اين رفتارتان مردم را از شما فراري مي دهد!
يکشنبه 14 شهريور 1395 - 10:40:40 PM
چه خبر - 6 رفتار سمّي‌‌اي که هر روز به چشمم‌‌‌ مي‌خورد

در حوزه‌ي کاري من (مشاوره‌ي شغلي) در طول ماه پيش مي‌آيد که صدها نفر راجع به اين قضيه با من صحبت کنند و هنگامي که پيش افراد حرفه‌اي‌‌‌ مي‌نشينم متوجه‌‌‌ مي‌شوم که اين قضيه بصورت خيلي عمومي‌تر و بازتر از قبل مورد بحث قرار‌‌‌ مي‌گيرد. در طي تجربياتي که داشته‌ام، ديده‌ام که اين رفتارهاي ‌ سمّي چگونه باعث پس زدن يک شخص توسط سايرين‌‌‌ مي‌شود (از جمله خودم) و ديده‌ام که اين رفتارها چه ضربه‌هايي به روابط عاطفي و حرفه‌‌اي مردم وارد‌‌‌ مي‌کند و زندگي‌هايشان را دستخوش آثار و تبعات منفي‌‌‌ مي‌کند.
بيايد واقع‌گرا باشيم. بالاخره يک جاهايي رفتارهاي ‌ سمّي و مخربي ‌از همه‌ي ما سر زده (هيچ کس از اين قضيه مصون نيست)، اما رفتار بعضي‌ها را که‌‌‌ مي‌بيني متوجه‌‌‌ مي‌شوي که انگار تکامل‌يافته‌تر، متوازن‌تر و باوقارتر از بقيه هستند و رفتارهاي مخرب به ندرت از آنها سر‌‌‌ مي‌زند.
چه آدم کج‌خلقي باشيد که هر روز از دنده‌ي چپ بلند‌‌‌ مي‌شود و چه فرشته‌ي مهرباني باشيد که هر صد سال يکبار از کوره در‌‌‌ مي‌رود، به خاطر خوشي و سعادت خودتان هم که شده بايد قادر باشيد مواقعي را که رفتار بدي از شما سر‌‌‌ مي‌زند شناسايي کنيد تا دفعه‌ي بعد جلوي وقوعش را بگيريد.

به خود گرفتن

در کتاب کوچولو ولي قدرتمند چهار توافق (The Four Agreements)، ميگوئل رويز راجع به اهميت «به خود نگرفتنِ هيچ چيز» صحبت‌‌‌ مي‌کند. من اين کتاب را به همراه کتاب خودم «فروپاشي-فروبري» (Breakdown-Breakthrough) در کلاس‌هايم تدريس‌‌‌ مي‌کنم. اين کتاب پر است از منعِ تمايل به شخصي کردنِ مسائل.
اگر کسي باور کند که هر چيزي که در دور و برش اتفاق‌‌‌ مي‌افتد توهين مستقيم به اوست يا به نحوي به او ربط دارد، آنگاه تبديل به يک آدم سمّي مي‌شود. واقعيت اين است که هر چيزي سايرين به شما‌‌‌ مي‌گويند و هر کاري که با شما انجام‌‌‌ مي‌دهند بيشتر به خاطر خودشان است، نه شما. واکنش‌‌‌هاي مردم به شما، ناشي از فيلترهاي ذهني، ديدگاه‌ها و ضربه‌هايي که خورده‌اند يا ناشي از تجربيات شخصي‌شان است. حتي اگر کسي پيش خودش فکر کند که شما آدم جالبي هستيد يا آدم مزخرفي هستيد، باز هم اين چيزي است که بيشتر مربوط به آن شخص است نه شما. منظورم را اشتباه برداشت نکنيد. نگفتم بياييد خودشيفته باشيم و هر گونه بازخوردي را که راجع به ما دادند ناديده بگيريم. دارم‌‌‌ مي‌گويم، قسمت زيادي از بدبختي و نااميدي و ناراحتي موجود در زندگي ما، ناشي از به خود گرفتن و شخصي کردنِ چيزهاي جورواجور است، آن هم درحالي که‌‌‌ مي‌توان نظرات خوب يا بد ديگران درباره‌ي خود را شنيد، اما به خاطرِ داشتنِ يک زندگي سالم‌تر و مفيدتر،‌ بي‌خيالشان شد و اجازه داد قلب و مغز و درک خودمان از زندگي، ما را به جلو هدايت کند.
پس به اين درخواست بله بگوييد و بياييد از اين به بعد هيچ چيزي را شخصي نکنيم.

بدبيني داشتن

واقعا سخت است دور و بر آدمي باشي که نمي‌تواند دست از بدبيني و منفي‌بافي بردارد. اين جور آدم‌ها عادت دارند بصورت مداوم راجع به چيزهاي بد و وحشتناکي صحبت کنند که ممکن بوده به وقوع بپيوندد يا به وقوع پيوسته، يا تحقيرهايي که در زندگي متحمل شده‌اند و نامردي روزگار و اين جور حرف‌ها. اين آدم‌ها با کله‌شقيِ خاصي حاضر به ديدن و پذيرفتن قسمت‌‌‌هاي روشن و مثبت زندگي نيستند و نمي‌خواهند هيچ درس مثبت انديشانه‌‌اي به ذهنشان رخنه کند. بايد گفت بدبيني يک چيز است و گذراندنِ حبس ابد در زنداني با ميله‌‌‌هاي ساخته شده از افکار منفي يک چيز ديگر است. اگر ديدت نسبت به زندگي اين باشد که همه‌ي اتفاقات منفي فقط عليه تو رخ مي‌افتند، بايد گفت راه بدانديشانه‌‌اي براي فکر کردن و زندگي کردن يافته‌اي، اما‌‌‌ اين مژده را هم بدهم که مي‌تواني تغييرش بدهي.

خود مظلوم‌ پنداري

چيز ديگري که‌‌‌ مي‌تواند شما را به يک آدم سمّي تبديل کند اين است که دائم بر سر چاه مظلوم‌نمايي بنشينيد و با اشک و ناله آن را پر کنيد. اگر به اين باور برسيد که مظلوم و قرباني هستيد و هيچ قدرت و نفوذي نداريد که جهت زندگي خود را تغيير بدهيد، يعني گير يک وضعيت سمّي‌ افتاده‌ايد که نمي‌گذارد رشد کنيد. اگر از من به عنوان يک درمانگر‌‌‌ بپرسيد بايد به شما بگويم، بارها و بارها آدم‌هايي را ديده‌ام که در زندگي‌شان ضربه‌‌‌هاي سختي خورده بودند اما شجاعت اين را پيدا کردند تا ورق را به نفع خودشان برگردانند. تجربه به من ثابت کرده که ما قدرت، اختيار و نفوذي بسيار فراتر از آنچه در وهله‌ي اول مي‌پنداريم در اختيار داريم. وقتي دست از ناله کردن برداريد و ديگر خودتان را مظلوم سرنوشت و شانس و تبعيض نبينيد، آن موقع است که متوجه خواهيد شد بسيار قوي‌تر از چيزي هستيد که‌‌‌ مي‌پنداشتيد. تنها کاري که بايد بکنيد اين است که واقعيت را بپذيريد.

ظلم – کمبود احساس يکدلي يا قرار ندادن خود به جاي افراد ديگر

يکي از بدترين سموم رفتاري ظلم است که از کمبود حس يکدلي، دلسوزي يا شفقت براي ديگران ناشي‌‌‌ مي‌شود. هر روز در اينترنت و تلويزيون‌‌‌ مي‌بينيم که انسان‌ها چقدر‌‌‌ مي‌توانند رفتار ظالمانه‌‌اي در قبال سايرين داشته باشند، صرفاً به اين دليل که زورشان به آنها‌‌‌ مي‌رسد. اين جور افراد از نابود کردن ديگران اِ‌بايي ندارند و با بزدلي هر چه تمام چهره‌ي خود را‌‌‌ مي‌پوشانند. ستمگري، خنجر از پشت زدن و تکه تکه کردنِ يک نفر مصداق بارز مسموميت رفتاري است و هم به شماي ظالم آسيب‌‌‌ مي‌رساند و هم به شخصي که هدف ظلمتان قرار گرفته است.
چند سال پيش تجربه‌ي خوبي در اين زمينه کسب کردم. يک روز که حال خوبي نداشتم وارد خانه شدم و با لحني پر از بدجنسي راجع به نحوه‌ي بچه‌داري افتضاح خانم همسايه چيزهايي براي همسرم تعريف کردم. کمتر از 24 ساعت نگذشته بود که خودم هم عين همان مشکل را با بچه‌ي خودم پيدا کردم. انگار که دنيا پيامي براي من‌‌‌ مي‌فرستاد: «اگر‌‌‌ مي‌خواهي نسبت به بقيه پرتوقع و ظالم باشي، همان موقعيتي را که خيلي منفي‌گرايانه قضاوتش‌‌‌ ‌کردي سر خودت هم پياده‌‌‌ مي‌کنيم تا کمي درس شفقت ياد بگيري»، که من هم گرفتم.
اگر متوجه شديد با رفتارهايتان داريد به کسي از پشت خنجر‌‌‌ مي‌زنيد يا نابودش‌‌‌ مي‌کنيد، از اين کار دست بکشيد. عميق‌تر در قلبتان جستجو کنيد و شفقت خود را پيدا کنيد و بدانيد که ‌همه‌ي ما يکسان هستيم.

داشتن حساسيت بيش از حد

ناتواني در مديريت احساسات‌‌‌ مي‌تواند انسان را به يک مار زهرآلود براي اطرافيانش تبديل کند. ‌همه‌ي ما اينجور افراد را‌‌‌ مي‌شناسيم – زنان و مرداني که بر سر يک سکسکه‌ي‌ بي‌ارزش يا مسائلي از اين قبيل دنيا را روي سرشان‌‌‌ مي‌گذراند. يکي را‌‌‌ مي‌بيني که به خاطر طولاني شدن مدت انتظار در بانک داد و قال سر کارمند بانک‌‌‌ راه مي‌اندازد يا به خاطر ايراد کوچکي که در فايل پاورپوينت به وجود آمده کارمند بينوا را با آن روي سگ خود آشنا‌‌‌ مي‌کند و يا بچه‌ي کوچک خود را به خاطر ريختن شير کف زمين با صداي بلند مؤاخذه‌‌‌ مي‌کند. اگر به اين نتيجه رسيديد که داريد بيش از حد به چيزي واکنش نشان‌‌‌ مي‌دهيد، يا به خاطر هر مسئله‌‌اي داد و هوار راه‌‌‌ مي‌اندازيد، آنجاست که بايد به سراغ يک کمک خارجي برويد تا بتوانيد دوباره بر روي احساساتتان کنترل داشته باشيد و متوجه بشويد که ريشه‌ي اين همه حساسيت‌تان در چيست. اين نوع رفتار از آن چيزهايي است که در زير لايه‌ي ظاهري، لايه‌‌‌هاي ديگري هم در خود دارد. در چنين وضعيتي داشتنِ ديدگاهي به جز ديدگاه خودتان – و حمايتي جديد – حياتي است.

نياز به تأييد مداوم

نهايتا مي‌رسيم به افرادي که بهانه‌شان براي به موفقيت رسيدن اين است که هميشه مورد تأييد ديگران باشند و عزت نفسشان به خودشان و ديگران ثابت شود: مردان و زناني که‌‌‌ مي‌خواهند چپ و راست با ارزش بودن خودشان را با «بُردن» از همکاران و همتايان و همسن و سالانشان ثابت کنند. حضور در کنار اين آدم‌‌‌هاي سمّي و نابودگرِ انرژي، بسيار ملالت‌آور و خسته‌کننده است.
اين افراد در رفتارهايشان خيلي به دنبال اين هستند که کارها و چيزها بايد دقيقا به چه شکلي و چطور انجام شوند و به روش خشک و غيرقابل انعطافي خواستار اين هستند تا حتما به اهداف از پيش تعيين شده‌ي خود برسند که اين امر‌‌‌ مي‌تواند افراد نزديک به آنها را کاملا خسته و کلافه کند. اگر شما هم جزو اين افراد هستيد با بدانيد که زندگي تصوير بزرگتري از آنچه شما‌‌‌ مي‌بينيد هم دارد. زندگي فراتر از پيروز شدن و شکست خوردن است. زندگي سفر، روند و مسيري است که در طي آن ياد‌‌‌ مي‌گيريد و به کار‌‌‌ مي‌بنديد، به ديگران کمک‌‌‌ مي‌کنيد و رشد‌‌‌ مي‌کنيد.

حرص خوردن بر سر مسائلي مانند «من بايد تا فلان تاريخ ارتقاء شغلي بگيرم!» يا «خانه‌ي من بايد بزرگتر و مجلل‌تر از خانه‌ي همسايه‌ام باشد.» را بس کنيد. نياز رقت‌انگيزِ شما به ثابت کردن خود از طريق کسب موفقيت (که در واقع چيز غم‌انگيزي است) بر همه آشکار است به جز خودتان، و اين باعث‌‌‌ مي‌شود تا همان خوشي‌اي که به ظاهر در تعقيبش هستيد از دست‌تان فراري باشد.



منبع : linkedin.com/pulse

http://www.CheKhabar.ir/News/40251/اين رفتارتان مردم را از شما فراري مي دهد!
بستن   چاپ