شيلا خداداد و همسرش چگونه آشنا شدند و ازدواج کردند؟!
شنبه 29 خرداد 1395 - 1:20:38 PM
چه خبر - ماجراي ازدواج شيلا خداداد و همسرش

مطمئنا ماجراي آشنايي و ازدواج افراد جالب و خواندني است و دانستن نحوه ازدواج بازيگران جذابيت بيشتري خواهد داشت.

قصد داريم به ماجراي آشنايي و ازدواج شيلا خداداد و همسرش فرزين سرکارات بپردازيم.

*شما چطور باهم آشنا شديد و چه شد به اين نتيجه رسيديد که مي توانيد زندگي مشترک داشته باشيد؟
من رفتم مطب دکتر وگفتم آقاي دکتر،بيني من خيلي خوشگل است.لطفا اصرار نکنيدکه عمل کنم!دکترهم اصرارکردکه توحتما بايد بيني ات را عمل کني!من هم گفتم حالا چون شما اصرار داري،قبول بيني ام را عمل کن!(مي خندد)


*پس شما سراغ ايشان رفتيد،نه ايشان سراغ شما؟!
نه!ايشان پيش من آمدند که بيني شان راعمل کنند!دکترپيش من آمدندوگفتند نظرت درباره بيني من چيه؟!(مي خندد)اماخارج ازشوخي من ازچندتا ازهمکاران بازيگرم والبته يکي،دوتا ازدوستانم شنيده بودم که کار ايشان خيلي خوب است.من خيلي روي جراحي بيني حساسيت داشتم واصلا دلم نمي خواست قيافه ام عوض شود.سال ها بودکه دکتر مي رفتم اما دلم راضي نمي شدکه عمل کنم.اما بالاخره با تعاريفي که از کار دکتر شنيده بودم،پيش ايشان رفتم و قبول کردم که بيني ام را عمل کنم.گويا قسمت اين بودکه فرزين بيني من را عمل کندوما از طريق اين جراحي،باهم آشنا شويم وازدواج کنيم.

دکترسرکارات:بعداز اينکه بيني اش را عمل کردم وديدم خيلي خوب شده؛گفتم خودم با ايشان ازدواج کنم!(مي خندد)به هرحال ايشان به واسطه همين جراحي به مطب من رفت و آمد داشتند.طي همين رفت و آمدها متوجه شديم که اشتراکاتي داريم،به همين دليل معاشرت هايمان را بيشتر کرديم تا بيشتر آشنا شويم.بعد از مدت کوتاهي هم به دليل اينکه هيچکدام مان به معاشرت هاي طولاني و آشنايي هاي کشدار معتقد نبوديم،تصميم به ازدواج گرفتيم.از طرف ديگر خانواده هايمان خيلي به لحاظ خاستگاه فرهنگي شبيه هم بودند وهمين مارابه اينکه زندگي مشترک تشکيل بدهيم،تشويق مي کرد.بنابراين خيلي زود بانظر موافق مادونفر و خانواده هايمان،ازدواج کرديم.


*هرجفت شما دنبال ازدواج بوديد،ولي منتظر فرصت مناسب مي گشتيد يا به هرحال بخشي به قضا و قدر و قسمت برمي گردد؟
واقعا اصل ازدواج،قسمت است.هيچکدام از ما دونفر،لزوما وحتما دنبال اين نبوديم که صرفا ازدواج کنيم.من هرگز فکر نمي کردم که با آدمي شوم و چندماه بعد نامش به عنوان همسر در شناسنامه ام باشد.هميشه فکر مي کردم که براي ازدواج بايد بيشتر بشناسم،بيشتر رفت و آمد و سبک و سنگين کنم،اما الان نظرم عوض شده،معتقدم ارتباطات طولاني مدت خيلي هم براي ازدواج مناسب نيست. بايدبگذاري که پيش بيايدو وقتي مورد مناسبي پيدا شد،باتوکل به خدا زندگي ات را شروع کني.


*هردوي شما زماني که باهم آشناشديد،جايگاه اجتماعي شناخته شده اي داشتيد،دکترسرکارات درزمينه کاري خودش،پزشک حاذق و معروفي بودوشيلا خداداد هم بازيگرشناخته شده،سنخيت وهماهنگي زمينه هايي هم که درآن معروف بوديد،بايکديگرخيلي سخت به نظر مي رسد.چطورباهم در اين زمينه به تفاهم رسيديد؟
من از زماني که ازدواج کردم،ديگر کار نکردم.کوچک ترين تحميل نطري از طرف فرزين به من صورت نگرفته است.همين جا هم بگويم که اين به خواست قلبي خودم بوده نه اينکه همسرم من را محدود کرده باشد،اصلا اينطور نيست.اصلا من خودم دلم خواست که کار نکنم.نه جزوشرط وشروط عقدنامه مان بوده و نه حتي در اين زمينه کوچک ترين تحميل نطري از طرف فرزين به من صورت گرفته.من هميشه مي گفتم که وقتي ازدواج کنم،کار نمي کنم مخصوصا در سال هاي اول زندگي ام چون معتقدم بهتر است بيشتر به روابط شخصي باهمسرم بپردازم و پايه هاي زندگي مشترکمان را محکم تر کنم.من هم ترجيحم اين بود که کار نکنم تابتوانم زندگي زناشويي ام را سامان بدهم.از طرف ديگر فرزين هم بامن کنارآمد.به هرحال هنرمندان روحيه هاي حساس تري به نسبت بقيه آدم ها دارند و اصلا به دکترها شبيه نيستند!تا امروز هم با روحيات و اخلاق من کنار آمده.زندگي ما زندگي يک پزشک و يک هنرپيشه نيست.درخانه،ما دوتا آدميم که مي خواهيم در کنار هم با خوبي و خوشي زندگي کنيم.


*فضا و زمان کاري دکتر،کمي سخت نيست؟ايشان بايدهميشه گوش به زنگ بيمارستان باشندواحتمالابارها پيش آمده که نصف شب مجبورشوندبه بيمارستان بروندوخودشان را به يک عمل جراحي فوري برسانند.
به هرحال نمي توانم بگويم سخت نيست.فرزين،6،7 صبح از خانه بيرون مي رودچون هم دردانشگاه تدريس مي کندوهم در مطب و بيمارستان مشغول است.وقتي به خانه مي رسد،ساعت 10 شب است. کمي سخت است که شوهرت را اينقدر کم ببيني،اما شغل فرزين به گونه اي است که بايد تمام اين شرايط را پذيرفت.او پزشک است و باجان آدم ها سروکار دارد.اصلا من دلم نمي آيد که بگويم به خانه بيا و اينقدر کارنکن.در حقيقت ديرآمدن يا نيامدن اصلا محلي از اعراب نداردوقتي پاي سلامتي يک آدم در ميان است.من از روز اول اين شرايط را مي دانستم.خانواده ام هم به من در اين مورد کامل توضيح داده بودند.من اين شرايط را پذيرفتم و وارد زندگي شدم.

فرزين سرکارات:درمورد ازدواج بايد بدانيم که هيچ وقت همه شرايط،دقيقا آن چيزهايي نيست که ما مي خواهيم.لزوما همه شرايط ايده آل نيست.ولي مهم اين است که بتواني خوبي ها و نکات مثبت طرف مقابلت را آنقدر بزرگ و خوب ببيني که از کنار نکاتي که مقبولت نيست،رد شوي. به هرحال اشکالاتي به واسطه شرايط و نوع کار و نوع فضا در هررابطه اي وجود دارد،مهم اين است که بتواني همان اشکالات را با نقاط قوت بسنجي و بداني که کفه نقاط قوت هميشه سنگين تر است.
شيلا هم کار خيلي خيلي بزرگي کرد که براي استحکام در زندگي مان تصميم گرفت سرکارنرود،آن هم درزماني که درمسير پيشرفت روزافزون قرارداشت.به هرحال ترجيح و تصميم شيلا اين بود که به جاي کار،به خانواده اش بپردازد.بايد نکات مثبتي وجود داشته باشد که گرفتن چنين تصميمي را راحت تر کند.

*مهمترين نقطه مثبتي که در يکديگر سراغ داريد،چيست؟
فرزين خيلي ريلکس است(مي خندد).طبيعتا اوبه واسطه شغلش با مشکلات خيلي خيلي بزرگي در زندگي ومردم سروکار دارد،به هيمن دليل مشکلات کوچک تر را خيلي راحت هضم مي کند و هميشه خيلي ريلکس است.همين حس،به من آرامش مي دهدواين خيلي خوب است. من اين آرامش را هيچ وقت نداشتم و ندارم.من نمي گويم زندگي مامشکلي ندارد،هررابطه اي به هرحال در مقاطعي دچار مشکل مي شود.دوتاخواهر و برادر هم که سال ها زير يک سقف زندگي کرده اند،جايي باهم اختلاف نظر پيدا مي کنند؛ماهم ازاين اختلاف نظرها داشته ايم.مخصوصااوايل ازدواجمان به هرحال زود ازدواج کرده بوديم وطبيعتا باروحيات همديگر به طور کامل آشنا نبوديم.خدا را شکر هرچه جلوترمي رويم اخلاق هايمان بيشتر شبيه هم مي شود و راحت تر در کنار هم زندگي مي کنيم.

سرکارات:ولي از نظرمن ما هيچ مشکلي نداشتيم،چون من خيلي ريلکسم(مي خندد).درشيلا مهمترين خصيصه،مهرباني است.مهرباني شيلا نياز به کشف ندارد،آنقدر که زياد و پررنگ است.


*خانم خداداد،طبق شناختي که ما شما داريم،مي دانيم که خيلي کارتان را دوست داشتيد از طرف ديگر خيلي علاقه داشتيد که وارد زندگي متاهلي شويد. تاهل را بيشتر دوست داشتيديا بازيگري را؟
من واقعا بازيگري را دوست داشتم که دنبالش رفتم.ولي زندگي با فرزين را به هرچيزي ترجيح مي دهم.من هنوز همام را بازيگري را خيلي دوست دارم وگاهي دلم براي بازي کردن تنگ مي شود.ولي زندگي زناشويي خيلي بيشتر دوست دارم.ترجيحم زندگي با فرزين است نه به اين معنا که او گفته بايد بين او و بازيگري،يکي را انتخاب کنم. نه؛همه بازيگرها مي دانند وقتي که بازيگري با فردي غيربازيگر ازدواج مي کند،زندگي خيلي سخت خواهدبود اگر بخواهي کارت راهم ادامه بدهي. بنابراين فرزين و در مرحله بعد،خانواده بزرگترما براي من مهمتراز کارم است.

*رابطه با خانواده همسرتان چطوراست؟
شيلاخداداد:خداراشکر که رابطه خيلي خوبي داريم.هم من آنهارا خيلي دوست دارم و هم آنها من را. از طرف ديگر هردو خانواده هم رابطه خيلي خوبي باهم دارند.فرزين خانواده خيلي خوبي دارد و من واقعا در کنار آنها احساس راحتي مي کنم.

*پس اين حرف هايي که درباره مادرشوهر و مادرزن مي گويند،شايعه است؟
شيلا خداداد:درباره ما که يک افسانه است!اصلا نه خواهرشوهرم و نه مادرشوهرم و نه حرف هايي که درباره سختگيري شان زده مي شود. درباره من صدق نمي کند.فرزين هم که نه برادرزن دارد و نه خواهر زن.

فرزين سرکارات:من و شيلا هردو يکي يکدانه ايم!البته من دوتا خواهر دارم و تک پسرم و شيلا هم که کلا همين يکي يک دانه است.

*خانم خداداد،شما در اوقات فراغت تان چه کارهايي مي کنيد؟
من درميان اطرافيانم به اين معروفم که تندتند کتاب مي خوانم.دائم در حال خواندن رمان هستم و خيلي به ادبيات داستاني علاقه دارم. در حوزه هاي ديگر مطالعه مي کنم.البته علاوه برکتاب خواندن،تلويزيون هم زياد مي بينم که البته کارخيلي خوبي نيست.به هرحال علاقه هاي شخصي وجود دارد که من در زمان بازيگري ام وقت نمي کردم به آنها رسيدگي کنم.


*شماالان يک خانم خانه دارهستيد،چقدر به خانه داري و مقولات آن علاقه داريد و به اين فضاها عادت کرده ايد؟
(مي خندد)من خيلي خانم خانه داري نيستم.خيلي هم علاقه اي به کارهاي خانه ندارم.اماتلاش مي کنم که يکسري کارها را خودم انجام دهم.مثلا سعي مي کنم خودم آشپزي کنم تا غذاي سالم داشته باشم. اصلا دوست ندارم از بيرون غذا بگيرم. متاسفانه هيچ وقت کار نظافت و.... انجام نداده ام و استعدادي ندارم و انجام نمي دهم.




منبع : asrkhabar.com

http://www.CheKhabar.ir/News/32874/شيلا خداداد و همسرش چگونه آشنا شدند و ازدواج کردند؟!
بستن   چاپ