ستاره اسکندري، «شهلا جاهد» شد!
يکشنبه 15 شهريور 1394 - 1:48:03 PM
|
|
شهلا جاهد يکي از سه زن «همهوايي» بود که ستاره اسکندري با بازي در نقش او خوش درخشيد هرچند انتخاب بازي در چنين نقشي که تصور جامعه از تصويرش کاملا روشن بود با واکنشهاي متفاوتي روبهرو شد. شهلا جاهد نامي آشنا براي کساني است که در همه سالهاي پشتسر، اخبار دادگاههاي او به جرم قتل همسر فوتباليست مشهوري که ساليان سال همسر دومش بود را پيگيري کردند؛ زني که در يکي از مشهورترين پروندههاي جنايي 10سال پيش، چهرهاي از قاتل نداشت نه در فيلم «کارت قرمز» ساخته مهناز افضلي نه حتي در تصوير آخري که از اعدامش در صبح يک روز دهم آذر به يادگار گذاشت. اين همان تصويري است که با بازي ستاره اسکندري در نقش او در نمايش همهوايي براساس نوشتهاي از مهين صدري و کارگرداني افسانه ماهيان در تالار حافظ تهران به صحنه رفت.
شهلا جاهد يکي از سه زن «همهوايي» بود که ستاره اسکندري با بازي در نقش او خوش درخشيد هرچند انتخاب بازي در چنين نقشي که تصور جامعه از تصويرش کاملا روشن بود با واکنشهاي متفاوتي روبهرو شد اما اسکندري از پس اين نقش مانند نقشهاي بهيادماندنياش روي صحنه برآمد. او با آنکه حضورش در تئاتر محدود به 12 تا 13 نقش است اما نشان داده که از پس نقشهاي سختي برآمده است. نقش ماهک در «شب هزار و يکم» بهرام بيضايي تا نقش عمه آغامحمدخان در «شکار روباه» تا ايراندخت جوان در نمايش ناکام «عشق و عاليجناب» نشان از توانايي اسکندري در صحنه تئاتر دارد. اما بازي در «هم هوايي» شايد با همه اين نقشها تفاوت داشت. نمايشي که در طول اجرايش در تهران با استقبال خوبي روبهرو شد. با اسکندري در روزهايي که اين نمايش در تهران روي صحنه بود درباره اين نقش و بازي در آن صحبت کرديم.
تئاتر خانه پدريام است
بعد از چند سال دوري از تئاتر امسال شما بار ديگر روي صحنه با نقشي برگشتيد که تقريبا براي خيلي از ما بسيار آشناست؛ نقش زني که با وجود تغيير اسمش از نيمه نمايش مشخص است که سالها با ماجراي او زندگيکرديم؛ ماجرايي که داشت کمرنگ ميشد و با بازي شما بار ديگر انگار از نو خوانده شد. ماجراي بازي من در اين نقش از دو سال پيش زماني که در کنار افسانه ماهيان در سيوسه درصد نيل سايمون بهعنوان تهيهکننده قرار گرفتم، مطرح شد. در همان زمان پيشنهاد بازي در اين کار به من توسط خانم ماهيان ارايه شد و در همه اين مدت درگير پيدا کردن سالني براي اجراي آن بوديم. همانطور که اشاره کردي شهلا جاهد را همه ميشناسند. هرچند اين قدر اين کار با تخيل مهين صدري نويسنده آميخته شده که به راحتي ميتوانم بگويم که از شخصيت شهلا وام گرفته شدهاست. من چندين سال بود که از صحنه تئاتر دور بودم و دوست داشتم که با نقشي برگردم که به لحاظ بازيگري حرفي براي گفتن داشته باشد. وقتي خانم ماهيان اين نقش را پيشنهاد داد ديدم که بستر کار متناسب و مربوط به اعتقادات من است. به همين دليل آن را پذيرفتم. اين کار در مجموع بستر اجتماعي بسيار خوبي دارد و عشق را از زاويه نگاه سه زن روايت ميکند و شهلا يکي از اين سه زن است.
فکر نميکنيد با وجود ويژگيهاي دروني که نقش داشت بازي در آن با ريسک همراه بود؟ با اين حال از پس نقش برآمديد. شايد به اين دليل که اين ريسک را پذيرفتيد؟ من در سريال نرگس تجربهاي داشتم که قبول کردم ادامه نقش پوپک گلدره را بازي کنم. همه ميدانند بهخاطر تصادفي که براي پوپک اتفاق افتاد و او در کما بود سريال نيمهکاره مانده بود و من بابت اخلاقمندي حرفهاي ايستادم و آن نقش را بازي کردم. در آن زمان از آقاي مقدم خواستم هيچ راشي را از بازي پوپک نبينم تا بتوانم خوانش خودم را از اين نقش داشته باشم. تجربه بازي در اين نقش نشان داد که خوانش غلطي هم نبوده است. در ارتباط با شهلا هم سعي کردم که با اين رويکرد وارد شوم. فيلمي از مهناز افضلي به نام «کارت قرمز» هست که حدود هشت سال پيش در خانه سينما به نمايش درآمد و من هم ديدم. در همان زمان برايم جذاب بود که زني اين قدر جسور است. بدون اينکه بخواهيم قضاوت کنيم که حق دارد يا نه؟ متهم واقعي هست يا نه؟ همانطوري در اين کار هم نشان داديم. با اين همه وقتي قرار شد در اين نقش بازي کنم فکر کردم که نبايد هيچ عکس و فيلمي از شهلا ببينم و هيچ کدام از دانستههايم را دخيل نکنم و خودم را بسپارم به متن مهين صدري. بيشتر از ريسک برايم جاي دست و پنجه نرم کردن داشت. احساس نکردم ريسک کرده باشم. نقشي بود که درست است ما به اسم شهلا جاهد ميشناسيم اما ميتواند اندازه تمام زنان عاشقي که پاي عشقشان ميايستند ما بهازاي بيروني داشته باشد.
اما بعضي از آدمها مثل شهلا جاهد در خاطر ميمانند. يعني اگر نميدانستيم اين شخصيت شهلا جاهد است در صحنهاي که اولين بار به خانه فوتباليست محبوبش رفت بياختيار ما را به سمت اين شخصيت و همه داستانش برد. بعد از آن شروع به معادلسازي در ذهنمان کرديم. متن مهين صدري آنقدر کامل بود که بهعنوان بازيگر خيلي در آن ريسک نکردم. من فقط بايد ميتوانستم آن چيزي که او نوشته بود را به بهترين نحو ممکن و تا جايي که تواناييام اجازه ميداد اجرا کنم. فکر ميکنم تا اين زمان هم خيلي ناموفق نبودم؛ بهعنوان کسي که خيلي شناختي از اين زن ندارد و نقش کسي را بازي ميکند که از کودکي درگير فوتبال است و وارد يک ارتباطي ميشود. همين به خودي خود نقش جذابي است. منظورم اين است که آدمها خيلي ياد شهلا جاهد ميافتند يا نه؟ ترجيح ميدادم که نيفتند. اما به قول تو اينقدر در اين سالها در مطبوعات اين شخصيت در ذهن مردم نهادينه شده که خواه ناخواه به ياد آن شخصيت بهخصوص ميافتند. براي من بيشتر نشان دادن و ايستادن و مردن پاي اين عشق اهميت داشت.
برايم جالب بود که هيچ تصويري از شهلا در زمان آماده شدن براي اين نقش نديديد. اما تا جايي که ميدانم خيلي خوب توانسته بوديد به شهلا به لحاظ فيزيکي هم نزديک شويد. يعني حرف زدن و حتي شيوه راه رفتن بهشدت يادآور او بود. اين براي خود من هم نکته جالبي است. از آنجايي که مهين صدري آنقدر اين نقش و کاراکتر را درست نوشته و ريزهکاريهاي شخصيتي او را در ديالوگها گذاشته بود کمک ميکرد که به او نزديک شوم. ارتباط من با اين شخصيت همين بود که دختري از ته خيابان خليلي تهران با فرهنگ خانواده بهخصوص وارد دنيايي ميشود که بت ذهنياش يک فوتباليست ميشود و پاي او ميايستد و تا پاي اعدام ميرود. من بازيگر کمتجربهاي نيستم و حالا نزديک به 21سال است که روي صحنه و جلو دوربين هستم.
در اينکه اين متن توانايي زيادي داشته حرفي نداريم. اما همانطور که گفتيد به نظر بايد سهم مهمي از خوب درآمدن اين نقش را به توانايي ستاره اسکندري در ايفاي آن داد. به نظرم اينکه نقشي اينقدر خوب در بازيگر ميماند خاصيت شخصيتهايي است که از دل زندگي بيرون ميآيند. در آن نقشهاست که شخصيت برايت واقعي ميشود. يادم هست 14سال پيش در «سعادت لرزان مردمان تيرهروز» نوشته عليرضا نادري به کارگرداني محسن عليخاني بازي ميکردم. در آن زمان آقاي حسين پاکدل که رييس مجموعه تئاتر شهر بود هميشه سر يک صحنه بهخصوص من ميآمدند و کار را ميديدند و ميگفتند: «تو چه در زندگيت کشيدي که ميتواني اينجوري آن را زندگي کني.» ميخواهم بگويم در کارهاي رئاليستي که بازتابي از زندگي در آن وجود دارد کافي است بازيگري باشي که بتواني نقشها را از خودت عبور بدهي و تبديل به آن کاراکترها شوي تا آنها را نزديک خودت کني. بازيگران دو دسته هستند. يک دسته بازيگراني که نقش را از خودشان عبور ميدهند. گروه دوم بازيگراني هستند که خودشان را از نقش عبور ميدهند. سعي ميکنم خودم را فراموش کنم و از حرکات بدنم، صدايم و لحن آن نقش را عبور دهم. بهخصوص روي صحنه، چون در کارهاي تصويري به خاطر قطع شدنها براي من اينطور است که از فضا دور ميشوم. اما در تئاتر وقتي وارد صحنه ميشوم ديگر کسي به اسم ستاره اسکندري برايم وجود ندارم.
يادم هست که در شب هزار و يکم هم همين اتفاق در مورد نقش ماهک افتاده بود و انگار آن نقش به شما ميآمد که فکر ميکنم مختص بازي در نقشهاي معاصر نيست. همه تلاشم اين بود که اين اتفاق بيفتد. دوستاني که «شکار روباه» را از من ديدهاند يادشان هست که تلاشم براي درآوردن نقش عمه آغامحمدخان قاجار همين بوده است.
بهخصوص آن بخشهايي که روي ويلچر است. دقيقا. در همه نقشها اين نگاه را دارم. نقشهايي که مثل ماهک شب هزار و يکم که 80درصد کلامش عربي است و تعزيه اجرا ميکند و با زندگي روزمره خيلي فاصله دارد را هم با همين باور بازي ميکنم. هرچند گويش و لباس آن نزديکي را بيشتر به وجود ميآورد. اما در کاري مثل «سعادت لرزان»... و «قهوه تلخ» و همين «هم هوايي» تماشاگر اين فرصت را پيدا ميکند که پردهها را بردارد و همزمان با تو زيست کند.
صحنههايي در هم هوايي بود که بهعنوان تماشاگر احساس ميکردم که ديگر نميتوانم به اين صحنه نگاه کنم. نقش آدم را داخل خودش ميکشاند و در خود غرق ميکرد. مثل صحنه اعدام و قبل آن. به نظرم اين براي شما که آن نقش را بازي ميکرديد فشاري چند برابر بود. دقيقا. البته من بعد از «شکار روباه» به جز يک تجربه ناتمام با آقاي پاکدل که در جشنواره متوقف شد و به اجراي عمومي نرسيد روي صحنه نرفته بودم. براي همين سعي کردم با تمام وجودم در نقش اين زن عاشق شايد مقصر بازي کنم. اصلا بحثم اين نيست که مظلوميت يک زن را نشان دهم. به نظرم بايد اسطوره يک عشق و زنانگي اين زن را بدانم حتي اگر به لحاظ اخلاقي قبولش نداشته باشم. در مدتي که تمرين شروع شد و بعد از آغاز اجرا سعي زيادي کردم که بعضي از بخشها را تکنيکي اجرا کنم و نگذارم اين نقش در روحم رسوخ کند، اما اين نقش مدتهاست که خواب را از چشمانم گرفته است. شبها با آنکه خسته از اجرا ميآيم، نميتوانم بخوابم. به محض اينکه ميخوابم همه حال و هواي اين زن در وجودم ميآيد و به من اضطراب ميدهد. نميدانم فردا صبح از خواب بيدار ميشوم يا نه؟ به صحنه درستي اشاره کرديد. قسمتهاي خوب زندگياش و روان بودن و جوانياش در من حضور ندارد. واقعا هرشب که نزديک چهار، پنج صبح سعي ميکنم به زور بخوابم فکر ميکنم آيا فردا اين انتظاري که داشته و قرار است حلقهدار را به گردنش بيندازند و بعد ببخشند اتفاق ميافتد؟ آيا فردا از خواب بيدار خواهم شد. خيلي عجيب است چون مدتها بود که چنين تجربهاي را نداشتم.
خيلي از بازيگراني که در تئاتر هستند خيلي گزيده نقشهايشان را انتخاب ميکنند. اما شما از بازيگراني هستيد که در سينما هم اينطور گزيده نقشهايتان را انتخاب ميکنيد. الان که چندين سال است که کمتر هم در سينما و تلويزيون هستيد. در تئاتر همانطوري که گفتيد اين وسواس را دارم. من چند روز پيش با يکي از خبرنگاران صحبت ميکردم، گفتم بهعنوان کسي که سالهاست در جامعه تئاتر حضور دارم فقط 12 يا 13 کار روي صحنه داشتم. اين تعداد کمي است تا کسي تئاتري مطلق باشد. اما خيلي خوشحالم بابت اين اتفاق که همينجوري با هر کاري فقط براي اينکه شغلم بازيگري است روي صحنه نيامدم. کارهايي در تلويزيون بازي کردم که در جواني براي گذراندن زندگي بوده است اما نسبت به تئاتر رسالت فرهنگي ويژهاي قايلم. تا الان در تئاتري نبودم که احساس کنم يک گام جامعه را به سمت جلو نبرده باشد. حداقل انديشهها را درگير کرده است. اصولا در کارهايي بودم که با تفکر همراه بوده است.
البته همراه کارگردانهاي بزرگي مثل بهرام بيضايي، علي رفيعي و حسين پاکدل. بله. شروع کار حرفهاي تئاترم با دندون طلاي آقاي ميرباقري بود. شاگرد دکتر علي رفيعي بودم و با استاد بيضايي کار کردم. با جوانترهايي مثل شبنم طلوعي و محسن عليخاني که نوشته عليرضا نادري را روي صحنه بردند و کارهايشان را با وسواس و دقت انتخاب کردند. بعد از سالها که به تئاتر برگشتم به لحاظسنگيني روح اين نقش، اذيت ميشوم اما احساس رضايت دارم. اين کار چکيده آن چيزي است که هميشه دوست داشتم. بستر اجتماعي که از جنگ آغاز ميشود و داستان زنهايي که در مقاطع مختلف بخشي از آنها قرباني هستند و بخشي از آنها در حال گذر از سنت به مدرنيته هستند. تاوانهاي بزرگي که اين آدمها ميدهند.
براي من جالب بود که در ميان اين سه نقش با شهلا و همسر دوران، نزديکتر بودم تا ليلا اسفندياري که بهلحاظ شخصيتي شايد به خودم نزديکتر بود. شايد به دليل آن اين اتفاق نيفتاد که بخشي از آنچه در آن دو شخصيت بود با ما وجوه مشترکتري داشت. فکر ميکنم همه ما کودکيمان در اين بستر اجتماعي گذشته است. بچه بوديم که جنگ آغاز شده است. در اطرافيانمان از دور و نزديک شهيد داديم و شهيد ديديم. اضطراب داشتيم و براي همين زن شهيد دوران برايمان ملموس است. يا شهلا که دچار يک عشق سوزاننده است شخصيت ملموستري است. شايد ليلا اسفندياري با عنوان شخصيتي که کوه را انتخاب ميکند و ميرود تا عشقي بزرگتر را جستوجو کند دغدغه همه نباشد.
خيليها اينروزها ميان بازيگري در مديومهاي مختلف فاصلهگذاري ميکنند. با توجه به اينکه شما به سه حوزه مسلط هستيد و کارهاي خوبي را در هر سه حوزه بازي کردهايد اين تقسيمبندي را درست ميدانيد؟ نه من کمي مخالف اين ماجرا هستم. درست است که همهجا من را بهعنوان يک چهره متعصب به تئاتر ميشناسند؛ اما واکنشي که بسياري از دوستان و استادان درباره حضور بازيگران سينما در تئاتر يا برعکس دارند را متوجه نميشوم. از آنجايي که معتقدم هيچکدام از اين مديومها ملک پدري ما نيست و آدمها حق تجربه اين مديومها را دارند. بحث من بحث تخصصگرايي است. اينکه آن بازيگر در هر مديومي چقدر تخصص بازيگري دارد. ما بازيگران خوبي در سينما داريم که هرگز در تئاتر نبودهاند اما استانداردهاي لازم براي حضور در تئاتر را دارند. ما آدمها را بنا به چه دلايلي ميآوريم و ستاره ميکنيم و پشتشان ميايستيم. تئاتر به دليل اينکه فضاي کمتري دارد اين واکنشها را دارد. بحث بسيار تکراري است اما دوباره تکرار ميکنم. ما فقط سه دانشگاه داريم که سالي 120 دانشجو را فارغالتحصيل ميکند و تئاتر حوزه کوچکي است. سالنهاي تئاتر ما به اندازه انگشتان دست هم نميرسد آن هم در مرکز ايران. اين بچهها از آنجايي که جايي براي ابراز وجود ندارند طبيعي است که ماجرا به تنازعبقا تبديل ميشود. من فکر ميکنم شما ميآيي و سهم من را از بودن ميگيري. بنابراين اعتراضها نسبت به اهالي سينما جاي تامل دارد. به نظر من راهکارش حذف بچههاي سينما و تلويزيون نيست. راهکارش دادن هشدار به مسوولان براي احداث سالنهاي بيشتر و اين حجم فارغالتحصيلي که وارد بازار کار ميشود است. من فقط همين سه دانشگاه را ميگويم و به دانشگاههاي شهرستانها و کلاسهاي آزاد بازيگري کاري ندارم. اينکه اين افراد وارد بازار کار ميشوند و جايي براي ارايه هنرشان ندارند و اينگونه است که خصومت ميان هنرمندان به وجود ميآيد. من شخصا با اين مخالفم که مديومهاي بازيگري را جدا کنيم. بازيگري بازيگري است و مادر آن تئاتر است. اين را فقط من نميگويم همه ميگويند. اما شيوهاي که الان اتفاق افتاده و ما بهعنوان بازيگر به جان هم ميپريم که يکي را حذف کنيم شيوه غلطي است. اعتراض ما بايد نسبت به سياستگذاران باشد.
تا جايي که يادم هست در کار سيوسهدرصد نيل سايمون بهعنوان تهيهکننده کار وارد شده بوديد. اين تجربه را نميخواهيد تکرار کنيد؟ چرا خيلي هم از آن استقبال ميکنم. علت اينکه بهعنوان تهيهکننده وارد شدم خود تئاتر بود. با وجود اينکه نه پشتم به جايي گرم است و نه آنقدر پولدار هستم و نه عشق شهرت دارم. همه اينها را در بازيگري ميتوانم به دست بياورم. اما من چندسال پيش بهخاطر دو اجرايي که در ميانه راه متوقف شدند با نوشتن نامهاي بلند به اعتراض، تئاتر را ترک کردم. اين دو کار در مرحله بازبيني و بدون هيچ توضيحي متوقف ماند. در آن سالهايي که تئاتر را به اعتراض ترک گفتم خيلي راضي نبودم. دوسال پيش در زمان توقف اجراي نمايش عشق و عاليجناب آقاي پاکدل بهلحاظ کاراکتري قويتر شده بودم. ديدم مديريت سليقهاي حاکم است. کاري که در جشنواره مورد توجه قرار گرفته در اجراي عمومي ميتواند متوقف شود. آنهم به اين دليل که شخصي با شخص ديگري خوب نيست. پس ما داريم در يک سيستم ملوکالطوايفي که هر کسي سيستم خودش را دارد زندگي ميکنيم يا اينکه اين اعتراض را نه با ترککردن که با حضور نشان دهيم. به خاطر اتفاقي که افتاد فکر کردم بهعنوان بدنه تئاتر، به قول استاد سمندريان تئاتر خانه ماست. خودم دوست دارم بگويم تئاتر خانه پدري من است؛ فکر کردم اين ستونها با نديدهگرفتنهاي متفاوت دارند فروبريزد. براي اينکه معتقد به اصل انديشه در تئاتر بودم و تئاتر انديشه راه خودش را پيدا ميکند سعي کردم وقتم را به تئاتر خصوصي و ايجاد آن اختصاص دهم. اما تئاتر خصوصياي که شرايط خودش را داشته باشد. اينروزها سالن حافظ و ايرانشهر همهجا سالنها در اختيار گروه قرار ميگيرد و اجاره داده ميشود و 20 تا 30درصد از فروش گرفته ميشود. بچهها خودشان سالنها را ميگردانند. به همين دليل از دوسال پيش حداقل بهعنوان نخستين کسي که از جماعت بازيگر آمد ايستاد و پولي را که از تلويزيون بابت سريالم دريافت کردم وظيفه خودم دانستم که صرف جريانسازي و راهاندازي تئاتر خصوصي شود. البته به دليل اتفاقاتي که در تلويزيون افتاد و مجموعه بدقوليها و دستتنگيهاي آنجا در «همهوايي» نتوانستم بهعنوان تهيهکننده حضور داشته باشم. اما هرکدام از ما بهعنوان تهيهکننده همهوايي وارد شديم. بهشدت دوست دارم بهدور از شعارها در کنار تئاتر به راهاندازي تئاتر خصوصي کمک کنم. گردآوري: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ www. منبع: banifilm.ir
مطالب پيشنهادي: عکس: ناصر ملک مطيعي در کنار خوش تيپ هاي دهه 40!! ممنوعالتصوير شدن زوج مشهور هاليوود به دليل انتقاد از اسرائيل!ساحل عجيب و بسيار زيباي «توپ هاي بولينگ» + عکسوزير ارشاد: اين فيلم تاکنون که مجوز نگرفته است و مجوز هم نميگيرد!!مهراوه شريفينيا: آغوش مادرم ضربان قلبم را عجيب و غريب ميکند!!
http://www.CheKhabar.ir/News/4010/ستاره اسکندري، «شهلا جاهد» شد!
|