به مناسبت 45 سالگي ورزشگاه آزادي
سه شنبه 18 آبان 1395 - 10:53:54 AM
چه خبر -

ورزشگاه آزادي تهران 45 ساله شد. فقط کافي است يک‌ بار توي يک ورزشگاه خالي پرسه بزنيد تا بفهميد هيچ‌ چيز خالي‌تر از يک ورزشگاه خالي نيست. سکوها بدون تماشاگر سوهان روح مي‌شوند و نمي‌شود تحملشان کرد؛ سکوهايي که بيشتر و بهتر از هر جاي ديگري قادر هستند، واژه‌ «من» را به «ما» تبديل کنند.

«آزادي» و سان‌سيرو(San Siro Stadium) و اولدترافورد(Old Trafford) هم ندارد. هر جايي که باشيد، فعل‌ها اول شخص جمع مي‌شوند: برديم، گل‌زديم، باختيم! بردند و باختند توي هيچ ورزشگاهي در هيچ جاي دنيا معنايي ندارد. همه‌ اين توصيفات وقتي به ورزشگاه پير آزادي مي‌رسند، معناي ديگري پيدا مي‌کنند.

ورزشگاهي که رازهاي سر به‌ مهر زيادي از دوران ساختش باقي مانده است. ساخت ورزشگاهي به آن عظمت فقط در عرض سه سال با 80 ميليون تومان بودجه که آن زمان براي چنين پروژه‌اي ناچيز بود و البته با اختلاس‌هايي که منجر به کنار گذاشته شدن رئيس سازمان تربيت‌بدني وقت و آمدن تيمسار خسرواني شد. رازهايي که مهجور مانده‌اند و تشنه‌ تحقيق هستند.

در اروپا استاديوم‌ها هويت باشگاه‌ها به حساب مي‌آيند. ورزشگاه آنفيلد(Anfield) جايگاه پارکينگي براي تماشاگرانش تعبيه نکرده است. هواداران بايد با پاي پياده از استاديوم بيرون بروند تا سرود رسمي باشگاه «تو تنها قدم نخواهي زد» معنايي واقعي پيدا کند.

مهم‌ترين جايگاه استاديوم دل‌آلپي را به نام «پيچ شيره‌آ» نامگذاري کرده‌اند؛ به نام گائتانو شيره‌آ(Gaetano Scirea) مدافع اسطوره‌ توريني‌ها که بعد از 14 فصل بازي با لباس يوونتوس(Juventus) در يک تصادف رانندگي در سي‌وسه‌سالگي فوت کرد.

اينتري‌ها(Inter Milan) براي اين‌که از زير سايه‌ استاديوم سان‌سيرو بيرون بيايند، نام اسطوره‌شان جوزپه‌ مه‌آتزا(Giuseppe Meazza) را روي آن مي‌گذارند. روي تمام ديوارهاي کمپ‌نو (به معناي ميدان جديد که به‌ اشتباه نوکمپ خوانده مي‌شود) شعار باشگاه بارسلونا(Barcelona)، «فراتر از يک باشگاه» ديده مي‌شود و مگر ممکن است کسي بارسلونا را جدا از کمپ‌نو(Camp Nou) به ياد مي‌آورد.

تقريبا براي بيشتر باشگاه‌هاي اروپايي مي‌توان مثال‌هاي مشابهي پيدا کرد که هويت يک باشگاه بدون تصوير ورزشگاه آنها ممکن نيست. در ايران اما داستان ورزشگاه‌ها متفاوت است. 90 سال پيش انگليسي‌ها بعد از چاه‌هاي نفت، ‌توپ فوتبال را هم به ايران آوردند.

کارگران ايراني بدون اين‌که دروازه و زمين استانداردي داشته باشند، فقط دنبال توپ مي‌دويدند و به آن ضربه مي‌زدند. تا اين‌که `جان مرداک` ‌مهندس انگليسي، اولين ورزشگاه مدرن ايران را طراحي کرد و ظرف يک‌ سال آن را ساخت؛ ورزشگاهي که امروز به نام ورزشگاه بهنام محمدي مسجدسليمان مي‌شناسيم.

از آن روز تا الان، ايران 38 استاديوم فوتبال ساخته است. از اولين ورزشگاه تهران امجديه، بگيريد تا ساخت ورزشگاه در شهرهايي مثل کاشان و زاهدان که اصولا باشگاهي در آنجا وجود ندارد که توي ورزشگاه فوتبال بازي کنند.

هر کدام هم داستان‌هاي خودشان را داشته‌اند. درباره‌ استاديوم امجديه مي‌گويند علي کني اولين رئيس فدراسيون فوتبال ايران، در جلسه‌اي که در گراندهتل برگزار شده بود، خطاب به محمد تدين رئيس مجلس شوراي ملي، به طعنه مي‌گويد: «بچه‌هاي ايراني توي مملکت خودمان زمين فوتبال ندارند اما انگليسي‌ها تا دلتان بخواهد زمين فوتبال ساخته‌اند.»

همين طعنه کارش را مي‌کند و محمد تدين لايحه‌ خريد زمين براي ساخت ورزشگاه را به مجلس مي‌برد و بالاي دروازه‌ دولت، باغ 70هزار متري امجدالسلطان را با بودجه‌ 10هزار توماني مجلس مي‌خرند به قرار متري يک‌ ريال. اما اگر همه‌ اين داستان‌ها را هم مرور کنيم، قصه‌ استاديوم 100هزار نفري آزادي چيز ديگري است. همين چند سال قبل بود که فيفا از کاربران سايتش خواسته بود بهترين ورزشگاه‌هاي دنيا را انتخاب کند.

کنار نام‌هايي مثل کمپ‌نو، سان‌سيرو و اولدترافورد، نام ورزشگاه آزادي هم بين 10 استاديوم محبوب دنيا قرار داشت. اين‌ همان حسي است که همه‌ ما ايراني‌ها نسبت به آزادي داريم. فرقي نمي‌کند زمستان‌ها روي سکوهاي سيماني ورزشگاه يخ بزنيم يا از وضعيت خراب دستشويي‌هاي آزادي به خودمان بپيچيم.

آزادي توي حافظه‌ نوستالژيک همه‌ ما نقش بسته است؛ فارغ از همه‌ کمبودها و نقص‌ها. آزادي بهترين تصوير ورزشي ما از سال‌هاي گذشته است؛ جايي که آن‌ قدر قدرت جادو دارد که مي‌تواند بعدازظهرهاي کسل‌کننده‌ جمعه را آب و برايمان پرهيجانش کند.

زميني که وقتي وسطش قرار مي‌گيريد، تمام دنيا مي‌شود همان محدوده‌ جغرافيايي آزادي. فرقي نمي‌کند بخواهيد رفاقت کنيد يا دشمني. همه چيز در جغرافياي آزادي تعريف مي‌شود. شعار «رو به‌ رو آماده‌ باش!» براي رفقا و «تو که اون گوشه نشستي، خفه شو!» هم براي دشمني کردن.

معماري ايراني

مي‌گفتند هنگام ساخت استاديوم آزادي دو پسر خانواده فرمانفرماييان ميانه‌شان خراب شد. بعد از پيدا شدن يک فايل صوتي که ثابت مي‌کرد رانت و فساد مالي‌اي در مناقصه‌ ساخت استاديوم آزادي صورت گرفته، رئيس سازمان تربيت‌بدني و برنده‌ مناقصه کنار گذاشته مي‌شوند. تيمسار خسرواني رئيس جديد تربيت‌بدني، از خداداد فرمانفرماييان رئيس سازمان برنامه مي‌خواهد کار ساخت ورزشگاه را به برادرش بسپارد.

خداداد بعد از داستان فساد و رانتي که سروصدا درست کرده بود، از اين کار امتناع مي‌کند و از خسرواني مي‌خواهد کس ديگري را انتخاب کند و اگر او مناقصه را به برادرش بسپارد، «مردم چه خواهند گفت؟» هر چند رابطه‌ دو برادر به خاطر اين قضيه شکرآب شد اما در نهايت عبدالعزيز فرمانفرماييان در سال 1347 کار ساخت استاديوم آزادي را شروع کرد. سال1962 عبدالعزيز فرمانفرماييان به مکزيک سفر کرده و تحت‌ تاثير استاديوم آستک مکزيکوسيتي قرار گرفته بود؛ ورزشگاهي که فرمانفرماييان درباره‌اش مي‌گفت: شبيه آتشفشان است.

وقتي سازمان تربيت‌بدني دره‌کن را به عنوان محل ساخت پروژه اعلام کرد، بهترين موقعيت جغرافيايي براي ساخت ورزشگاهي بر اساس کوه‌هاي آتشفشاني بود. بر خلاف تصورات رايج درباره‌ آن روزها، دربار پهلوي هنوز بودجه‌ زيادي براي استاديوم کنار نگذاشته بود و کار ساخت استاديوم با بودجه‌اي محدود – حدود 80 ميليون تومان - شروع شد.

فرمانفرماييان ساختمان وزارت نفت در خيابان حافظ را با بودجه‌اي 15ميليون توماني به پايان رسانده بود و حالا بايد با بودجه‌اي پنج‌ برابر يک ساختمان چند طبقه، ورزشگاهي 100هزار نفري مي‌ساخت.

فقط 17 ماه بعد استاديوم آزادي در بازي پرسپوليس- کروزيروي برزيل افتتاح شد. ايران به لطف ورزشگاه مجهز تازه‌تأسيسش، توانست رقبايي مانند کويت و رژيم صهيونيستي را براي گرفتن ميزباني مسابقات آسيايي 1974 کنار بزند و مهم‌ترين ميزباني تاريخ ورزش ايران را رقم بزند؛ هر چند قرار بود بازي‌هاي آسيايي نسخه‌اي آزمايشي باشد تا در مرحله‌ بعد آزادي ميزبان المپيک شود؛ رويايي که در چهل‌وپنج‌ سالگي ورزشگاه پير آزادي تعبيرنشدني به نظر مي‌رسد.»




منبع:isna.ir



http://www.CheKhabar.ir/News/46112/به مناسبت 45 سالگي ورزشگاه آزادي
بستن   چاپ