنيم» جواب داشتيم:
بريم سينما آفريقا و فيلم «شوکران» را ببينيم.

در سينما مردي کنارم نشسته بود و مدام به هديه تهراني فيلم، دشنام خيلي خيلي بد مي‌داد. هديه تهراني فيلم، زن بدکاره‌اي بود چون مرد بغل‌دستي ما نمي‌توانست «انسان» تماشا کند. او ذهنيت خود را بر پرده فيلم شما سيال و روان کرده بود... اندکي بعد هم مطلع شديم که پرستاران عزيز عليه شما و شوکران فرياد زده اند:
«که آي ما مثل اين خانوم تهراني فيلم شوکران نيستيم. (ما از اوناش نيستيم بابام جان)...

نمي توانيم همينجوري سيال و روان کنيم!

مگر کسي گفت شما اينجوري هستيد؟ اين هم يک مدل از سيال و روان کردن است. تلفن همراه هم که آمده، سيال و روان کردن صدها برابر آسانتر شده. لم مي‌دي روي مبل و گوشي به دست سيال و روان مي‌کني. اشکالي ندارد. واقعا نظر همه محترم است. محترم است، يعني بابت مخالفت با نظر ديگري، لازم نيست وقت خودت و ديگري را نابود کني. محترم است يعني فقط محترم است ولي شايد اصالت کلام کاملا زير سوال باشد. اصلا نظر دادن چه اهميتي دارد؟ يا در ادامه معاشرت است يا ضد معاشرت. نظر دادن مال جهان سرگرمي‌هاست. در جهان سرگرمي‌ها سيال و روان‌کردن اشکالي ندارد. اما در جهان رسمي و حرفه‌اي، نظر من و شما نه اهميت دارد و نه لزوما محترم است. يعني نمي‌توانيم همينجوري سيال و روان کنيم چون هدفي محترم و مهم وجود دارد و چون هدف وجود دارد، حساب و کتابي هم هست. حساب و کتاب يعني پاداش و تاوان، دارد...

اين مقدمه را گفتم تا بگويم آقاي افخمي، من شما را دوست دارم. اصلا مجبورم، بايد دوستتان داشته باشم. خاطره فيلم شوکران متاسفانه يا خوشبختانه براي من به هرحال مهم است، هرچه شما خراب‌ترش کنيد، فرقي نمي‌کند. براي من موضوع مهمي است. اصلا اين خاطره براي من تبديل به يک پوستر تبليغاتي شده تا هرازگاهي به فرمانده تفکراتم (شادي) بفهمانم که با سينما اصلا شوخي نکند... چون سينما جدي است. خلاصه مجبورم. و چون مجبورم، نکاتي را به فرماندهان ذهن شما متذکر مي‌شوم. (آقاي افخمي من اصلا از فيلم فروشنده خوشم نيامده. حوصله‌ام سر رفت. خبرم نکرد. در ضمن از ابد و يک روز هم بيشتر از فيلم آقاي فرهادي خوشم آمده و بنده هم معتقدم که نسل جوان، کارگردانان بهتري از نسل شما هستند. بله با شما موافقم).

آقاي افخمي گفته‌ايد که آقاي فرهادي درباره گورخواب ها نوشته تا حواس ها از «فروشنده» پرت شود. شايد آقاي فرهادي خواسته اند طرح «گورخواب ها» را به جاي اينکه در بانک فيلمنامه خانه سينما ثبت کنند، در حضور ملت ثبت کنند. شايد آقاي فرهادي واقعا قلبش به درد آمده. مگر قلب شما درد نگرفت؟ شايد آقاي فرهادي شرط بندي کرده اند که اين حرف را بزنند. شايد به آقاي فرهادي توصيه شده که براي بهتر شدن وضعيت جهاني اش، انساندوستي عمومي اش را به نمايش بگذارد. در مورد خود شما مي گويند که از حسادت اين حرفها را زده. از کجا بدانيم؟ ...شايد به يک دليل ديگري، هر کسي، هرکاري را انجام مي دهد.

آقاي افخمي شايد شماهم متقلبيد!

گفته ايد آقاي فرهادي تقلب کرده و فيلمش را قايم کرده تا بعدا براي اسکار، درست و حسابي زورچپانش کند. بله، شايد. شايد هم نه. شايد شما هم متقلبيد و «فرزند صبح» را قايم کرده ايد چون زورچپان کردني نيست. شايد، شايد هم نه. اصلا واقعا به کسي چه ربطي دارد؟ (مي دانم اينها را مي دانيد اما نمي دانم چرا خاطره خوب من را خراب مي کنيد؟) آقاي افخمي، تيم انتخاب فيلم براي اسکار، مسئوليت دارد تا فيلمي که شانس اسکار گرفتن دارد را به اسکار معرفي کند. نه فيلمي که فکر مي‌کند بايد اسکار بگيرد. بله به نظر من و شما خيلي فيلم‌ها بايد اسکار بگيرند و خيلي فيلم‌ها نبايد بگيرند. ولي نظر من و شما در اين تيم مسئول، حرفه‌اي و رسمي اهميتي ندارد. حتي محترم هم نيست. چون در جهاني حرفه اي و رسمي هستيم و در نه جهان سرگرمي‌ها. در اين جهان رسمي، فقط هدف اهميت و احترام دارد و نه چيز ديگر. در نتيجه کسي سيال و روان نمي کند. شايد چون مي داند، که کار بدي است. شايد چون از عواقبش مي‌ترسد. شايد چون مي‌داند جلوي عده‌اي بي‌اعتبار مي‌شود... شايد هم هيچکدام. دليلش چه اهميتي دارد؟ آنچه مي تواند اسکار بگيرد، با آنچه «بايد» اسکار بگيرد فرق دارد. (مي دانم مي دانيد اما چرا خاطره خراب مي کنيد؟)

آقاي افخمي، در ادامه به ما جوجه‌هاي ديروز و نيمچه‌هاي امروز توصيه کرده‌ايد تا بدانيم و آگاه باشيم که همه داستان‌ها گفته شده و طرح داستاني تازه و بديع وجود ندارد. همين گورخواب‌ها طرح داستاني تازه و بديع نيست؟ قبلا گفته شده؟ تا زماني که انسان شانس امتحان روش‌هاي جديد بقا را دارد، دهان سينما باز است و داستانش را مي گويد. چه گور خواب باشد، چه فضانورد. اينکه مميزي در ايران چرا دوست دارد «انسان» کمتري روي پرده سينماها باشد، من نمي دانم. حتي نمي دانم درست است يا نه. اما نمي فهمم شما چرا مميزي را امري بديهي مي دانيد. وقتي مي گوييد داستان تمام شده، يعني مميزي را بديهي مي دانيد. خود مميزي هنوز دقيقا نمي داند «کاناپه» آقاي عياري را کجاي خانه بگذارد بعد شما کليت آنچه معلوم نيست را بديهي مي دانيد؟ چرا؟ سورپرايز ديگر نداريم؟ آقاي افخمي، هفت شما همه ما را به اندازه کافي سورپرايز کرده، باور نداريد نظر سنجي کنيد...

شما واقعا خاطره خراب کن خوبي هستيد!

شما واقعا خاطره خراب‌کن خوبي هستيد. پشت فرمون اين «هفت» هم حرفه اي تر خاطره خراب مي کنيد. از ترس مقايسه شدن با جوجه‌هاي سينما، پشت دوربين نمي‌رويد؟ اما من نشاني از ترس جلوي دوربين هفت نمي‌بينم. اصلا مي‌دانيد نظر اين جوجه موجه‌ها درباره هفت شما چيست؟ برنامه هفت شما، بدترين برنامه هفت است. باور نداريد جوجه‌ها را به صف کنيد و بپرسيد. الکي نگوييد مي‌ترسيد. اقاي افخمي، کسي که پشت فرمان هفت مي‌نشيند، نماينده تاريخ، مردم و سينماست و البته برنامه هفت درباره هرچه باشد، بي شک درباره خود «شما» هم هست. اين را تاويل مدرن ثابت کرده، نظر من نيست. چرا از مرجعيت تاريخي خود در فرهنگ عامه ايراني-تهراني، مسئولانه مراقبت نمي‌کنيد؟ يادتان مي آيد مسعود فراستي درباره مسعود کيميايي چه گفت؟ بگذريم... اميدوارم در جشنواره سي و پنجم، شما و هفت‌تان بدرخشيد و ديگر پاتوق رسمي «سيال و روان کنندگان» نباشيد.

(نمي دانم مي دانيد يا نه...)

ارادت.

گروه فرهنگ و هنر

منبع:khabaronline.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/52227/آقاي افخمي شايد شما هم متقلبيد!
بستن   چاپ