چه خبر - 6 چيز که هرگز نبايد بهخاطر آنها احساس گناه کنيد
“از خودم متنفرم؛ چون ديشب نه تنها ماکاروني خوردم بلکه نون و کِرِم برولي [نوعي دسر تهيه شده از کاستارد و کارامل- م.] هم خوردم! ”
“فکر ميکني خيلي بَده؟ من ديروز 2 تا کيک فنجاني خوردم که نماينده فروش يک شرکت آورده بود. 2 تا! امشب بايد برم کلاس بدنسازي که تحمل خودم را داشته باشم.”
اين مکالمهاي بين دو دختر 20 و چند ساله بود که من اتفاقي شنيدم. اما وقتي که چشمم را چرخاندم و سرم را تکاني دادم، ديدم که بايد مچ خودم را هم بگيرم. من هم صبح همان روز، احساس گناه کرده بودم. به يکي از دوستانام پيغام داده بودم که به خاطر فشار کاري نميتوانم مهماني شام دوستانمان را بپذيرم. در واقع در امسال من مجبور بودهام که تعداد زيادي مراسم اينچنيني را رد کنم. نرفتن به اين مراسم حس خوبي به من نميدهد. نه فقط از دست دادن لذت اين مراسم مرا ناراحت ميکند، بلکه به اين دليل که دوستانم را هم سرخورده ميکنم، احساس گناه ميکنم.
احساس گناه
به عنوان يک مشاور زندگي، کار من کمک به مردم براي کذر از اقيانوسي از اتفاقات است: از شروع يک کسب و کار گرفته تا تغيير محل زندگي و يا طلاق گرفتن. شرايط زندگي هر چه که باشد، احساس گناه، بخشي بزرگ و نازيبا از احساسات ما است که بين همهي افراد بشر مشترک است. احساس گناه تنها در يک حالت ممکن است سودمند باشد: اگر اين احساس مکررا برگردد، ميتواند به اين معنا باشد که بايد تغييري در زندگي خود ايجاد کنيد؛ مثلا افراط در مصرف الکل را ترک کنيد، يا بيش از حد کار نکنيد يا به يک رابطهي بد خاتمه دهيد.
اما احساس گناه نبايد شما را بردهي خود کند. ميتوانيد از احساس گناه به عنوان جرقهاي براي تغيير يا به عنوان محرک عمل استفاده کنيد، مثل عذرخواهي از کسي که او را رنجاندهايد. احساس گناهِ هميشگي سازنده نيست. ما حتي در موقعيتهايي که واقعا مقصر نيستيم، احساس گناه ميکنيم. طبق تعريف، “احساس گناه، يک تجربه شناختي يا هيجاني است که زماني رخ ميدهد که فرد – به درستي يا به اشتباه- فکر ميکند يا بر اين باور است که از معيارهاي رفتاري خود را زير پا گذاشته است يا يک معيار اخلاقي را رعايت نکرده است و از اين جهت مسئول است.
اگر احساس گناه شما دقيقا با اين توصيفات همخواني دارد، سعي کنيد به بهترين وجهي که ميتوانيد، اين احساس گناه را برطرف کنيد. اما تا زماني که معيارهاي اخلاقيتان را به طور جدي زير پا نگذاشتهايد (مثلا تقلب يا دزدي نکردهايد يا عمدا به کسي آسيب نرساندهايد)، لازم نيست به احساس گناه اجازه بروز بدهيد.
در ادامه 6 محرک شايع احساس گناه که (هيچ اصل اخلاقي را نقض نميکنند و) من مکررا آنها را ميشنوم آورده شدهاند. به خودتان اجازه دهيد که از آنها خلاص شويد.
چک نکردن ايميلهايتان هر 3 دقيقه
تعيين ساعات کاري دليل خود را دارد. اينکه در ساعات نهايي شب به مشتريان شرکتتان پيشنهادهاي کاري بدهيد، صندوق ايميل خود را يکشنبهها چک کنيد يا در تعطيلات به محل کارتان سر بزنيد، اگر با خودتان صادق باشيد، از خود شما نشأت ميگيرد(نه از شرکت شما). به خودتان کمي استراحت بدهيد و خواهيد ديد اين استراحت موجب خواهد شد که در ساعاتي که نياز به حضور در محل کار و تمرکز داريد، بهتر عمل کنيد.
مهمان کردن خودتان به چيزي گرانقيمت
آيا شما اهل پس انداز کردن هستيد، اما واقعا دوست داريد با خريدن يک جفت چکمهي پاييزه بسيار جذاب يا يک ساعت اَپِل کمي ولخرجي کنيد؟ آيا دوست داريد براي تميزي خانهيتان نظافچي بگيريد؟ يا هر هفته، دو بار سوشي سفارش دهيد؟ اگر از پس هزينه اين کارها برميآييد، اجازه داريد خودتان را به چيزي که شديدا ميل داريد مهمان کنيد. اشکالي ندارد در زندگيتان از آسايش و چيزهاي خوب برخوردار باشيد.
کمي خوشگذراني
مثل پول خرج کردن براي خودتان، مناسب است که از خوشيهاي ديگر هم لذت ببريد؛ مثلا تا ظهر بخوابيد، جمعه شب جمعه نوشيدني زيادي بنوشيد، تمام جمعه را به تماشاي نتفليکس بگذرانيد، به جاي سالاد، چيپس بخوريد، يا يک روز را بدون آنکه مريض باشيد از شرکتتان مرخصي استعلاجي بگيريد. اگر به خودتان يا ديگران آسيبي نميزنيدو اين را بيشتر يک تنوع در زندگيتان قلمداد ميکنيد تا يک عادت، راحت باشيد و از انجام آنها لذت ببريد!
سر نزدن کافي به والدينتان
مادر من در انگلستان زندگي ميکند. من زماني که 18 ساله بودم خانه را ترک کردم و حالا در نيويورک زندگي ميکنم. از اينکه مادرم را سالي يکبار، و گاه حتي کمتر، ميبينم احساس بسيار بدي دارم. ميدانم اين مادرم را هم غمگين ميکند. اما چه راه ديگري وجود دارد؟ تنها اينکه من و همسرم به شهري برويم که مادرم در آن زندگي ميکند؛ شهري که در آن هيچ آيندهي شغلي براي ما وجود ندارد؟
زندگي آدمها را از هم جدا ميکند. مادرم آخرين بار که همديگر را ديديم به من گفت: “من خوب زندگي کردهام. دخترانم در اطراف دنيا مشغول انجام کاري هستند که خوشحالشان ميکند. من هم زندگي خودم را کردم.” راست ميگفت. او خانوادهاش در لهستان را ترک کرد تا در انگلستان آموزگاري کند و بعدا هم هيچگاه براي زندگي به آنجا برنگشت. والدين شما مسير زندگي خودشان را داشتهاند. بيشتر پدر و مادرها موافقاند که بهترين کاري که ميتوانند انجام دهند اين است که فرزنداني شاد و مستقل بار آورند.
رهايي از احساس گناه در اين مورد، به حرف بسيار سادهتر از عمل است. اما احساس گناه به خاطر دنبال کردن زندگيتان سودي براي هيچ کسي – از جمله والدين شما- ندارد و تنها حال شما را بدتر ميکند. کمي به خودتان، به خصوص اکنون که به تعطيلات نزديکتر ميشويم، ارفاق دهيد!
اتمام يک رابطه
به فردي مشاوره ميدهم که 6 سال است با يک خانم قرار ميگذارد تنها به اين دليل که از پايان دادن به رابطه با او احساس گناه ميکند. اما در بلند مدت، اين به نفع چه کسي خواهد بود؟ در واقع هيچيک از آنها. کسي را به دنبال خود کشيدن ناقض يک اصل اخلاقي است، چون صادقانه تصميم نميگيريد رابطهاي را که مناسبتان نيست خاتمه دهيد. به عنوان کسي که خودام در سنين بيست سالگيام طلاق گرفتهام، ميتوانم بگويم که احساس گناه ناشي از اتمام رابطه، با گذشت زمان رفع ميشود. چنين شرايطي همهي افراد در نهايت تصميم ميگيرند به رابطه خود خاتمه دهند و تنها افسوسِ افراد در اين مواقع آن است که چرا چنين تصميمي را زودتر نگرفتند.
نکته : خاتمه يک دوستي، زماني که بر اثر تغيير سبک زندگي يا تغيير محل زندگي، زمان طبيعي اتمام آن فرا رسيده است، بياشکال است.
خوش شانسي
آيا شغلتان را دوست داريد و درآمد خوبي داريد؟ احسنت! آيا بدنتان را دوست داريد و سخت سعي ميکنيد که آن را سالم نگه داريد؟ آفرين! آيا رابطهي مناسبي با شخصي مناسب داريد؟ خوشا به حالتان! لازم نيست از داشتن اينها احساس گناه کنيد اگر حتي دوستانتان از اين مواهب برخوردار نيستند. کسي را ميشناسم که از داشتن درآمدي بيشتر از شوهرش(در يک شغل يکسان) احساس گناه ميکند. آرزو ميکنم که او ميتوانست به خودش و استعدادهاي خودش افتخار کند.
خوشحالي حق مادرزادي شما است و بيشتر چيزهايي که در زندگي براي شما رخ ميدهند تصادفي نيستند. شما آنها را خلق کردهايد. شما براي کسب آنها کار کردهايد. شما روي خودتان کار کردهايد که فردي شويد که اين نعمات را دريافت ميکند. حتي يک ثانيه از زندگيتان را براي احساس گناه کردن براي آنچه حق شما در زندگي است، تلف نکنيد.
حاصل سخن
همينها در مورد بسياري از تصميمات ريز و درشت زندگيتان صدق ميکند. شما مجبور نيستيد مانند دوستانتان در مسابقهي دوي نيمه ماراتن شرکت کنيد. ميتوانيد از ماندن در خانه در شب شنبه لذت ببريد. اگر از شغلتان همانطور که هست کاملا راضي هستيد، مجبور نيستيد شغل دومي اختيار کنيد. همانطور که اليزابت گيلبرت ميگويد، اين قبيل تصميمات، نيمهي خوب خودخواهي هستند – تصميماتي به نفع شما و غير مضر براي ديگران. اين مورد تمامي مثالهاي بالا هم صدق ميکند. دقيقا نياز داريم که کلمهي جديدي براي اين بيابيم.
منبع : bazdeh.org