نامه سرگشاده اصغر فرهادي به دکتر حسن روحاني
سه شنبه 7 دي 1395 - 7:50:38 PM
چه خبر - نامه سرگشاده اصغر فرهادي به دکتر حسن روحاني درباره فقر و فاصله طبقاتي در جامعه

آقاي دکتر حسن روحاني، رئيس‌جمهور محترم

سلام

امروز گزارش تکان‌دهنده زندگي مردان، زنان و کودکاني را که در گورهاي يکي از قبرستان‌هاي اطراف تهران شب‌هاي سرد را به صبح مي‌رسانند خواندم و اکنون سراسر وجودم شرم است و بغض. به بهانه اين نامه به شما، قصد دارم همه آنانکه در اين سرزمين و در اين سي و چند سال مسئوليتي داشته و دارند را سهيم اين شرمساري کنم.

مي‌دانم که عده‌اي سياست‌باز اينگونه گزارش‌ها و خبرها را دستاويزي خواهند کرد براي گرم کردن تنور بازي‌هاي فرساينده سياسي و انتخاباتي اما افسوس که گرماي اين تنور، تن رنجور کودکان، زنان و مرداني را که شب‌ها در گوشه قبرها، لابه‌لاي درختان پارک‌ها و زير پل‌ها به خواب مي‌روند گرم نخواهد کرد.

در اين گزارش نام يکي از کساني که شب هاي سرد استخوان‌سوز را در گوشه گوري نشسته به صبح مي‌رساند و به تعبير تلخ گزارشگر مرگ را زندگي مي‌کند، «آرمان» است. اين نام مرا رها نمي‌کند. «آرمان» گم شده‌اي که در گور پيدايش کرده‌اند. شرم بر ما.

در تاريخ خوانده‌ايم که گاهي حاکمان با لباس مبدل به ميان مردمان مي‌رفته‌اند تا به دور از محافظان و ملازمان و متملقان گوشه‌اي از درد و رنج مردم را بي‌واسطه درک کنند. پيشنهاد مي‌دهم لااقل براي تنوع در نگارش تاريخ امروز که آيندگان بهت‌زده خواهند خواند، گاهي صاحب منصبان بي‌همراه و ناشناس به ميان مردم بروند. به روستاها و شهرهاي دور افتاده. اگر ناشدني‌ست به همين حوالي، محله‌هاي حاشيه تهران تا ببينند صورت‌هاي سرخ از سيلي آبرومندان بي‌بضاعتي که بيش از هر صاحب قدرتي جان و جواني‌شان را براي اين سرزمين قرباني داده‌اند.
اگر باز ناشدني‌ست يک روز به اورژانس شهر سري بزنند و مخفيانه سوار بر آمبولانسي شوند که قرار است بيماري بي‌رمق را به بيمارستاني برساند و از نزديک شاهد باشند چگونه در مسير، به جاي راه باز کردن براي نجات جان يک بيمار، مسابقه‌اي تلخ بين ديگران است براي پيشي گرفتن از هم که پشت آمبولانس حامل يک هموطن رو به مرگ جاي بگيرند و از اين موقعيت براي زودتر رسيدن به مقصد نهايت استفاده را ببرند.

اين مثالي ساده، تلخ و تکراري‌ست اما خلاصه‌اي‌ست از وضعيت امروز ما. چه کسي پاسخگوي اين بي‌رحمي پنهان است؟ ما چرا و کي چنين شديم؟ ما مردماني که ديگر دوست داشتن هم‌وطن را از ياد برده‌ايم، ما که خشونت‌هاي پنهان و ريز در رفتار و گفتار روزمره‌مان ابزاري شده است براي بيرون کشيدن گليم فردي‌مان از اجتماع. ما که دروغ را به عنوان مهارتي براي زيستن دوگانه در بيرون و درون خانه مي‌آموزيم و به کودکانمان مي‌آموزانيم.

ما که تنها نظاره‌گر و شنونده فراموشکار رنج‌هائيم. چه کسي امروز از آن پدري که خود را از پل عابر پياده خيابان ميرداماد به دار کشيد و در يادداشتي که از جيب خالي‌اش پيدا شد نوشت «هزينه درمان بيماري چشم‌هايم را نداشتم» سخني مي گويد؟ آن اندک کساني نيز که دلسوزانه مي‌گويند با انگ سياه‌نمايي مورد هجمه‌اند. انگ سياه‌نمايي فراري‌ست رو به جلو از سوي مسئولان براي عدم پذيرش مسئوليت سياهي‌ها.

اين است شهر نويد داده شده؟ اين است شهر آرمان‌ها؟


اصغر فرهادي
7 دي ماه 1395


گروه فرهنگ و هنر

منبع : cinematicket.org

http://www.CheKhabar.ir/News/49650/نامه سرگشاده اصغر فرهادي به دکتر حسن روحاني
بستن   چاپ