زندگي شخصي حميد گودرزي از عاشق شدن تا بچه دار نشدن!
چهارشنبه 2 تير 1395 - 9:42:17 AM
چه خبر - زندگي حميد گودرزي و همسرش

با حميد گودرزي سه بار مواجه شده ام. بار اول آن حدود 10 سال پيش بود و در آن گفتگويي داشتم با او به همراه مادرش و عکس آنها در کنار هم روي جلد يک مجله خانوادگي نقش بست. بار دوم آن بگذريم که خاطره خوشي نيست و بار سوم آن همين است که مي خوانيد.
وقتي که بچه بوديد فکر مي کرديد در آينده مي خواهيد چه کاره شويد و اساسا الگوي تان چه کسي بود؟

- فکر مي کردم در آينده قرار است پزشک شوم. تلاش هايي هم کردم و در رشته دندانپزشکي هم قبول شدم اما بعد آن را رها کردم و رفتم دنبال کار هنر.

بعدا رفتيد به دانشکده هنر و معماري و بازيگري خوانديد؟

- بله. در دانشگاه آزاد که شرکت کرده بودم در رشته بازيگري هم قبول شدم و همين رشته را براي خواندن انتخاب کردم.

گرايش شما به سمت هنر اساسا به خاطر بازيگري بود يا اينکه به چيزهاي ديگر و از جمله کارگرداني يا نويسندگي و ... فکر مي کرديد؟

- اولش دنبال کارگرداني بودم و يکي دوتا فيلم کوتاه سوپرهشت ميليمتري هم ساختم. يعني بيشتر علاقه ام به کارگرداني بود اما کم کم به اين مسير کشيده شديم.

توانايي شما در بازيگري را اول از همه چه کسي کشف کرد؟

- دقيقا نمي توانم بگويم چه کسي.

شايد هم خودتان کشف کرده باشيد.

- شايد. به من پيشهاد شد و رفتم بازي کردم و احتمالا خوش شان آمد و پيشنهادهايم براي بازيگري بيشتر شد و اين کار ادامه پيدا کرد و شديم بازيگر حرفه اي.

مي دانم اولين اجراي صحنه شما بازي در کار آقاي محمد رحمانيان بود. در تئاتر فقط همين يک کار را داشتيد؟

- به غير از کارهاي دانشجويي بله. باعث افتخارم هم هست که اولين و تنها کار حرفه اي ام در تئاتر با آقاي رحمانيان است.

آيا شخص خاصي هست که وقتي نوجوان بوديد الگوي شما بوده باشد؟

- به عنوان الگو نمي شود گفت اما من آقاي شکيبايي خدابيامرز را خيلي دوست داشتم.

در دانشکده همکلاسي هايي داشتيد که بعدا معروف شده باشند؟

- بله. زياد بودند. برزو ارجمند، حسام نواب صفوي، کامبيز ديرباز، جواد رضويان، بيژن بنفشه خواه، مهران غفوريان، سيامک انصاري، خانم پرستو گلستاني، خانم سيما تيرانداز و خانم اميرسليماني. اينها همه در دانشگاه با ما بودند يا همدوره ما يا يک سال بالاتر يا پايين تر. شايد هم کساني را فراموش کرده باشم. راستي حامد بهداد و مجيد صالحي هم بودند و فکر نمي کنم بعد از آن دوره اي بوده باشد که اين همه بازيگر مطرح را بيرون داده باشد.

شما نقطه عطف زندگي تان را کي و کجا مي دانيد؟

- نقطه عطف به چه معنا؟

جايي که مسير زندگي تان را با يک تصميم گيري عوض کرديد؟

- اگر بخواهم خيلي کلي و درست بگويم، نقطه عطف زندگي ام همسرم بود چون هم در مسير زندگي و هم در مسير کاري خيلي به من کمک کرد. او چه در زماني که کار دارم و چه در زماني که بيکار هستم هميشه کنارم بوده. يعني غير از زحمات پدر و مادر که براي ما کشيدند تا به ثمر برسيم و بعد برويم سراغ زندگي خودمان، نقطه عطف پررنگ زندگي من همسرم است.

شما در اوج شهرت و جواني و در دوره اي که شايد خيلي ها مي گفتند زود است براي ازدواج تان، ازدواج کرديد. دليل اين اقدام چه بود؟ آيا به اين خاطر نسبتا زود ازدواج کرديد که آن زوج ايده آل که مي تواند شريک زندگي تان باشد را پيدا کرده بوديد؟

- بله. همسرم از نظر من از همه لحاظ برايم ايده آل بود و بنابراين دليلي نداشت که ازدواجم را به تاخير بيندازيم. اطرافيانم هم مي گفتند که ايده آل ترين کسي که تو مي تواني با او ازدواج کني اوست و آن اطرافيان الان هم که مدت ها از ازدواج مان گذشته همين را شهادت مي دهند.

پارامترهايي که شما براي يک همسر خوب در نظر داشتيد چه بود که همسر شما در نظرتان ايده آل آمد؟

- مهمترين شرط آن عشق و علاقه اي است که از درون و از ته دل باشد. علاقه اي که از وجود آدم باشد؛ نه به خاطر شهرت يا پول يا هر چيز ديگر. اين پارامتري است که مربوط به همه است و مختص بازيگران نيست. اين اولين پارامتر است و بعد از آن هم موضوع درک است. همسر آدم، چه مرد و چه زن، بايد در خوبي ها و بدي هاي زندگي کنار آدم باشد. اينکه همسر آدم در همه حال زندگي جا نزند ايده آل است.

نمي دانم تخصص و کار همسرتان چيست؛ آيا شناخت يا تخصصي هم در زمينه سينما دارند؟

- ايشان الان خانه دار است و شناخت خوبي هم از هنر دارد و معتقد است که من هنوز فيلمي که بايد بازي کنم را بازي نکرده ام.

خيلي از همسران بازيگران مي گويند زندگي با يک هنرمند سخت است. آيا ايشان بعد از ازدواج تان اين سختي را به زبان نياورد؟

- فکر مي کنم درستش اين است که اين را از خودشان بپرسيد. اگر من بخواهم توضيح بدهم بايد بگويم بستگي به آدمش دارد. شايد زندگي با پزشکان هم سخت است، مخصوصا اگر جراح زنان باشد. شايد زندگي با يک استاد دانشگاه هم يک وقت هايي سخت باشد و بنابراين خيلي نمي شود شغل را ملاک قرار داد.

اين سختي در خيلي از مشاغل هست، در حرفه ما هم هست و نمي شود کتمان کرد اما اينکه با صاحب اين حرفه زندگي کني و با سختي مواجه شوي برمي گردد به خود آن طرف و ربطي به شغلش ندارد. بايد اين اعتماد وجود داشته باشد. خيلي ها هستند که ماه اول، شش ماه اول، سال اول با مشکل مواجه مي شوند و بنابراين مشخص مي شد که زندگي با اين آدم سخت بوده اما در ارتباط با من و خيلي هاي ديگر خدا را شکر اين اتفاق نيفتاده و دليلش هم دوري من و بسياري از دوستان از حاشيه ها است.

بنابراين همانطوري که گفتم اينکه زندگي با من سخت است يا نه را بايد از خود ايشان بپرسيد. خودم فکر مي کنم که زندگي با من سخت نيست براي اينکه من شکل و مدل خاص زندگي خودم را دارم و همان مدل که داشتم را تا الان ادامه دادم و از حاشيه ها دوري مي کنم مخصوصا بعد از آن که متاهل شده ام.


شما شغل هاي ديگر را مثال زديد؛ کسي که همسر يک پزشک مي شود اقلا مي تواند با او راحت به يک رستوران برود و شام بخورد اما همسر يک بازيگر اين آسايش را هم ندارد.

- چرا آقا، مي شود رفت. بعضي ها اغراق مي کنند. مگر چه اتفاقي مي افتد؟ فوقش چند نفر از روي لطف و علاقه مي آيند عکس و امضا مي گيرند. اين که خيلي وقتي نمي گيرد و سختي ندارد.

شما بزرگترين اشتباه زندگي تان را چه مي دانيد؟

- بزرگترين اشتباه هاي زندگي ام بازي کردن بعضي فيلم هاست که البته الان نمي توانم اسم ببرم. اين روزها به يک اشتباه ديگر هم فکر مي کنم و البته مطمئن نيستم و نمي دانم درست مي گويم يا نه اما بعضي وقت ها فکر مي کنم که شايد بهتر بود دندانپزشکي را ادامه مي دادم.

آيا ستاره بودن باعث نشده که رابطه تان با خانواده يا دوستان سابق تان تغيير کند؟ مادرتان را هر چند وقت يک بار مي بينيد؟

- هفته اي يک بار و نهايتا 10 روز يک بار حتما مي بينم.

وقتي دل تان مي گيرد با چه کساني درد دل مي کنيد؟

- با مادرم، با خانمم، با يکي از دوستان نزديکم که خيلي دوستش دارم.

آخرين بار کي گريه کرديد؟

- همين اواخر سر يک ماجرايي بغض کردم و نزديک بود گريه کنم اما گريه نکردم.

شما اخيرا سفير يک برند شديد، آيا اين اولين بار است که اين کار را انجام مي دهيد؟

- نه. من در سال 1381 مدل تبليغاتي برند چرم شده بودم و اين دومين بار است.

خودتان چقدر اين را درست مي دانيد که بازيگر در کار تبليغات باشد؟

- من اين کار را نادرست نمي دانم. در تمام دنيا اين کار يک کار کاملا متعارف است که از چهره هاي شناخته شده براي تبليغات کارشان و معرفي اجناس شان استفاده مي کنند. با اين همکاري طبيعتا صاحب آن کالا و برند يک منفعتي مي برد و آن چهره هم منفعت مي برد. من اين کار را نادرست و غيرطبيعي نمي دانم.

من اول اين بخش يک نکته گفتم و آن اينکه شما موقعي وارد اين همکاري شديد که مرد خانواده بوديد. آيا واقعا همينطور است و شما از مردهايي هستيد که به آنها مي گويند مرد خانواده؟

- از خودم که نمي توانم تعريف کنم اما دور و بري هايم که اين را مي گويند. اگر مرد خانواده را اينجور تعريف کنيم، کساني که با من دارند زندگي مي کنند کمترين آسيب و ناراحتي را از کنار من بودن ببينند من مي توانم بگويم مرد خانواده ام. من که بچه ندارم اما همسرم که لطف دارد و از من راضي است، من سعي کردم همسرم از کنار من بودن کمترين آسيب را ببيند.

بعضي از مردها رفتارشان بيرون از خانه و داخل خانه متفاوت است؛ شما که اينجوري نيستيد؟

- من زياد از خانه بيرون نمي روم. (خنده) من يا سر فيلمبرداري هستم يا خانه.

خودتان حرف از بچه زديد؛ نمي خواهيد بچه دار شويد؟

- راستش بچه هاي اين دوره و زمانه، با تربيت هاي مختلف را که نگاه مي کنم احساس مي کنم دردسرهاي بزرگ کردن و تربيت مناسب بچه خيلي زياد است. يعني شما بايد از خودتان بگذريد و يکسري فداکاري ها را انجام بدهيد تا به ثمر برسند و بروند سر زندگي شان. البته طبيعتا پدر و مادر ما اين فداکاري ها را انجام داده اند اما من احساس مي کنم الان آمادگي اين فداکاري، وقت گذاشت و از خودگذشتگي را ندارم. بعضي مي گويند معناي زندگي اين است که بچه دار شوي ولي من فکر نمي کنم معناي زندگي تنها اين باشد که ما زن بگيريم و بچه دار شويم.

بعضي ها هم مي گويند بچه زندگي را محکم مي کند. به نظرم اينها حرف هاي سنتي و فناتيکي است که نمي شود مبناي زندگي قرار گيرد. خيلي ها هستند که با سه 9چهارتا بچه طلاق مي گيرند. بچه که طناب نيست دو طرف را به هم وصل کند. بعضي ها هم يک حرف بامزه ديگر مي زنند و مي گويد آقا مگر با زنت چقدر حرف داري بزني؟!

فکر مي کنم شما مي توانيد از کامبيز ديرباز مشاوره بگيريد و ببينيد بچه داشتن خوب است يا نه؟

- فکر مي کنم بايد همين کار را بکنم و به کامبيز زنگ بزنم ببينم نظر او چيست.

بچه خود آدم چيزي است که با هيچ پديده ديگر قابل مقايسه نيست.

- شما بچه داريد؟

بله آن هم يک پسر و يک دختر.

- خدا حفظ شان کند. قبول داريد که بچه داشتن و به آنها رسيدن خيلي زحمت و گرفتاري دارد؟

بله. خيلي زحمت و گرفتاري دارد و نگراني، مخصوصا با اين وضعيت آلودگي هوا و آلودگي آب و مواد غذايي و مشکلاتي از اين است، مشکلات اقتصادي و اجتماعي را هم به اينها اضافه کنيد.

- دور از جان شما يک عده هم هستند که به من مي گويند عقل داري بچه دار نمي شوي. نمي شود گفت آنها راست مي گويند و همه اين عوامل و مسائل را بايد کنار هم گذاشت و تصميم گرفت. اين مواردي که گفتم هم مواردي است که مطرح است و من هم بچه را دوست دارم و فکر مي کنم آمادگي اش را ندارم. احساس مي کنم مسئوليت يک بچه مسئوليت خيلي سنگيني است و شما بايد بخش مهم و بزرگي از وجودتان را بگذاريد تا اينها را به سرانجام برسانيد. من هم الان دنبال اين هستم که فيلم خوب بازي کنم و بايد روي اين موضوع تمرکز کنم.

بعضي از پدرها راحت بچه دار مي شوند براي آنکه شايد خيلي مسئوليت پذير نيستند و وظيفه بزرگ کردن و تربيت اش را مي اندازند گردن مادرش. لابد اينکه شما اينقدر بچه دار شدن را سخت مي دانيد به خاطر مسئوليت پذيري تان هم هست. البته هنوز خيلي وقت داريد. در هر حال از کامبيز ديرباز که يک دختر خوشگل دارد يک مشاوره اي بگيريد.

- حتما بايد اين کار را بکنم. (خنده)




منبع : مجله ديده بان

http://www.CheKhabar.ir/News/34086/زندگي شخصي حميد گودرزي از عاشق شدن تا بچه دار نشدن!
بستن   چاپ