پيشنهاد ازدواج دوم به شوهرم دادم!!
شنبه 9 مرداد 1395 - 9:42:06 AM
چه خبر - براي شوهرم همسر دوم گرفتم

ريحانه که آرام و قرار ندارد، اشک مي ريزد تا اين که منشي دادگاه خانواده، آن ها را دعوت به حضور در دادگاه مي کند. ريحانه 35 ساله به قاضي مي گويد: 14 سال پيش محمد به خواستگاري ام آمد. از آنجا که همکارم بود تا حدودي او را مي شناختم؛ جوان برازنده و با شخصيتي که در همان برخوردهاي اول با خانواده ام خودش را در دلشان جا کرد و ازدواج کرديم. با به دنيا آمدن دختر و پسرمان خوشبختي‌مان تکميل شده بود تا اين که در حدود سه سال پيش دچار يک بيماري شدم و پزشک معالجم پس از چند آزمايش، اعلام کرد مبتلا به نوعي سرطان هستم و مهلت زيادي براي زندگي ندارم. تا مدتي در خودم فرو رفته بودم و با هيچ فردي حرفي نمي زدم ولي يک روز به خودم آمدم و گفتم بايد کاري کنم تا دختر و پسرم و همسرم که هميشه همدم و مونسم بوده اند، پس از مرگم آسيب نبينند. به همين دليل پيشنهاد ازدواج دوم را به همسرم دادم که اي کاش لال مي شدم و هرگز چنين حرفي نمي زدم.

هوويم را خودم پيدا کردم

ريحانه ضمن سرزنش خود، ادامه مي دهد: شوهرم راضي نبود اما من هر روز به محمد اصرار مي کردم تا در حضور من همسر دومش را انتخاب کند و بين دوست، آشنا و فاميل مي گشتم تا زن وفاداري براي همسرم و مادر مهرباني براي بچه هايم پيدا کنم تا اين که در يکي از مهماني ها با همکلاسي ام مهتاب روبه‌رو شدم. از آنجا که مهتاب را به خوبي مي شناختم نور اميدي در دلم تابيد. او هماني بود که مي توانستم خانواده ام را به او بسپارم. مهتاب مدير يک مدرسه بود و با وجود داشتن خواستگارهاي زياد ازدواج نکرده بود. با مهتاب حرف زدم. باورش نمي شد من او را براي همسرم خواستگاري مي کنم و از پيشنهادم به شدت ناراحت شد ولي وقتي حال و روزم را ديد فرصت خواست تا درباره اش فکر کند. محمد حرف هاي ريحانه را قطع مي کند و مي گويد: وقتي ماجرا را برايم تعريف کرد، همه بدنم يخ کرد. برايم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال ها زندگي مشترک با زن ديگري ازدواج کنم ولي مخالفتم بي فايده بود. اين بار ريحانه ادامه مي دهد: وقتي جواب مثبت را از هر دويشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم و سرانجام با برگزاري مراسم ازدواج همسرم با مهتاب، همه مان در کنار هم زندگي جديدي را شروع کرديم. گرچه واقعا ديدن محمد در کنار مهتاب برايم راحت نبود ولي خودم خواسته بودم و نمي توانستم زندگي را براي آن ها زهر کنم حتي با بچه هايم صحبت مي کردم تا مهتاب را قبول کنند تا اين که کم کم رابطه شان با مهتاب خوب شد.

روزي که فهميدم سرطان ندارم...

ريحانه ادامه مي دهد: يک سالي از زندگي مشترک با هوويم گذشت تا اين که متوجه شدم او باردار شده است، تحمل اين واقعيت خيلي برايم سخت بود. سعي مي کردم خودم را با کارهايم سرگرم کنم ولي هزار فکر و خيال در سرم بود تا اين که در ادامه آزمايش ها نزد پزشک معالجم رفتم اما او من را به يک پزشک ديگر معرفي کرد. در دلم غوغايي برپا شده بود مي خواستم بدانم فاصله ام تا مرگ چقدر است پزشک متخصص پس از انجام چند آزمايش از من خواست نزدش بروم تا خبر مهمي به من بدهد. با بدني لرزان راهي مطب دکتر شدم و وقتي نتيجه آزمايش را داد انگار گوش هايم نمي شنيد و شوکه بودم. دکتر چند بار تکرار کرد و گفت: «شما هيچ بيماري خاصي نداريد و مبتلا به بيماري لاعلاجي نيستيد آزمايش هاي قبلي به اشتباه سرطان را نشان داده است» . با شنيدن حرف هاي دکتر به جاي خوشحالي غمي به دلم نشست.

نه مهتاب را طلاق مي دهم نه ريحانه را

اين بار مرد رو به رئيس دادگاه مي گويد: جناب قاضي از آن پس ريحانه هر روز دعوا و جنجال راه مي انداخت و به مهتاب بيچاره طعنه مي زد. من هم مجبور شدم به ناچار براي امنيت مهتاب، خانه جداگانه اي فراهم کنم ولي هرگز وجدانم اجازه نمي داد از او جدا شوم، من نه حاضرم مهتاب را طلاق بدهم و نه از ريحانه جدا شوم ولي او هر لحظه ما را تهديد مي کند و مي گويد اگر مهتاب را طلاق ندهم خودش را مي کشد. آقاي قاضي شما بگوييد چه کنم؟
ريحانه با چهره اي برافروخته در جواب شوهرش مي گويد: من طاقت اين زندگي را ندارم و نمي توانم آن ها را کنار هم ببينم. من اشتباه کرده ام و تاوانش هر چه باشد مي دهم ولي بايد بين من و مهتاب يکي را انتخاب کند. اگر مي خواهد با مهتاب باشد بايد همه حق و حقوق و مهريه ام را بپردازد و طلاقم دهد در غير اين صورت من هم نمي توانم حضور هوو را در زندگي ام تحمل کنم.

ريحانه بايد سهمش را در ايجاد مشکلات کنوني بپذيرد

سارا هجري؛ روان شناس باليني : مطالعه اين سرگذشت براي هر فردي تامل برانگيز و دردناک است. ما در اين مطلب، قصد نداريم درباره درست يا غلط بودن اقدامات و رفتارهاي ريحانه و همسرش صحبتي کنيم چون حتما شما هم قبول داريد که تاييد يا رد اين اقدامات مشکلي از ناراحتي افراد درگير اين ماجرا کم نمي کند؛ سعي ما بر اين است تا به اين خانواده و خانواده هايي شبيه به آن، کمک کنيم در کنار يکديگر با مديريت و درايت، کانون خانواده خود را از آسيب ها و پيامدهاي تلخ و جبران ناپذير طلاق مصون نگه دارند و فرزنداني موفق و شاد تربيت کنند.

تحمل هيجانات منفي در اين حد سخت است

قطعا براي يک زن پذيرش اين شرايط بسيار سخت است (خصوصا اين که ريحانه خود در به وجود آوردن اين شرايط سهم مهمي داشته است) اما ديگر اين اتفاق افتاده است. اين که وي بخواهد دايم درگير اين شرايط شود صرفا خودش آسيب روحي جدي مي بيند. از طرفي نيز طلاق راه حل مناسبي نيست خصوصا با داشتن فرزند. ريحانه هيجانات منفي شديدي را تجربه مي کند و معمولا انسان کوتاه ترين راه را براي خلاصي و رهايي از هيجانات منفي انتخاب مي کند که فرار و به عبارتي جدايي اولين گزينه اي است که افراد در اين موقعيت بر مي گزينند. مهم ترين توصيه به ريحانه اين است- به دليل تالمات روحي شديدي که در حال تجربه آن هاست- با يک روانشناس متخصص صحبت کند.

ريحانه بايد هيجانات منفي خود را در محيط امن و فضاي مشاوره برون ريزي و تخليه کند نه در حضور فرزندان و همسر خود که اين سبک رفتاري به رابطه وي و همسرش و از طرفي به سلامت روحي فرزندانش خسارات جبران ناپذيري خواهد زد. صحبت با مشاور علاوه بر اين که به او کمک مي کند اين دوره بحراني را با درد و رنج کمتري بگذراند، مي تواند طي فرآيند مشاوره به دلايل رفتار خود پي ببرد که چرا زماني که خود در قيد حيات است، شوهرش را مجبور به ازدواج مجدد مي کند و از طرفي اکنون وي را مجبور به جدايي از همسر ديگرش. واقعيت اين است که در اين مجال ما قصد تحليل روانشناختي علت رفتارهاي ريحانه را نداريم اما يکي از مسائلي که به نظر مي رسد بهتر است به شناخت بيشتري از خود در اين زمينه برسد، مبحث کنترل گري و مداخله در انتخاب همسر بعدي شوهرش، حتي بعد از مرگ خودش است. ريحانه بايد به اين موضوع دقت کند اگر همسرش خود اقدام به ازدواج مجدد داشت بدون اين که نظر وي را جويا شود يا اصرار به آن داشت شايد خواسته ها و رفتارهاي ريحانه امري عادي مي بود اما شرايط وي متفاوت است. توصيه مي شود سهم خود را در ايجاد مسائل و مشکلات کنوني بپذيرد و براي حل مشکلات با کمترين آسيب و هزينه روحي و رواني براي کل خانواده اقدام کند.

شوهر ريحانه بايد او را درک کند

نقش همسر ريحانه در مديريت شرايط ايجاد شده بسيار مهم و تاثير گذار است. او بايد توجه کند که در مدتي که اين ازدواج دوم انجام گرفته و ماه ها بعد از آن با اين که ريحانه شرايط ازدواج وي را فراهم کرده، فشار شديد روحي را تجربه کرده و هم اکنون بعد از بازيابي سلامتي اين واکنش هاي شديد پرخاشگرانه و خصمانه امري طبيعي است. پس در مرحله اول سعي کند همسرش را درک کند و وي را مطمئن کند که به ريحانه و فرزندانش عشق مي ورزد. بايد جايگاه همسر اولش را با توجه به تمامي سختي ها و مشکلاتي که طي سال ها با يکديگر به دوش کشيده و در صدد ساختن زندگي مشترک بوده اند به وي گوشزد کند و او را قانع کند که نقش اصلي و سکاندار زندگي زناشويي ريحانه است. بايد کمک کند عزت نفس خدشه دارشده همسرش ترميم شود و وقت بيشتري با وي صرف کند تا ريحانه احساس تنهايي کمتري داشته باشد.

مهتاب هم بايد جايگاه ريحانه را بشناسد

مهتاب نيز در اين ماجرا آسيب ديده است. با توجه به اين که وي با اصرار و تلاش هاي ريحانه راضي به ازدواج شده است و هم اکنون نيز منتظر به دنيا آمدن فرزندش است، توصيه مي شود جايگاه ريحانه را بپذيرد و وي را درک کند. ريحانه هم اکنون اعتماد به نفس خود را از دست داده و احساس مي کند جايگاهي براي همسرش ندارد و بخش زيادي از اين رفتارها به اميد به دست آوردن عزت نفس خدشه دار شده اش است. مهتاب نيز بايد ريحانه را متوجه اين موضوع کند که قصد تصاحب همسرش را ندارد و با توجه به اين که فرزندي در راه دارد پيامدهاي طلاق براي وي و فرزندش نيز زيانبار است.
متاسفانه ممکن است اين تصور در ذهن برخي خوانندگان ايجاد شود که ما در اين مطلب قصد داشتيم مسئله چند همسري را ترويج دهيم يا تشويق کنيم، در حالي که سعي بر اين است که مشکل اين مخاطب را بررسي کنيم و راه حل هايي مناسب به اين گونه خانم ها ارائه دهيم تا بتوانند بهتر از گذشته، زندگي مشترک خود را حفظ کنند و از آسيب ها و پيامدهاي تلخ طلاق و يا زندگي مشترک مملو از آسيب هاي روحي و رواني جلوگيري شود.



منبع : khorasannews.com

http://www.CheKhabar.ir/News/37069/پيشنهاد ازدواج دوم به شوهرم دادم!!
بستن   چاپ