عليپور: با ساچمه هم نمي‌شود به بيرانوند گل زد
چهارشنبه 3 آذر 1395 - 2:40:41 PM
چه خبر - چه شد که از استقلال رفتم؟

علي عليپور که از نيم فصل ليگ چهاردهم به جمع پرسپوليسي ها اضافه شد، اکنون در سومين فصل حضور خود در اين تيم به سر مي برد؛ مهاجمي که با تلاش فراوان بالاخره توانست خود را به عنوان يکي از مهره هاي اصلي برانکو ايوانکوويچ معرفي کند.*بيا مصاحبه را از يک جاي متفاوت شروع کنيم. اولين کم محلي را در فوتبال را کجا ديدي؟

اولين کم محلي؟ (فکر مي کند) از مديرعامل باشگاه ساحل قراخيل ديدم. آقاي محمد نوري زاده که خيلي دوستش دارم در سيزده سالگي بدجوري به من ضد حال مي زد! (خنده)

*چرا؟

تيم ساحل قراخيل در ليگ دسته دوم قائمشهر بازي مي کرد و من خيلي دوست داشتم آنجا بازي کنم. سيزده سالم بود، مي رفتم سر تمرينات آنها و نگاه مي کردم. التماس مي کردم که مرا هم جذب کنند اما آقاي نوري زاده مي گفت که تو جثه ريزي داري و بازي ها فيزيکي است. مصدوم مي شوي. خلاصه از من اصرار بود و از او انکار.

*در سيزده سالگي مي خواستي در تيم بزرگسالان بازي کني؟

آره خب! من در زمين خاکي ها و کوچه و خيابان زياد بازي مي کردم. يک فاميل داشتيم به نوري زاده گفته بود مرا ببيند و فوتبالم خوب است اما او قبول نمي کرد تااينکه يک روز اتفاق خوبي رخ داد.

*چه اتفاقي؟

رفتم سر تمرين ساحل قراخيل. قراخيل اسم محله ماست. ديدم خوشبختانه نوري زاده نيست. من هم لخت شدم و رفتم با تيم تمرين کردم. اواسط تمرين ديدم نوري زاده آمد. عصباني شده بود که من وسط زمين چه کار مي کنم و چه کسي اجازه داده من تمرين کنم؟ داد و بيداد مي کرد اما اطرافيان گفتند حالا يک جلسه تمرين که مشکلي ندارد. ديگر راهش نمي دهيم. خلاصه آن روز آنقدر خوب کار کردم که خود نوري زاده از من خواست با تيم شان تمرين کنم.

*بايد لحظات جالبي بوده باشد.

مي ترسيدم پشيمان شود. سريع بعد از تمرين فرار کردم رفتم منزل.

*خانواده ات با فوتبال بازي کردنت موافق بودند؟

پدرم اوايل خيلي موافق نبود اما کم کم موافق شد.

*پس در سيزده سالگي عضو تيم بزرگسالان شدي؟

بله و واقعا نوري زاده در فوتبال برايم پدري کرد. من همراه اين تيم در جوانان قائمشهر آقاي گل شدم. قرضي به تيم شهرداري امير کلا رفتم و در رده نوجوانان و جوانان براي اين تيم بازي مي کردم که به شموشک و ذوب آهن گل زدم. ذوب آهن آن زمان پيام صادقيان و محسن مسلمان را داشت و در رده پايه ها خيلي خوب کار مي کرد.

*جهش فوتبالي ات کجا بود؟ کجا احساس کردي علي علي پور مي تواند ديده شود؟

حاج علي ايلکا هم محلي ما و حراست فدراسيون بود. به اکبر محمدي، سرمربي وقت تيم ملي نوجوانان گفته بود که من به درد تيم ملي مي خورم و با حضور در تمرينات توانستم نظر مثبت او را جلب کنم. اکبر محمدي هم خيلي براي من زحمت کشيد. بعدها زماني که هومن افاضلي، سرمربي استيل آذين سمنان شده بود، محمدي مرا به او معرفي کرد و يک سال هم آنجا بودم. البته درگير تيم ملي پايه ها و تيم دانش آموزي بودم و در استيل آذين بازي نکردم.

*اولين بازي رده بزرگسالان تو کجا بود؟

دوره اي که سعيد آذري، مديرعامل و آقا يحيي گل محمدي، سرمربي بود بيست دقيقه براي نساجي به ميدان رفتم. حدودا چهارده سالم بود. بعد که آذري به استيل آذين رفت من را هم خواستند. قرار بود به خودم 20 ميليون بدهند و به باشگاه ساحل قراخيل هم پولي بابت رضايت نامه پرداخت کنند. نوري زاده بر اساس همان وعده رفت در رده اميدهاي ليگ برتر کشور تيم خريد اما نمي دانم چگونه من را بدون رضايت نامه به استيل آذين بردند و بنده خدا نوري زاده کلي ضرر مالي کرد. هنوز رضايت نامه ام منزل آنهاست. (خنده)

*بعد از استيل آذين سر از کجا در آوردي؟

سن من خيلي کم بود. يک روز ميثم بائو و يونس گراييلي من را به قلعه نويي معرفي کردند. اميرخان سرمربي استقلال بود. رفتم سر تمرينات و همان چند دقيقه اول من را پسنديد. به من گفت اگر قدر خودت را بداني خيلي زود مطرح مي شوي. بايد با تيم جوانان استقلال قرارداد مي بستم و بعد به بزرگسالان اضافه مي شدم. پدر افشين اسماعيل زاده مدير تيم جوانان استقلال بود. قرار بود با من قرارداد ده ميليون توماني ببندند. قرارداد هم بستم اما قبل از اينکه ثبت شود با برخي دوستان مشورت کردم و گفتند در استقلال به تو بازي نمي رسد. خودم هم ديدم خيلي زود است بخواهم وارد تيم هاي بزرگ پايتخت شوم. بي خيال شدم و به استقلال نرفتم اما هميشه لطف اميرخان در ذهنم ماند.

*جالب است! پس ممکن بود مهاجم استقلال شوي!

بازيکن در سن پانزده سالگي همه تلاشش را مي کند ديده شود. من اين فرصت را داشتم اما منصرف شدم.

*پشيمان نشدي؟

به هيچ عنوان. مسيري که طي کردم معقول و حرفه اي بود.

*استقلال که نشد. بعد کجا رفتي؟

رفته بودم سر تمرينات نفت تهران. زمان ابراهيم زاده. با لباس شخصي بودم. محسن سيدي مربي نفت مرا مي شناخت. گفت بيا تست بده. لباس کاسترو را به من دادند و بازي کردم و گفتند داريم براي بازي دوستانه با سپاهان به اصفهان مي رويم. بعد که برگشتيم بيا قرارداد ببند. تا آنها به اصفهان رفتند شنيدم تيم سنگ آهن بافق در تهران اردو دارد و فيروزخان کريمي تست مي گيرد. رفتم سر تمرينات سنگ آهن بافق.

*پس تو هم از جمله کشف هاي فيروز کريمي هستي؟

فيروزخان مربي بسيار خوبي است. تمريناتش حرف ندارد. همان روز اول که رفتم تست بدهم نيم ساعت که گذشت مرا صدا زد و گفت ببين بچه، پر رو نشي ها! فوتبالت خوبه (خنده بلند) يعني هم تاييدم کرد هم اجازه نداد مغرور شوم. آن فصل با آهن بافق يکساله بستم و واقعا شرمنده محبت مردم آنجا شدم. هنوز هم با خيلي از آنها رفت و آمد خانوادگي داريم. هفده سالم بود که فيروز خان مرا در ترکيب مي گذاشت و آن فصل سه گل زدم. جوانترين گلزن ليگ يک شدم. اواسط فصل هم فيروز خان رفت و افشين خان پيرواني و ناصرخان ابراهيمي و آقا رضا شاهرودي و آقا حميد مطهري آمدند و کلا فصل خوبي داشتم. آنها هم حق زيادي گردن من دارند.

*قراردادت يکساله بود و بعد به راه آهن رفتي.

نه! راه آهن هم داستان خاص خودش را داشت. زماني که نفت تهران قبل از رفتن به بافق مرا مي خواست، سرمربي منصورخان ابراهيم زاده بود. بازي من را پسنديده بود. فصل بعدش قرار شد به تراکتور سازي برود. من هم قرار بود با او به تراکتور بروم که رفتنش منتفي شد و به راه آهن رفت. من هم همراه او به راه آهن رفتم.

*اولين سال حضورت در ليگ برتر سخت بود؟

فصل 92-93 بود. ده روز قبل از رفتن به راه آهن ازدواج کرده بودم و دنبال خانه گرفتن و اين مسائل بودم. قراردادم سال اول صد ميليون تومان بود. مشکلات زيادي داشتم اما هدف و انگيزه داشتم. مي خواستم در فوتبال ذهنم معطوف هيچ چيزي جز فوتبالم نباشد. خيلي ها مي گفتند هيجده سالگي وقت مناسبي براي ازدواج فوتباليست نيست ولي من قبول نداشتم و خدا را شکر از اين بابت خيلي به نفعم شد. از منزل به تمرين و از تمرين به منزل مي رفتم. اهل تفريح و جايي رفتن نبودم. شرايط مالي گرفتن جشن عروسي را هم نداشتم اما تصميم داشتم زندگي مشترکم را شروع کنم و از اين بابت خدا را شکر مي کنم.

*از علي عليپور در آن فصل يک تصوير قطعا در ذهن هواداران پرسپوليس باقي مانده.روز هفدهم فروردين بازي راه آهن و پرسپوليس وگل زني در دقيقه شانزدهم و تساوي تلخي که جام را از پرسپوليس گرفت.

يک هفته مانده به پايان بازي ها بود.پرسپوليس آن فصل بهترين خط دفاعي ليگ را داشت .توپ که به من رسيد يک لحظه دروازه را نگاه کردم و شوت زدم. نيلسون هم اشتباه کرد و توپ گل شد. بعد عباس زاده و عاليشاه گل زدند و پرسپوليس جلو افتاد اما لحظات آخر گل مساوي را علي عظيمي به ثمر رساند تا هفته بعد که پرسپوليس در اهواز برد و نايب قهرمان شد.

*فصل بعد حميد استيلي راه آهن را گرفت.

بله. اوايل همه چيز خوب بود اما در ادامه مشکلات مالکيتي گريبانگير تيم شد و همه چيز به هم خورد.سال سختي بود. زندگي در تهران خرج زيادي داشت و من براي تامين مسکن هم مشکل داشتم.

*و نيم فصل که به پرسپوليس آمدي.چه شد که پرسپوليسي شدي؟

شهاب زاهدي محروم شده بود. ما در هتل المپيک اردو داشتم و بايد با نفت مسجد سليمان بازي مي کرديم . پرسپوليس هم در همان هتل اردو داشت.من در لابي هتل نشسته بودم که مهرداد کفشگري آمد به من گفت برو اتاق محسن بنگر .با تو کار دارد. رفتم اتاق آقا محسن. به من گفت ما مهاجم لازم داريم.اگر من صحبت کنم و پرسپوليس تو را بخواهد مي تواني رضايت نامه ات را از راه آهن بگيري؟گفتم کمتر از سي درصد قراردادم را گرفته ام و مي توانم جدا شوم. بعدا آقا محسن و آقا هادي خدابيامرز با حميدخان درخشان صحبت کرده بودند و او هم قبول کرد و پرسپوليسي شدم.

*بايد روز اول حضور در تمرينات جو خاصي بوده باشد.

تيم آن فصل خوب نتيجه نگرفته بود. من دو سال و نيم و تا پايان فصل 95-96 قرارداد بسته بودم. کادر فني خيلي به من لطف داشت و حميد درخشان به من کمک زيادي کرد. بعد هم برانکو آمد و او هم به من بازي مي داد. من هرچه دارم از پرسپوليس است.

*آن فصل پديده هاي خوبي داشتيد.

بله. مهدي طارمي تازه ديده شده بود. احمد نوراللهي خيلي خوب خودش را به ترکيب رسانده بود. شهاب زاهدي داشت ديده مي شد.

*اما...اما...اما... برسيم به اصل مطلب .جمعه بيست و پنجم ارديبهشت نود و چهار. دقيقه شصت و چهار. يک روز بهاري بعد از بهار سال قبل که جام با گل تو از دست پرسپوليس ليز خورده بود.

دربي هشتاد. روز خاصي بود. به دلم افتاده بود که گل مي زنم. دقيقه شصت و چهار روي مهدي طارمي خطا شد و آقا هادي توپ را فرستاد. به نظرم بهترين جاي ممکن ايستاده بود. وقتي توپ روي سرم نشست و وارد دروازه شد نمي دانستم بايد چه کار کنم. گلزني در دربي حس عجيبي دارد. باورم نمي شد. بازي در دربي استرس زيادي دارد.

*بعد سيل توييت ها و جوک ها ساخته شد. براي خودت هم ارسال مي شد؟

بله. زياد بود. مي گفتند از مدرسه فرار کردم و به استقلال گل زدم. يا اينکه ناظم ما استقلالي است و شنبه کتک مي خورم. (خنده) جذابيت فوتبال به همين کري هاست. کري در عين حفظ احترام. بعضي ها هم مي گفتند گلم شبيه گل نيمار به رئال سوسيداد بود.

*کدام بازيکن را دربي باز مي داني؟

مهدي طارمي. هر وقت بوده موثر بوده. هم بازي اول که قيچي او ديرک خورد و پاس گل به محمد نوري داد، هم بازي که روي او خطا شد و هادي پاس داد من گل زدم هم روي گل جري بنستون تاثير داشت و هم روزي که چهارتا زديم.

*الگوي ورزشي هم داري؟

در ايران علي دايي در اروپا رونالدو. پشتکار و انگيزه هاي علي آقاي دايي نه فقط در فوتبال در زندگي هم براي من درس بزرگي است.

*گل دربي را روي پاس هادي زدي. از روز رفتن هادي بگو.

مي شود به آن روز برنگرديم؟(سکوت و بغض) روز تلخي بود. همه اش فکر مي کنم يک کابوس بوده و بيدار مي شوم و مي بينم هادي زنده است. اجازه بدهيد به آن روز برنگرديم. هادي هم در آمدن من به پرسپوليس نقش داشت هم در گلم در دربي. هميشه هم من را راهنمايي مي کرد که کاري به حواشي نداشته باشم. خدا رحمتش کند. با مرام مرا به پرسپوليس آورد و خودش رفت.(بغض)

*راه آهن يک بار در حضور تو جام را از پرسپوليس گرفت و فصل قبل هم روز آخر بازي با راه آهن جام از دست رفت.

فصل قبل بايد خيلي قبل تر قهرمان مي شديم. پنالتي هايمان گل نمي شد اشتباهات داوري زياد بود. گل هاي ساده مي خورديم اما در مجموع وقتي روز آخر مردم و هواداران ايستادند و ما را تشويق کردند صحنه اي بود که هيچگاه از يادم نمي رود.

*به غير از اين فصل سه سال ديگر هم قرارداد داري؟

بله. ابتداي فصل بحث رفتنم به روسيه بود ولي سه سال تمديد کردم و از اين بابت خوشحالم. دوست دارم با اين پيراهن جاودانه شوم. پرسپوليس خانه من است.

*فضاي پرسپوليس را چگونه مي بيني؟

خدا را شکر مديريت باشگاه و کادر فني شرايطي را فراهم آورده که حاشيه نداريم. انشاالله امسال جام را به هواداران هديه بدهيم.

*حذف در جام حذفي اتفاق تلخي بود.

دقيقا. نمي دانم چرا آن بازي اينجوري شد. نبايد مي باختيم. واقعا حيف شد. انشاالله در ليگ جبران مي کنيم.

*علي بابا! با لقب جديدت چه مي کني؟

(خنده) تولد شنتيا اتفاق بزرگ زندگي ام بود. بچه ها هم اين لقب را به من دادند.

*با همسرت کجا آشنا شدي؟

از فاميل هايمان است و در اين چهار سال زندگي مشترک واقعا فداکاري کرده و از او و پدر و مادرم واقعا ممنونم.

*راستي چرا امسال گل نمي زني؟

مصاحبه تمام نشد؟(خنده) خدا خدا مي کردم اين سئوال را نپرسيد. نمي دانم چرا توپ هايم وارد دروازه نمي شود اما حتما با تلاش و تمرين بيشتر جبران خواهم کرد.

*ولي خط دفاع و گلر عالي هستند.

آره خدا را شکر. کل تيم ما خوب است. علي بيرانوند هم که درون چارچوب باشد عالي است. با ساچمه هم نمي شود به او گل زد.

* بزرگترين آرزوي فعلي ات چيست؟

بازي در اروپا و حضور در جام جهاني. اما بنويسيد دوست دارم باز هم در دربي گل بزنم. خدا قسمت تان کند. نمي دانيد چه طعم شيريني دارد. (خنده)

* تهران که هستي دلت براي قراخيل هم تنگ مي شود؟

خيلي. بعضي روزها بي تاب مي شوم. بي تاب رفاقت هاي بي شيله پيله کودکي. دلم بدجوري هواي آن روزها را مي کند. دلم براي توپ پلاستکي کودکي هايم تنگ شده. شما آن را نديديد؟

*جمله جالبي بود. باران که مي بارد احتمالا همه ذهنت بوي شمال مي گيرد.

باران جزيي از زندگي ام است. باران يعني من و شمال و زندگي.

*تا حالا با خودت کشتي گرفته اي؟

آره. خيلي جاها.

* با خودت فوتبال هم بازي مي کني؟

زياد به خودم پنالتي مي زنم.هميشه خودم را جريمه مي کنم.

*حرف ناگفته اي مانده؟

ممنون از شما و تشکر از خانواده ام و همبازيانم و همه کساني که براي من زحمت کشيده اند.

مصاحبه از: عبدالصمد ابراهيمي

منبع: ورزش سه

http://www.CheKhabar.ir/News/47299/عليپور- با ساچمه هم نمي‌شود به بيرانوند گل زد
بستن   چاپ