روايت رجايي از لحظات دفن آيت الله هاشمي
شنبه 25 دي 1395 - 11:39:38 AM
چه خبر - نوشته غلامعلي رجايي براي آيت الله هاشمي رفسنجاني غلامعلي رجايي در کانال تلگرامي خود نوشت: سه روز تلخي که برايران گذشت امروزمردم ايران اسلامي با حضور در مراسم اقامه نماز بر پيکر مجاهد و مفسر قرآن هاشمي بزرگ سنگ تمام گذاشت و در يک تشييع بيش از دو ميليوني که کارشناسان اينگونه مراسم حدس مي زنند ازهاشمي قدر داني تاريخي و با شکوهي کرد. مراسم تشييع هاشمي به گمان برخي ناظرين، بعد از تشييع امام و آيت الله طالقاني نظير ديگري درکشورنداشته است.در مسير تشييع به چشمان بعضي مي نگريستم.مي گريستند.کسي به من گفت من براي نزديکانم اينقدرگريه نکرده ام.
پس ازتشييع که به منزل بازگشتم برادري روحاني ازقم تلفن زد وضمن تسليت هاي هاي گريه کرد. الآن که اين نوشته را مي نويسم دوست ديگري تلفن زد وگفت چشمانم اشکبار است و بغض اجازه نمي دهد بيشتر با تو صحبت کنم و تو را تسليت بدهم .

خود من با اينکه سه روزاز اين واقعه غير منتظره تلخ گذشته مالک اشکهايم نيستم.احساس مي کنم هيچ چيزمرا آرام نمي کند.امشب که پس از سه روز نشستم و پيامکهاي تسليت راخواندم تا بلکه کمي آرام بشوم، اما نشدم.تصور اينکه فردا به مجمع بروم و از پنجره دفترم نبينم که ماشين حامل حاج آقا به مجمع وارد نمي شود و ايشان از ماشين پياده نمي شود و من سر راهشان نمي ايستم تا سلامي بکنم مرا بسيارعذاب ميدهد.

چه لبخندي مي زد هروقت اول صبح مرا مي ديد.هر روز صبح که آيت الله به مجمع مي آمد واز جلوي اتاق کار من رد مي شد تقريبا بي استثنا اين توفيق ازآن من بود که بايستم وبه ايشان سلام بدهم ومهربانانه جواب بشنوم.نشد يکبارمعمولي به سلام من پاسخ بدهد.بارها اين سلام با صحبتي ازسوي من وگاه از سوي ايشان همراه بود که يا مي ايستاد ويا درحال حرکت با ايشان صحبت مي کردم .بعضي روزها وقتي مي ديدند سخني نمي گويم وسرجايم مي ايستم، نيم نگاهي به سمت راستشان که ايستاده بودم، داشتند گويي منتظرصحبتي هستند.بارها به بعضي گفتم اين لبخند صبحگاهي هاشمي را با لذتهاي دنياعوض نمي کنم.بارها که ايشان را مي ديدم در دلم مي گفتم نکند روزي بيايد وماشين هاشمي پشت پنجره دفترم توقف نکند .ازآنچه مي ترسيدم برسرم آمد.

پس ازنمازبا دو سه نفراز دوستان با مترو راهي بهشت زهرا شدم.باورم نمي شد روزي بتوانيم هاشمي را دفن کنيم.به کسي گفتم امروز يک نفردفن نشد. چه سرمايه هايي را با خود به زيرخاک برد.خوشا به حال خاک.

شب حادثه که ايشان را درمنزل امام غسل دادند ومن با فرزندان ايشان وجناب حاج سيدحسن وآقا سيد ياسرخميني نظاره گرکار بوديم من با چشماني اشکبار فقط به چهره آرام نوراني هاشمي نگاه مي کردم.با خودم مي گفتم چطوراين کوه علم و تفسير و تجربه و دنيايي از زيرکي و فطانت را مي شود دفن کرد.

موقع کفن مهرنمازم را که تربت سيدالشهداست ازجيبم درآوردم و به حاج حسين از بچه هاي خوب جماران دادم تا بر روي سينه حاج آقا بگذارد که گذاشت.خواستم ازمن چيزي دراين سفرآخرت با هاشمي باشد.

حاج سيدحسن آقا اصلا درحال خودش نبود .غسل وکفن که تمام شد وقرار شد خانمها براي وداع بيايند سيد برخاست وغمگينانه برصورت هاشمي بوسه زد.من هم خواستم صورتي را که بارها بوسيده بودم ببوسم اما نتوانستم.باورم نمي شد ونمي شود اين هاشمي است که با آن هيبت که بارها و بارها شاهد بودم بزرگان سياست دنيا درمقابلش زانومي زدند و دست بر زانو درمحضرش مي نشستند و به سخنانش گوش مي دادند بي جان در پيش روي ام بر کف تختي براي غسل افتاده است.

چه مي شود کرد.قدرت خداست که درمرگ اينگونه آشکار مي شود يا من في الممات قدرته قبل ازکفن دست به کف وساق پاهايش کشيدم . پاهايي که در زندان هاي مکرربسيارشلاق خورده بودند.گريستم وقتي به يادم آمد که يکباربه مناسبتي مي فرمود هنوزگاهي پايم ازشدت کابلهايي که خورده واستخوانش شکسته تيرمي کشند. چه تدبيردرستي بود اين تقديرکه هاشمي درکنارامام به خاک سپرده شد. امشب که به مسجد محل رفتم شبيه به اين تعبير را ازيکي ازمامومين ومومنين مسجد شنيدم .چقدر مردم ما نکته سنج هستند.

ازاين پس نام و ياد هاشمي با نام خميني توام خواهد شد. درمصاحبه اي که سه سال پيش با او داشتم و درکتاب "درآينه"- که اين اسم را خود ايشان از بين چندعنوان پيشنهادي من انتخاب کرد-آورده ام بهترين واولين تحول را در زندگي اش مرهون آشنايي با امام مي دانست.

کاش مي دانستم اين چند روز بين امام و هاشمي چه گذشته است. توفيق داشتم در داخل ضريح امام نمازليله الدفن را که مي گويند بهتراست بلافاصله پس از دفن ميت انجام شود براي هاشمي بخوانم .پس ازآن دو رکعت نمازهم براي امام خواندم و سر نهاده بر سر قبرامام بسيارگريستم وازايشان خواستم خودش براي آينده اين انقلاب فکر و دعايي بکند. روزهاي سختي برمن و ما مي گذرد .تنها دلخوشي ام اين است که خداي هاشمي هست.



منبع: انتخاب



http://www.CheKhabar.ir/News/51011/روايت رجايي از لحظات دفن آيت الله هاشمي
بستن   چاپ