اعتماد به همسايه، زندگي زوج جوان را جهنم کرد
شنبه 1 دي 1397 - 10:30:55 PM
چه خبر - اعتماد به همسايه، زندگي زوج جوان را جهنم کرد

بزرگ ترين اشتباه من در زندگي اين بود که خيلي راحت به هرکسي اعتماد مي کردم و با او دوست مي شدم بدون اين که شناختي از آن فرد يا خانواده اش داشته باشم همين اخلاق من باعث شد که صندوقچه اسرارم را نزد يکي از دوستانم فاش کنم تا جايي که همين موضوع زندگي مرا در آستانه نابودي قرار داد و ...

زن جواني که با شکايت همسايه آپارتمان نشين به کلانتري احضار شده بود درحالي که بيان مي کرد فقط لج و لجبازي و افشاي سرّ ديگران موجب از هم پاشيدن دو خانواده شده است به تشريح ماجراي ارتباط اشتباه و چگونگي افشاي اسرار گذشته پرداخت.

او به کارشناس اجتماعي کلانتري ميرزا کوچک خان مشهد گفت: بعد از به دنيا آمدن دختر کوچکم همسرم نيز با پايان يافتن پروژه عمراني که در آن کار مي کرد بيکار شد به همين دليل مجبور شديم دست نياز به سوي خانواده هايمان دراز کنيم اما اين بيکاري حدود 20 ماه طول کشيد بنابراين تصميم گرفتيم يک واحد آپارتماني نقلي اجاره کنيم چرا که ديگر توان پرداخت اجاره سنگين را نداشتيم وقتي به محل جديد نقل مکان کرديم فهميدم که همسايه واحد روبه رويي زني هم سن و سال خودم است.

خيلي از اين موضوع خوشحال شدم و بلافاصله ارتباطم را با «سپيده» برقرار کردم ولي همسرم راضي به اين رفت و آمد نبود چرا که اختلافات خانوادگي ما از زمان بيکاري همسرم شدت گرفته بود و ما مدام با يکديگر مشاجره داشتيم و او نمي خواست همسايگان در جريان اختلافات ما قرار بگيرند با وجود اين من نياز به کسي داشتم که سنگ صبورم باشد و بتوانم با او درد دل کنم.

رفت و آمدهاي من و سپيده هر روز بيشتر مي شد به طوري که تبديل به دو دوست صميمي شده بوديم و ساعت هاي زيادي را با يکديگر مي‌گذرانديم اين اعتماد و صميميت تا آن جا پيش رفت که ديگر صندوقچه اسرار و خاطرات گذشته را براي هم بازگو مي کرديم حتي از ارتباطات قبل از ازدواج نيز با يکديگر سخن مي گفتيم تا اين که روزي من به اتفاق يکي از بستگانم به کافي شاپ رفتم و از سپيده هم خواستم همراه ما به کافي شاپ بيايد ولي هنوز چند دقيقه بيشتر از حضورمان در آن کافي شاپ نگذشته بود که سپيده و «سلمان» با هم گرم گفت وگو شدند به طوري که احساس کردم وابستگي قلبي بين آن ها به وجود آمده است.

حدسم درست بود چرا که رفت و آمدهاي سلمان و سپيده بعد از اين ماجرا ادامه يافت و تلاش هاي من براي دور نگه داشتن آن ها از يکديگر هيچ فايده اي نداشت. ديگر حتي اخلاق و رفتار سلمان با من هم فرق کرده بود به طوري که سلمان فقط به بهانه ديدار با سپيده به منزل ما مي آمد و من از اين موضوع زجر مي کشيدم تا جايي که بي پرده به سلمان گفتم بين من که فاميل نزديک او هستم و سپيده يکي را انتخاب کن.

او هم سپيده را انتخاب کرد و از من دلخور شد، در همين روزها بود که سپيده براي انتقام از من همه خاطرات گذشته‌ام را براي سلمان بازگو کرده بود اين ماجرا موجب شد تا اختلاف شديدي بين من و سپيده به وجود بيايد. در اين ميان سلمان هم به طرفداري از سپيده همه آن چه را درباره من شنيده بود براي شوهرم بازگو کرد.

اين گونه زندگي من بيشتر آشفته شد و در آستانه نابودي قرار گرفت و آبرويم نزد فاميل به خطر افتاد به همين دليل من هم نسنجيده در پي انتقام از او برآمدم و همه گذشته اش را براي شوهرش بازگو کردم تا اين که به ناچار کار به شکايت کشيد.

شايان ذکر است با راهنمايي هاي سرهنگ حميدرضا علايي (رئيس کلانتري ميرزا کوچک خان) و تلاش هاي کارشناسان دايره مشاوره و مددکاري دو همسايه مذکور شکايت از يکديگر را پس گرفتند تا از اين پس به هرکسي اعتماد بي جا نکنند.

منبع: bartarinha.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/148510/اعتماد به همسايه، زندگي زوج جوان را جهنم کرد
بستن   چاپ