چطور تلخي خيانت همسرتان را با زوج درماني, درمان کنيد!!
4 اسفند 1394 - 06:06:55 ب.ظ
چطور رابطه تان با همسرتان را پس از خيانت قدم به قدم بازسازي کنيد؟

روزي که متوجه خيانت همسرم شدم يک روز معمولي بود. بچه ها را به مدرسه رساندم، کلي لباس در ماشينلباس شويي ريختم، پشت ميزآشپزخانه نشستم و مشغول رسيدگي به قبض هايي که مدت زيادي از زمان آنها گذشته بود شدم. همانطور که مشغول دسته بندي آنها بودم به اين فکر مي کردم که شب که قرار است با همسرم به رستوران نزديک خانه بروم چه غذايي براي خودمان سفارش بدهم. مي خواستم يک گفتگوي حسابي با دامين داشته باشم. با داشتن سه پسر درباره چيزي غير از برنامه مسابقات فوتبال، نمرات آنها يا اينکه اين دفعه چه کسي سگ را به رختخواب آورده صحبت کنيم.

رشته افکارم با رسيدي که در دستم بود پاره شد: صورتحساب خدمات اتاق هتلي در دالاس که همسرم ماه گذشته در يک سفر کاري يک شب آنجا اقامت داشت و اين صورتحساب شامل 150 دلار براي يک وعده شام بود. باخودم فکر کردم از او پول اضافي گرفته اند و اول متوجه قضيه نشدم. اما پس از اندکي به موارد ليست صورتحساب نگاهي انداختم. از همه چي دوتا سفارش داده بود به اضافه يک شيشه شامپاين. بغضي در گلويم پيچيد. آنشب دامين از دالاس به من اس ام اس زد که صبح زود برمي گردد و بي صبرانه منتظر است تا به خانه برگردد. اين هيچ معني نداشت.

چطور تلخي خيانت همسرتان را با زوج درماني, درمان کنيد!! چطور تلخي خيانت همسرتان را با زوج درماني, درمان کنيد!!

تمام روز نگران بودم. مطمئن بودم که حتماً توضيحي براي اين کار وجود دارد، اما دلشوره ام چيز ديگري مي گفت. نزديکهاي غروب رفتم تا براي شام آماده شوم. اما از آن وحشت داشتم. نمي دانستم چطور موضوع صورتحساب هتل را مطرح کنم. تمام قدرتم را به کار بردم تا با لبخند به دامين خوشامد بگويم، بچه ها را قبل از خواب ببوسم و از پرستار بچه ها خداحافظي کنم و در طول مسير رستوران کلمه اي درباره اين موضوع صحبت نکنم. اما به محض اينکه گارسون نوشيدني را بدستم داد از دامين پرسيدم موضوع چيست؟

يک دفعه از دهنم پريد و در همان لحظه ديدم که وا رفت، من مي دانستم. او کمي تعلل کرد، نمي توانست به چشمهايم نگاه کند.: "عزيزم من....من واقعاً متاسفم"، سعي مي کرد طفره برود. خشم تمام وجودم را فراگرفته بود اما به طرز عجيبي آرام بودم مثل اينکه شاهد اين مکالمه باشم و خودم جزء طرفين مکالمه نباشم. او گفت که در يکي از شبکه هاي اجتماعي با خانمي صحبت کرده و ميدانسته که اين کار اشتباه است اما تصور نمي کرده که قضيه از اين حد فراتر رود. اما اين اتفاق افتاده بود. وقتي به من گفت که چند نوشيدني با هم خورده اند و او واقعاً غافلگير شده بوده بي حس شدم. مدام مي گفت که قصد نداشته با او رابطه داشته باشد اما او اجازه داده بود که اوضاع از کنترل خارج شود. با چهره اي درهم رفته گفت که فراموش کرده بوده داشتن توجه کسي به خودش چه حسي دارد. گفت که هرگز قبلاً چنين اتفاقي نيافتاده و قصد تکرار آن را هم نداشته. زماني که گفت مرا دوست دارد و قصد صدمه به من و خانواده را نداشته اشک در چشمهايش حلقه زد. او گفت که از آن زمان به بعد هيچ تماسي با آن زن نداشته و احساس خيلي بدي درباره اين اتفاق دارد.

بعد از اين خبر وحشتناک همه چيز به هم ريخت، و مي دانستم که ديگر نمي توانم در آن رستوران بنشينم و غذا بخورم انگار که هيچ اتفاقي نيافتاده است. ما کت هايمان را برداشيتم و بدون کلمه اي به خانه برگشتيم. نمي توانستم به او نگاه کنم، چشمهايم پر از اشک بود. فقط گيج بودم با صداي بلند وقتي دامين و بچه ها دور برم نبودند گريه مي کردم. به خواهرم گفتم هيچکس به اندازه من کور نيست. اما دلم نمي خواست درباره اين قضيه باکسي صحبت کنم تا زماني که تصميم گرفتم چه بايد بکنم. به شدت سردرگم بودم: پر از خشم و کاملاً شوکه شده بودم. اما هنوز مي دانستم چقدر همسرم را دوست دارم و چه احساسي درباره ازدواجمان که خوب بود يا بوده دارم. البته ما هم بحث و جدل هاي خودمان را داشتيم اما اغلب اوقات خوشي را با هم گذرانده بوديم. هميشه مثل يک تيم بوديم. مي دانستم که اگر او با زن ديگري درگير رابطه عاطفي شده بود حتي يک لحظه هم نمي توانستم با او به زندگي زير يک سقف ادامه دهم. اين واقعاً آزاردهنده است اما نه به اندازه فکر کردن به خود آن کار. با وجود اين، همه چيز نااميد کننده بود. با گذشت يک هفته هنوز هم گيج بودم ، تصميم گرفتم تا پيشنهاد دامين براي رفتن به مشاوره زوج درماني را قبول کنم. او مي خواست که روي اين مساله کار کند و گفت که هرکاري لازم باشد براي ترميم رابطه مان انجام مي دهد.

couple_thrapy.jpgcouple_thrapy.jpg

من مطمئن نبودم. در خلال هفته هاي اول فکر کردم هرگز نمي توانيم اين قضيه را حل کنيم. درباره آن زن دچار وسواس شده بودم و نمي توانستم از دامين درباره اينکه او بلوند بوده يا مشکي، يا ظاهري بهتر از من داشته نپرسم، اينها همه نقاط ضعف من بودند. و او هر دفعه از من مي پرسيد که آيا واقعاً مي خواهم جواب سوال را بدانم. نه نمي خواستم. فهميدم که دانستن هر کدام از اين جزئيات ديوانه ام مي کند و هيچ کدام از آنها در اصل قضيه تفاوتي ايجاد نمي کردند.

نمي دانستم از جلسات مشاوره بايد چه انتظاري داشته باشم، اما مشاورمان به ما کمک کرد درباره اينکه چه اتفاقي افتاده واضح تر صحبت کنيم و قبول کنيم که داشتن احساسات متفاوت در اين مورد طبيعي است. دامين مسئوليت کامل اين اتفاق را برعهده گرفت. زماني که از او پرسيدم آيا من يا ازدواجمان مشکلي داشته گريه ام گرفت. مي دانستم که مي توانستيم بيشتر رابطه جنسي داشته باشيم، مي توانستم موهايم را آنجوري که او هميشه دوست داشت درست کنم، کمي وزن کم کنم اما هميشه احساس دوست داشته شدن داشتم همانگونه که تاکنون داشتم. مثل اين بود که اعتماد ميان ما از بين رفته بود.

به مدت 18 ماه به رفتن به جلسات مشاوره ادامه داديم و در طول اين مدت خشم و اندوه من فروکش کرد و سرازير شد. بعضي روزها برسر او فرياد مي کشيدم، بعضي روزها فکر مي کردم مي توانم با اين قضيه کنار بيايم. بعضي وقتها به اين فکر مي کردم که من هم يک شب بيرون بروم و با کسي باشم تا کار او را تلافي کنم. انتقام و ترس وجودم را فراگرفته بود: اگر اين اتفاق دوباره بيافتند و داستانهاي زيادي مانند اينها. حتي يکبار از او خواستم که نگاهي به ايميل هايش بياندازم. او تمام رمز عبورهايش را به من داد. و به صحبت کردن با هم ادامه داديم. ما به مدت 4 ماه رابطه جنسي نداشتيم براي اينکه نمي توانستم تحمل کنم به من دست بزند. سرانجام پس از يک جلسه مفيد درمان اين اتفاق افتاد ولي خيلي تصنعي و ناشيانه بود حساسيت من هنوز از بين نرفته بود. پس از اين تماس فيزيکي احساس آرامش زيادي را دوباره حس کردم.

چطور تلخي خيانت همسرتان را با زوج درماني, درمان کنيد!! چطور تلخي خيانت همسرتان را با زوج درماني, درمان کنيد!!

در نهايت، اين حضور بچه ها نبود که ما رو به هم وصل مي کرد بلکه عشقي بود که هنوز در رابطه ما وجود داشت- و يک حسي از فهم عميق طرفين وجود داشت. در اعماق وجودم مي دانستم، که اين اتفاق يک اشتباه بود نه يک نقص شخصيتي. و اين واقعيت که او هم خيلي ناراحت بود و دست به هر کاري مي زد تا به من احساس اميد دهد. سرانجام تصميم گرفتم که من هم مايل به گذشت از اين قضيه هستم. اگر اين تمايل يکطرفه بود هرگز به جايي که الان هستيم نمي رسيديم.

پس از گذشت 4 سال هنوز خشم زيادي در مورد اتفاقي که افتاده دارم. شايد هميشه هم داشته باشم. اما به طور عجيبي احساس مي کنم که اين خيانت موجب درک عميق تر ما از يکديگر شد. من قبول کردم که او کامل نيست، اما اگر اين اتفاق دوباره بيافتد او را ترک خواهم کرد. ما يک نگاه براستي مفصل و ژرف به ازدواجمان انداختيم و متوجه شديم که براي اينکه احساس ارتباط بيشتري داشته باشيم بايد بيشتر تلاش کنيم. داشتن خلوت هاي شبانه به صورت هفتگي و گردش هاي دونفري بدون بچه ها به ما کمک کرد، اگرچه هنوز هم نمي توانم صورت حساب آن اتاق در هتل را فراموش کنم. اما از همه مهمتر اين است که دوباره توانستيم با هم بخنديم.


منبع: سيمرغ

http://www.CheKhabar.ir/News/18018/چطور تلخي خيانت همسرتان را با زوج درماني, درمان کنيد!!
بستن   چاپ