زن جوان: همسر موقت مرد همسايه شدم، ولي هوويم هر روز مي‎گفت دست از سر شوهرم بردار!
يکشنبه 2 دي 1397 - 7:06:51 PM
چه خبر - زن جوان: همسر موقت مرد همسايه شدم، ولي هوويم هر روز مي‎گفت دست از سر شوهرم بردار!

زن 24 ساله که براي شکايت از راننده جوان يک خودرو به قانون پناه آورده بود، در حالي که بيان مي کرد کاش قبل از وقوع اين حادثه با پليس تماس مي گرفتم، ماجراي اين حادثه را به گذشته تلخ خود گره زد و به کارشناس اجتماعي کلانتري سپاد مشهد گفت: چهار سال بيشتر نداشتم که با طلاق پدر و مادرم سرنوشت من نيز تغيير کرد.

آن زمان مادرم به دليل اعتياد پدرم از او جدا شد و به دنبال زندگي خودش رفت. ديگر من مانده بودم و پدر معتادي که فقط در پي تامين هزينه هاي اعتيادش بود. همسايگان وقتي زندگي فلاکت بار مرا نزد پدرم ديدند، با پليس تماس گرفتند و اين گونه بود که به حکم قانون راهي بهزيستي شدم چرا که پدرم توان مراقبت از مرا نداشت. سال ها در بهزيستي ماندم تا اين که به اولين خواستگارم پاسخ مثبت دادم. آن زمان فکر مي کردم ازدواج بهترين راه براي رهايي از شرايط زندگي در بهزيستي است.

در واقع به نعمت هايي که خدا به من داده بود ناشکري کردم چرا که احساس مي کردم با محدوديت هايي روبه رو هستم وبا ازدواج طعم آزادي و خوشبختي را خواهم چشيد ولي در حالي که دخترم نيز به دنيا آمده بود همواره مورد سرزنش همسرم قرار مي گرفتم. او پرورشگاهي بودن مرا مدام به رخم مي کشيد و تحقيرم مي کرد به همين دليل زندگي ما دوام چنداني نداشت و روزي مهر طلاق بر شناسنامه من خودنمايي کرد. بعد از اين ماجرا همسرم دخترم را از من گرفت و من هم به ناچار به همان منزل پدري ام بازگشتم تا اين که حدود چهار ماه قبل يکي از همسايگان مرتب برايم هديه و گل مي فرستاد و از اين طريق از من خواستگاري مي کرد.

برايش پيغام دادم که شما متاهل هستيد و من نمي توانم با شما ازدواج کنم اما او با اصرار مي گفت با همسرم اختلافات شديدي داريم و در حال متارکه هستيم. خلاصه با اصرارهاي زياد همسايه، به عقد موقت او درآمدم اما همسرش به محض اين که متوجه ماجرا شد، به زندگي اش بازگشت و من دوباره طعم يک شکست ديگر را حس کردم. هوويم هر روز به منزل ما مي آيد و از من مي خواهد دست از سر شوهرش بردارم.

در همين شرايط سخت روحي براي خريد به مرکز تجاري آمدم و منتظر خودرو بودم که ناگهان راننده اي مقابلم ترمز و با بوق هاي ممتد مرا دعوت به سوارشدن کرد. من که احساس مي کردم او مسافرکش نيست از سوارشدن به خودروي او امتناع کردم ولي او دست از سرم برنمي داشت و ناگهان مرا زن بدکاره خطاب کرد. از اين توهين زشت او آن قدر برآشفتم که از شدت عصبانيت لگدي به خودرواش کوبيدم او هم پياده شد و مرا کتک زد تا اين که مردم جلوي او را گرفتند.

آن راننده مدعي بود بايد خسارت خودرواش را بپردازم من هم به جاي کمک گرفتن از پليس و براي رهايي از شر او حلقه طلايم را از انگشتم بيرون کشيدم و گفتم اين امانت نزد شما باشد فردا قرار مي گذاريم من خسارت شما را مي دهم شما هم حلقه طلا را بازگردانيد ولي ديگر خبري از او نشد و من به ناچار به قانون متوسل شدم اگرچه مي دانم ...

منبع: khabaronline.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/149006/زن جوان- همسر موقت مرد همسايه شدم، ولي هوويم هر روز مي‎گفت دست از سر شوهرم بردار!
بستن   چاپ