جزئياتي از زندگي شخصي حامد همايون خواننده جواني که زود به شهرت رسيد
دوشنبه 22 آذر 1395 - 12:48:30 PM
چه خبر - مصاحبه با حامد همايون خواننده جوان کشورمان

حامد همايون شيرازي است. سال ها در آنجا درس خوانده و درس داده. در همين مطلب مي بينيد که چقدر براي رسيدن به آنچه اکنون هست زحمت کشيده. او عاشق موسيقي ست و صحبت کردن با او هم جذاب است. پسري مهربان و باشخصيت و تحصيل کرده از خانواده اي که داشتن فوق ليسانس حداقل سواد لازم براي باسواد بودن است!

وقتي گفت 15 سال مدرس آواز بود خيالم راحت شد. خيلي خوب است کسي به موفقيت برسد که حق اش باشد. حامد سال ها به موسيقي عشق ورزيد و تلاش و مطالعه و تجربه کرد و در کنارش، در خانواده اي تحصيلکرده، تحصيل اش را هم فراموش نکرد و تا مقطع فوق ليسانس درس خواند. او اين استايلش در خواندن را رايگان و اتفاقي به دست نياورده است. تلاش کرد و تلاش کرد و وقتي با واسطه سامان امامي آهنگساز و نوازنده به محسن رجب پور معرفي شد، آنقدر توانايي و دانش داشت که اين تهيه کننده باسابقه و باتجربه بگويد با او زبان مشترک داشته است.

حامد با اين توانايي و پيشينه، خودش را دربست در اختيار تجربه هاي ستاره ساز محسن رجب پور و تيم اتاق فکر ترانه شرقي قرار داد تا به يکباره پر بگيرد و بشود حامد همايون.

شما از شهر ادب و هنر، شيراز برخاستي. چه چيزي از اول شما را به سمت هنر کشاند؛ شعر، موسيقي يا...؟

من از موقعي که يادم هست مي خواندم و از همان کودکي عاشق موسيقي بودم. اينکه چرا اين اتفاق افتاد را دقيق نمي دانم ولي فکر مي کنم بخش مهم آن ارثي است چون هم پدرم صدا دارند و مي خواندند و هم برادران و خواهرم صداي خوبي دارند.

يعني از ابتدا علاقه مند بودي؟

آنها استعدادش را دارند اما من واقعا علاقه مند و پيگير بودم و همان طوري که گفتم از سن خيلي کم ترانه را مي نوشتم و از حفظ مي خواندم.

يادت هست اولين آهنگي که حفظ کردي و در يک جمع خواندي چه بود؟

بله. يادم هست. وقتي که آمادگي و پيش دبستاني مي رفتم اين ترانه آقاي شماعي زاده را حفظ کرده بودم و مي خواندم: «آره هر بار خواستم، بگم که دوستت دارم...». هميشه هم در مدرسه تک خوان گروه سرود بودم. سر صف، توي کلاس، آخر کلاس هاي ادبيات و همه جا که از من مي خواستند مي خواندم.

صدايت هم خوب بود؟

يادم نيست که صدايم آن موقع چه جور صدايي بود اما همه جا مي خواندم و يادم هست که همه جا مورد اقبال بود. بعدا پسرخالم ام هم با من پيانو مي زد و مي خواندم. از دوره دبيرستان هم گيتار مي زدم و مي خواندم.

پيش چه کسي گيتار را ياد گرفته بودي؟

آنجا استادي در شيراز داريم که استاد بزرگي هستند به نام آقاي مرشد. من پيش ايشان رفتم که گيتار ياد بگيرم اما ايشان از من تست گرفتند و گفتند برو بخوان. البته چون ساز خريده بودم همين طوري پيش خودم تمرين مي کردم. سال دوم دبيرستان که بودم سلفژ را پيش آقاي کورش ميري ياد گرفتم ايشان الان دکتراي موسيقي گرفتند و در تهران رهبر ارکستر هستند. آن موقع ايشان در يک آموزشگاه در شيراز سلفژ درس مي داد و من پوتزولي يک و دو را پيش ايشان پاس کردم.
چون سلفژ خوبي داشتم ساز را هم پيش خودم در حدي که به خواندنم کمک کند ياد گرفتم. اول گيتار زدم و بعد از يک مدتي پيانو زدم و در کارشان آواز را هم کار مي کردم.

از همان اول هم گرايشت به سمت کلاسيک و پاپ- کلاسيک بود؟

گرايش و علاقه من به موسيقي به خاطر موسيقي پاپ شروع شد اما در يک برهه اي به خاطر جو موسيقي که به خاطر تمايل به موسيقي جز و کلاسيک وجود داشت، من هم روي همان موج حرکت کردم و موسيقي کلاسيک ياد گرفتم. يک مدت آواز کلاسيک تمرين کردم و روي نت آواز ايراني مي خواندم و بعد از يک مدت که دوره هارموني و سلفژ و کنترپوان را گذراندم، به پيشنهاد چند نفر از دوستانم شروع کردم به تدريس در آموزشگاه ها. شش سال هم به صورت جدي در آموزشگاه هاي معتبر درس دادم و مدرک مربيگري آواز را هم دارم.

آن موقع که در آموزشگاه ها سلفژ و آواز درس مي دادي خواننده مورد علاقه ات چه کسي بود؟

من بسياري از کارهاي خوانندگان موسيقي ايران را دوست دارم اما هيچ وقت هيچ خواننده ايراني خواننده مورد علاقه ام نبوده. اسطوره آواز من سلين ديون بود و هميشه کارهاي ايشان را دنبال مي کردم. همچنين کريس دي برگ را به واسطه آواز نرم و راحتي که هميشه مي خواند خيلي دوست داشتم و سعي مي کردم متن ترانه هايش را بنويسم و ترجمه کنم و ياد بگيرم.

خودت هم مي خواندي؟

بله. انگليسي هم زياد تمرين مي کنم و مي خوانم.

در چه رشته اي تحصيل کردي؟

من فوق ليسانس آبياري و زهکشي از دانشگاه شيراز دارم.

با توجه به اينکه گفتي از کودکي موسيقي را دنبال کردي، چه شد که نرفتي موسيقي بخواني؟

اين همان کشمکشي است که همه در خانواده دارند. من در مدرسه هميشه جزو شاگردهاي خوب و تقريبا هميشه شاگرد اول بودم. حتي در دبيرستان هم در دبيرستاني درس خواندم که بهترين دبيرستان بود. يعني اين دبيرستان ورودي داشت و شايد بيشتر از 15 نفر نمي گرفت و من ورودي را قبول شدم و رفتم. درسم هميشه خوب بود و خانوادگي از لحاظ تحصيل خوب هستيم. برادر بزرگم آمريکا است و برادر بعد از ايشان هم يکي از نابغه هاي رياضي است و همين الان در موسسه هاي معتبر درس مي دهد. من هم درسم خوب بود اما يک چيزي هميشه مرا به سمت موسيقي مي کشاند. يک چيز عجيب و غريب. هر جايي هم که مي خواستم به سمت ديگري بروم باز بر مي گشتم به سمت موسيقي.

پس در کنار درس، موسيقي را هم جدي پيگيري مي کردي؟

اساتيدم مي گفتند اصلا ولش کن. تو همان دنبال موسيقي باش (خنده). زياد سر کلاس نمي رفتم، البته درسم را هم مي خواندم.

جالب است که با اين وضعيت فوق ليسانس هم خواندي!

خانواده ما اينجوري است. همه در اين حد را درس مي خوانند.

يعني کمتر از فوق ليسانس را تاييد نمي کنند؟

(خنده) علاقه اصلي من موسيقي بود و الان، با توجه به اينکه هميشه تمرکزم موسيقي بود، مهندس خوبي نيستم و اصولا آدم فني هم نيستم. اعتراف مي کنم.

بعد از فوق ليسانس هم که رفتي سربازي. چه زماني به صورت حرفه اي اولين آهنگ را ساختي؟

علاقه ام به موسيقي وقتي خيلي جدي تر شد که شروع کردم به تدريس. وقتي هم که شما مي خواهيد درس بدهيد بايد دايره اطلاعات تان را خيلي وسيع کنيد. من هميشه کتاب مي خواندم اما وقتي قرار شد درس بدهم به شدت هرچه بيشتر کتاب مي خواندم. اوريجينال کتاب تکنيک جهاني آواز نوشته لارابرانيک آندرسن را تهيه کردم چون مي ديدم ترجمه اش آن طوري که بايد مرا راضي نمي کند. بعد اتودش را پيدا کردم. تقريبا هم اتودهاي آواز دانشگاه برکلي را از طريق ebook گرفتم. يک آموزشگاه در شيراز بود که به ما کمک مي کرد اين کار را انجام بدهيم.

تک تک تمرينات اين ها را انجام دادم. کتاب صداي خود را آزاد کنيد نوشته راجر لاو را که يکي از بزرگ ترين اساتيد و خواننده هاي بزرگ دنياست را خواندم. کتاب تجربيات ايشان را خواندم. وقتي مي خواستم تدريس را شروع کنم کتاب تاريخ موسيقي را شايد 15 بار خواندم. اول خيلي نمي فهميدم و براي کسي که مي خواهدشروع کند سخت است اما وقتي ساز اضافه شد و هارموني را ياد گرفتم کم کم توانستم ياد بگيرم. يعني فوکوسم در موسيقي اين طور بود که بخش علمي را با مطالعه جلو مي بردم.

بالاتر اشاره کردي که آقاي رجب پور اجازه داد لحن و صداي شخصي خودت را داشته باشي. آيا قبل از آن لحن و صداي شخصي ات را نداشتي؟

کساني که موسيقي را آکادميک ياد مي گيرند و تدريس هم مي کنند، مدام در چارچوب مشخص شده اي حرکت مي کند ما ياد مي گيريم که بايد با اين المان ها بخوانيم و کلاسيک حرکت کنيم و حتما بايد فلان و بهمان باشد در حالي که الان نگاه مي کنم فکر مي کنم حتما و لزوما هم لازم نيست اين باشد. وقتي ما جرات اين را پيدا کرديم لحن خودمان را داشته باشيم، لحني که در اتاق فکرمان انتخابش کرديم، اين جرات به من داده شد که با اين لحن بخوانم.

وقتي مي بيني کسي که در موسيقي موفق است به شما مي گويد که مي تواني اينگونه بخواني، انجامش بده، پشتت گرم مي شود و اين کار را مي کني. جوابي که از مردم گرفتيم هم صحت اين مساله را نشان داد که لزومي ندارد هميشه در چارچوب و قواعد حرکت کنيم. بسياري از لحن ها و خواندن ها از قبل بوده و نيازي به تکرار ندارد. آن تحريرها، لحن ها، ويبراسيون ها، شکست ها، تحريرهاي مضاعف، تحريرهاي همسايه و... از قبل بوده و همه به بهترين شکلي اجرا شده اند.
خوانندگان قديمي اکثرا خوانندگان خوبي بودند چون کساني که واقعا خواننده بودند خوانندگي مي کردند. خلاصه اينکه در جلسات مختلفي که گذاشتيم من با خودم بيشتر آشنا شدم و جرات پيدا کردم که کارهاي تازه اي بکنم.

بعد از آشنايي با محسن رجب پور، اولين آهنگي که منتشر کرديد چه بود؟

«بارون که زد».

از همان اول با استقبال مواجه شد؟

اينها را کاش آقاي رجب پور بگويند چون ايشان بيشتر در بطن جامعه هستند. ما درواقع با اين کار معرفي شديم. پلاني که از طرف کمپاني براي من در نظر گرفته شده بود هم در ابتدا معرفي حامد همايون بود. يک شخصيت صدايي شکل گرفت و تصويب شد. يک سري خط ملودي تصويب شد، تنظيم ها درست و رفع اشکال شد و بعد با اين آهنگ معرفي شدم. کار خوب ارزيابي شد اما جواب خيلي خوبي که از طرف مردم داده شد از «چتر خيس» بود. اين آهنگ باعث شد که مردم برگردند و آهنگ قبلي من را هم گوشش کنند و اين سبک خواندن را از من بپذيرند.

الان و با اين نگاه جديدت، فکر مي کني مانيفست حامد همايون چيست؟ عشق؟ مهرباني؟ شادي يا موج مثبت؟

ماموريتي که ترانه شرقي براي من تدوين کرده تا من در آن category کار کنم، از نظر سني از پايان دوره نوجواني است تا پايان دوره ميانسالي اما اگر از قبل يا بعد از اين دوره هم مخاطب داشتيم که خوش شانسي ماست.
مانيفستي هم که براي من در نظر گرفته شد عشق و اميدواري با نگاه مثبت است.اين به عنوان مسئوليت به من و گروهم واگذار شد.
فکر مي کنم آه و ناله در موسيقي ما خيلي زياد شده و ما مي خواهيم موج مثبت ايجاد کنيم. هر کاري هم که تا به حال خوانديم سعي کرديم اين موج مثبت در آن وجود داشته باشد.

وقتي اين مسئوليت از طرف ترانه شرقي به تو واگذار شد خودت چه حسي داشتي؟

اوايل خيلي باري من سخت بود. يک بار يک مصاحبه از آقاي رجب پور خواندم که گفته بود مشکل ما اين است که هنرمندان موسيقي پاپ هنگام خلق طمع يا يک هاله توهم دارند يا اينکه در يک غار زندگي مي کنند و با دنياي بيرون شان ارتباط ندارند. شما هنرمنداين را مي بينيد که دارند کاري را توليد مي کنند و ماه ها در استوديو هستند. نان و غذايشان را يکي ديگر از بيرون مي آورد. يک آلبوم مي خواهد تهيه کند سه سال در جامعه نيست و توقع دارد جامعه اي که هر روز دچار دگرگوني است آن را بپذيرد.
اينها را خواندم و توضيحات را شنيدم و کم کم عادت کردم و روال کارم مشخص شد. الان چارچوب ها را مي دانم و حتي الان غلط گيري ها و خط خوردگي ها به نسبت اوايل خيلي کم شده است. الان ديگر جا افتاديم.

اين روال را به خاطر شهرت و محبوبيت پذيرفتي يا دلي هم دوست داري؟

من بدون تعارف عاشق موسيقي هستم و هيچ کس هم از شهرت و محبوبيت و موفقيت بدش نمي آيد. ايمدوارم اين اتفاق که براي من افتاد براي ديگر جواناني که لياقتش را دارند هم بيافتد. ما هنرمندان زيادي داريم که دارند کار مي کنند اما درست هدايت نمي شوند. من سال ها درس دادم و مي دانم. يک موزيسين و خواننده بايد درست هدايت شود. اين قدر اين روي من تاثيرگذار بود که از آقاي رجب پور خواهش کردم دو دوره در شيراز مسترکلاس راز و رمزهاي موفقيت در موسيقي را گذاشتند به خاطر اينکه خودم من متحول شدم.
من حرف گوش مي کنم چون موفقيت را دوست دارم. الان نمي خواهم وارد جزييات شوم اما يک کلمه در کارهاي من بود که شد کليد موفقيت ما. من و بقيه بچه ها مي گفتيم اين کلمه حذف شود و آقاي رجب پور مي گفتند نه. بايد باشد و اين کلمه رمز موفقيت اين کار است و واقعا هم شد.

چه کلمه اي؟

به به. ترانه سرا آن را نوشته بود اما ما مي گفتيم اين يه جوري است. يک سري مي گفتند کودکانه است و يکي ديگر چيز ديگري مي گفت. اما با نظر آقاي رجب پور ماند و حالا همين به به يک موج بين بچه هاي چهار، پنج ساله ايجاد کرده است. اين هم حرف آقاي رجب پور است که کلامي بگو که در متون ساده باشد و مردم راحت قبولش کنند. اين روزها کسي حال ندارد خيلي فکر کند. موسيقي پاپ يعني همين. موسيقي اي که مردم با آن ارتباط برقرار کنند.
من ممکن است صد تا تکنيک بلد باشم، اگر اينها را در يک آهنگ پياده کنم فقط چند نفر دوست موزيسين من خوش شان مي ايد. بطن جامعه مي خواهد راحت با يک آهنگ ارتباط برقرار کند و راحت هم با آن همصدايي کند. بنابراين اين قضيه در ساخت ملودي هم سرمشق شد. ملودي ها هم بايد ضمن آنکه خاص است و و جه تمايز دارد انرژي مثبت هم داشت باشد و هم اينکه سهل باشد و مردم آن را راحت بپذيرند.

خودت فکر مي کني عاشقانه ترين بخش از آهنگ هايي که تا به حال پخش کردي کدام بخش است؟

با توجه به فيدبک هايي که از مردم گرفتيم فکر مي کنم چتر خيس عاشقانه ترين باشد. چتر خيس يک بند اتصال خيلي خوب دارد که از يک رابطه خيلي عاشقانه و خوب حکايت مي کند.

نگفتي عاشقانه تري بخش از چتر خيس کجاست؟

من فضاي شروع آهنگ که مي گويد: «دستم در دست ياره، قلبم چه بي قراره» را خيلي دوست دارم. يعني کار با يک پتانسيل خوب شروع مي شود. اين آهنگ سه بخش دارد و درواقع سه مدل ملودي مختلف توي هم حل شده است. اين کار اول ملودي بوده روي آن کلام نوشته شده.

براي چتر خيس به شاعرت چه گفتي و گفتي چه مي خواهي؟

ما با دونفر از دوستان شاعر کار مي کنيم، سهيل و محمدرضا. محمدرضا نظري قطعه چتر خيس را کارکرده و مردم شهر و سهيل حسيني هم مابقي قطعات. درکارهاي بعدي مان از هر دو اين دوستان عزيزم کار داريم. خلاصه اينکه من ملودي را به جفت شان دادم و گفتم فقط دوست دارم يک فضا ساحلي و باروني باشد که هر دو نوشتند و تصميم گرفتيم کار محمدرضا را کار کنيم.

همان که نوشت تاييد شد؟

تا ترجيع بند تاييد شد و سر ترجيع بند آقاي رجب پور نظر داشتند و بعد درستش کرديم.

انرژي مثبت تري بخش اين شعر کجا بود؟

چيزي که من از مردم شنيدم آنجاست که مي گويد: «مي خوامت خانومم/ با عشقت آرومم».

خودت چه جور نگاه عاشقانه اي با اين ترانه داري؟

راستش جديدا عشق براي من جور ديگري معني مي شود. الان عشق براي من مثل چيزي است که حرکت دارد و هر چيزي که حرکت دارد خوب است. اين عشق حتما لازم نيست براي شخص باشد. عشق واقعي بدون هر گونه اغراقي خداست. هر روز که شما حالت تان خوب است آن روز ممکن است عاشق باشي. حتما لازم نيست که عاشق يک نفر باشي. آن روز خوب روز عشق است، روز خوبي کردن و محبت فکر مي کنم در موسيقي هايمان اين پيغام باشد. يعني ما اين عشق را همه جور معني کرديم؛ چه به شخص خاص، چه به همسرش، چه به خانواده اش يا به خدايش.

جدا از مواردي که تا به حال گفتي، يکي ديگر از برگ هاي برنده ات فکر مي کنم اين بود که با تيمي کار کردي که با هم دوست بوديد و با هم زندگي مي کرديد و نرفتي دنبال عوامل برند...

دقيقا همين طور است. اين خيلي موثر بود. قول و قراري هم که با هم داشتيم همين بود که تا الان پاش وايساديم و ان شاءالله که تا زنده هستيم در کنار هم باشيم، هم سامان، هم سهيل و هم محمدرضا با هدايت آقاي رجب پور، خارج از مساله کاري و بيزينس، ما با برند کاري نداشتيم، خودمان يکي، يکي کار را پيش برديم، روي آن بحث کرديم و با هم مشورت کرديم و هيچ کس هيچ چيزي کم نگذاشت. خيلي بي خوابي و زحمت کشيديم و در لحظه لحظه کارمان هم سعي کرديم خودمان باشيم.

آقاي رجب پور خيلي حرف قشنگي مي زند. مي گويد رسيدن و خود هنرمند خيلي مهم است. ما بايد در کنار دانشي که داريم، نوآوري کنيم و کار ديگري انجام بدهيم. جرات نوآوري کردن آدم را موفق مي کند. من فکر مي کنم اين اتفاق در مورد بنيامين هم از «دنيا ديگه مثل تو نداره» افتاد چون حالت استکاتويي که در آن آواز بود و ريتمش يک نوع نوع آوري بود.
من نوع آوري ام روي کارهاي کششي آوازش است و او هم يک مدل ديگر. من فکر مي کنم علاوه بر آن چيزي که گفتي، برگ برند نوع آوري است. البته شايد موفق نشده باشيم. اما در هر حال سعي کرديم صددرصد خلاقيتي که به آن معتقد بوديم را پياده کنيم.

ترانه سرايت را چگونه پيدا کردي؟

من با ترانه سرايم 15 سال است که دوستم. خيلي سنش کم بود که مي شناختمش. بعد از هفت، هشت سال که با هم دوست بوديم آمد پيش من کلاس آواز. سال 88 تا 89 بود. آمد کلاس آواز و بعد گفت من شعر هم مي نويسم. گفتم شعرت را بده بخوانم. خواندم و بعد گفتم تو ديگر کلاس نيا. الان هم با هم دوستيم و هم خصوصيات رفتاري آواز مرا مي شناسد. البته سهيل دف هم مي زند و با آواز هم آشناست. با محمدرضا نظري هم از شهر مردم شهر آشنا شديم و ان شاءالله اين همکاري با هر دو آن ها کماکان ادامه خواهدداشت.

اولين بار کي يک آهنگ را در فضاي مجازي منتشر کردي؟

خاطرم نيست که دقيقا کي بود. من چون درس مي دادم خواستم چيزي بخوانم که يک اتود براي شاگردهايم داشته باشم و حدود هفت، هشت سال پيش اولين قطعات را منتشر کردم. کارهاي ديگري هم که کردم به نوعي مانور آوازي بود.

اولين آهنگت کار چه کسي بود؟

اولين آهنگم ساخته خودم نبود. اسمش بود عروس آرزوها که ملودي اش را حسين ترصد ساخته بود و شعرش را هم کريم لک زاده عزيز که الان دکتر ادبيات شده و استاد دانشگاه است. البته اين آهنگ و آهنگ هاي بعد از آن شنيده نشد.

پيش از اين دوره اخير چند آهنگ منتشر کرده بودي؟

فکر مي کنم هفت، هشت تا آهنگ مي شد. در يک مقطعي تصميم گرفته بودم که يک آلبوم منتشر کنم. مجوزش را هم گرفته بوديم اما خيلي اذيت شديم و منتشر نشد. اين اواخر و قبل از آشنايي با آقاي رجب پور هم چند تا تک ترک منتشر کردم که ترک هاي جدي تري بود.

اجراي صحنه اي هم داشتي؟

اجرا هم کم و بيش داشتم اما از وقتي که آشنا شدم با ترانه شرقي، ذهنيتم نسبت به موسيقي ريست شد.

با آقاي رجب پور چطوري آشنا شدي؟

من و سامان امامي، که الان تنظيم کارهاي مرا انجام مي دهد از طريق اينستاگرام با هم آشنا شديم و بعد سامان مرا به آقاي رجب پور معرفي کرد. با سامان رفتيم پيش آقاي رجب پور من برايش زنده خواندم. چند تا کار برايش خواندم و بعد ايشان در يک جلسه دو ساعته با من در مورد جامعه شناسي موسيقي، اقتصاد هنر و اينکه سبک و سياق يک نفر چگونه مي تواند به سمت مردم حرکت کند با من حرف زدند. بعد ايشان از من خواستند براساس دسته بندي که ايشان آنجا برايم انجام دادند اگر مي توانم کاري را توليد کنيم.

از آنجا همکاري مان شروع شد. اين موارد را همان روز برايم نوشتند و اينها شد سرمشق ساخت و کارکردن. من لاين به لاين آن نوشته را از حفظ هستم و به نوعي دستور و مدل کاري من در ملودي سازي و نگاهم به مخاطب است. يعني چه از انتخاب شعر و چه از مدل ملودي ها از اين دستورالعمل استفاده مي کنم. ايشان به من جرات دادند که لحن خاص خودم را داشته باشم و کلا مدل کارم تغيير کرد. الان سيستم کاري ما اين است که وقتي کاري را توليد مي کنيم اتاق فکر داريم و آقاي رجب پور به نوعي رفع اشکال مي کنند. ترک هايي مثل چتر خيس که مورد استقبال مردم قرار گرفته حاصل يک کار گروهي است و من مجري آن هستم.

من نمي دانستم که اين همه سال در زمينه موسيقي کار کردي و خوشحالم کسي که زحمت کشيده به حقش رسيده. الان گفتي که حاصل اين کار گروهي حرکت به سمت مردم و مردمي تر شدن است. اين دقيقا يعني چي؟ يعني سعي مي کنيد کار را سطحي تر کنيد؟
نه. من دوستان هنرمند، خواننده و نوازنده زيادي دارم. هنرمندان به خاطر درونگرايي که دارند از جامعه کمي دورند و درواقع شناخت درستي از سطح و بطن جامعه ندارند. مثلا يک کار هست که من ملودي ساختم و دوست شاعرم ترانه اش را نوشته و ما آن را خيلي دوست داريم اما آيا مردم هم کاري که من و او نوشتيم را دوست دارند؟ معلوم نيست اين گونه باشد. ما بايد ببينيم نقاط خالي شنيدار مردم کجاست.

برعکس اينکه مي گويند مردم ايران موسيقي بد گوش مي دهند و مي پسندند به نظرم اصلا اين طور نيست. مردم ايران موسيقي جديد و جذاب را دوست دارند، چيزي که جذاب باشد و دريچه جديدي را به رويشان باز کند نه اينکه در قالب خودش، خودش را محصور کند. من حالا به اين قائل هستم که يک نفر بايد باشد که به هنر شما سمت و سو بدهد. من سال ها پيش از اين مي خواندم، چرا قبل از اين نتوانستم به بطن جامعه راه پيدا کنم و شنيده نشدم؟ من همان آدم هستم با همان صدا اما...

نگاهت عوض شد.

نگاهم خيلي عوض شد. من تازه دارم به معناي واقعي موسيقي پاپ مي خوانم. موسيقي اي که در چارچوب شنيدار درست مردمي و قابل شنيدن باشد. مردم ما چه چيزي را دوست دارند؟ مردم ما الان شادي و آرامش را دوست دارند.

فقط مي خواني يا ترانه هم مي نويسي؟

نه. من آهنگ مي سازم و مي خوانم. تاحالا آهنگساز هرچه ملودي که از من شنيديد خودم هستم. آهنگ ها را خودم ساختم و تنظيم ها از سامان امامي و ترانه ها هم از دو نفر از دوستان خوبم سهيل حسيني و محمدرضا نظري.

در کلاسي که در نهايت شنيده مي شود خودت چقدر تاثيرگذار هستي؟

کار ما درواقع يک کار جمعي است. از اسفندماه پارسال که شروع کرديم درواقع هميشه جمعي تصميم گرفتيم و البته تصميم نهايي را آقاي رجب پور مي گيرد. ما يک چارچوب براي خودمان در نظر گرفتيم که مردم را به سمت يک موج مثبت ببريم. مثلا اگر يک ترانه خيلي بار منفي داشته باشد سعي مي کنيم مثبتش کنيم. من چون نظام مند بودن اين سيستم را مي دانم، قبل از اينکه کار را ارائه کنيم کمپاني که بشنوند و تصميم بگيرند، خودمان سعي مي کنيم که جراحي هاي اوليه را انجام بدهيم. البته در هر صورت در جلسه جمعي تصميم گرفته مي شود که ما کي چه کاري را انجام بدهيم.

تو همين چند وقت پيش تيتراژ برنامه فرمول يک را اجرا کردي. همکاري با علي ضياء چگونه اتفاق افتاد؟

دقيقا نمي دانم. فکر مي کنم تهيه کننده برنامه يا آقاي علي ضياء به آقاي رجب پور پيشنهاد کردند و اين پيشنهاد به دست من و سامان رسيد و ما هم اين تيتراژ را بنا بر سفارشي که داشتيم و المان هايي که مورد نياز تهيه کنننده بود کارکرديم. طبيعتا اين قطعه براساس استانداردهاي تلويزيون تهيه شده است.

فيدبک اين قطعه چطور بود؟ آيا علاقه مندان شما کار را دوست داشتند؟

خدا را شکر بله. به نظر مي رسد بازتاب خوبي داشت.

در خبرها آمده بود که يک از گزينه ها براي فيلم سنتوري دو آقاي مهرجويي و خواندن به جاي محسن چاوشي شما هستي. اين شايعه درست است؟

من خبر ندارم و تا جايي که مي دانم آقاي رجب پور هم در جريان چنين چيزي نيست. شايد اين نتيجه تحقيق و نظرات تيم دستياران استاد مهرجويي باشد.

آخرين سوال، اولين کنسرتت کي خواهدبود؟

اولين کنسرت من در جشنواره موسيقي فجر است. اين يک خبر داغ است و اولين بار است که دارم مي گويم.




منبع : ديده بان


http://www.CheKhabar.ir/News/48615/جزئياتي از زندگي شخصي حامد همايون خواننده جواني که زود به شهرت رسيد
بستن   چاپ