فيلم شهر گناه شهري به رنگ خونريزي يا شهوت
سه شنبه 18 آبان 1395 - 10:02:59 AM
چه خبر - نگاهي به فيلم سين سيتي

احتمالا مهم ترين وجه مضموني فيلم کالت رابرت رودريگز نه اشاره به «گناه» در نام شهر و فيلم بلکه جا به جايي مفهوم خير و شر است. آنچه در «باسين سيتي» ملقب به «سين سيتي sin city» (شهر گناه) رخ داده، آن است که مرزبندي اخلاقي و عرفي ميان آدم خوب ها و آدم بدها کاملا به هم ريخته است. قهرمانان فيلم مارو يک رواني آدمکش (ميکي رورک)، دويات يک قاتل تغيير چهره داده (کلايو اوون) و هارتيگان يک پليس متهم به قتل (بروس ويليس) و البته فاحشه هاي الد تان هستند و در مقابل، يک سناتور و پسر منحرف و برادرش که اسقف شهر است، يک پليس قهرمان جامعه و دار و دسته اش سياه ترين و پست ترين شخصيت ها هستند.

درواقع آنچه به عنوان گناه اصلي در شهر گناه پررنگ مي شود، در نهايت جنبه اجتماعي آن است. گناهکاران اصلي در مصدر امور قرار گرفته اند و با فساد و تهديد و رشوه و قتل و زد و بند و زورگويي بر ديگران حکمراني مي کنند. ساير شخصيت ها هم مصون از خطا و گناه نيستند، اما در نظم به هم ريخته دنياي ساخته شده به دست رابرت رودريگز و فرانک ميلر آن ها معصوم ترين شخصيت ها هستند.

وجه ديگر نمايش گناهکاري در فيلم مورد بحث مجازات است. همه گناهکاران بايد به مجازات برسند؛ چه کساني که قطب خيرند و چه آن ها که قطب شر را تشکيل داده اند. راه رستگاري مسدود است. مارو بعد از کشتن کشيش و شاگرد دست آموز آدم خوارش به صندلي الکتريکي بسته مي شد.

پليس فاسد به دست زن هاي مقيم الد تان old town به قتل مي رسد. هارتيگان براي نجات دادن دختر جوان خودکشي مي کند و تنها دوايت است که با دسيسه مي تواند مافيا را قتل عام کند و زنده بماند. تنها شخصيت صاحب اصول و مصون از خطا ظاهرا هارتيگان است که او هم بر اثر مشکل قلبي به آستانه بازنشستگي مي رسد و در آخرين ماموريتش حبس چندساله را به جان مي خرد و در نهايت به قيمت جانش فداکاري مي کند. در شهر گناه مسير رستگاري بسته است و قانون جنگل حاکم شده. بکش تا کشته نشوي. بخور تا خورده نشوي. همه گناهکارند چون خودخواسته در جايي حبس شده اند که رهايي و رستگاري در آن جايي ندارد.

مفهوم زنانگي در اين شهر سياه و سفيد معنايي جز کامجويي و در معرض استثمار بودن ندارد. زن ها اغلب برده هايي در دست مردانند که حتي توان شورش ندارند و تنها جمع روسپي ها مي توانند از خود دفاع کنند. حتي آن ها هم در دام خطرند که ديگراني آنان را به بند بکشند چون مستقل بودن در شهر گناه تحمل نمي شود. در اين دنياي سياه و سفيد، رنگ يا نماد جسمانيت است يا نشانه درنده خويي.

رنگ قرمزي که گاهي روي تصويرهاي بي رنگ نقش مي بندند، يا خون است يا رنگ شهوت. ساکنان شهر خاکستري فقط مي توانند رنگي جز سياه و سفيد بسازند که مرتکب گناه شوند؛ خونريزي يا شهوت. به شکل غريبي فرم و محتوا در فيلم رودريگز درهم آميخته است.

جامعه چنان از جرم و جنايت و فساد اشباع شده که تنها لحظات رنگي را در قالب شکلي از گناه رقم مي زند. اين شهر، در انتهاي جاده ناکجاآباد و در بي زماني، تصويري نمادين از آخرالزماني است که به دست ماشين هاي هوشمند يا زامبي ها و يا بيماري و يا حمله اتمي رقم نمي خورد. خود انسان ها چنان سقوط کرده اند که از تمدن چيزي جز زرق و برق ظاهري باقي نمانده و پايه هاي زندگي اجتماعي چنان بر اثر نبود اخلاق ويران شده که «گناه» به اسم خاصي لايق چنين جامعه اي تبديل شده است.

و همان طور که در ابتداي يادداشت اشاره شده، اين فقط يک اسم نيست؛ لقبي شايسته است براي شهري که در آن خير و شر در سطحي پست تر از شأن و منزلت انساني با يکديگر مي جنگند و در نهايت همه فرجامي جز مجازات شدن ندارند چون در نبرد براي بقا در قلب تاريکي مهم نيست که چه کسي برنده است و چه کسي بازنده.




منبع : هفته نامه کرگدن

http://www.CheKhabar.ir/News/45927/فيلم شهر گناه شهري به رنگ خونريزي يا شهوت
بستن   چاپ