احمدي‌نژاد بيش از ديگران خلف وعده کرد
شنبه 1 دي 1397 - 5:32:05 PM
چه خبر - احمدي‌نژاد بيش از ديگران خلف وعده کرد

در سرمقاله روز شنبه روزنامه شرق مي‌خوانيم: «همه دولت‌هاي بعد از انقلاب در تحقق اغلب وعده‌هاي خود ناکام مانده‌اند؛ خاصه وعده‌هايي که لازمه آن مواجهه با نهادهاي رسمي ديگر بوده است. اگر يکي از ويژگي‌هاي ساختار سياسي ايران توازن قوا باشد، از ناکارآمدي‌هاي آن «پراکندگي اقتدار» است. اين پراکندگي اقتدار زماني عيان مي‌شود که دولت‌هاي انقلاب درصدند دست به نوسازي بزنند. گويا پراکندگي اقتدار با نوسازي سياسي سازگار نيست. رؤساي جمهور دولت‌هاي انقلاب هر يک به شيوه‌اي تلاش کرده‌اند با روش‌هاي يک سر متفاوت خود به اين اقتدار دست پيدا کنند. اغراق نيست اگر بگوييم هر دولتي که روي کار آمده، سوداي دگرگوني و نوسازي در سر داشته است؛ سوداي دگرگوني سياسي، اقتصادي و اجتماعي. نوسازي در چنين ساختاري، کنش هدفمندي است مبتني بر توانايي‌هاي فردي و از اين‌ رو رؤساي جمهور براي نوسازي و دگرگوني بايد قدرت لازم را داشته باشند. اگر اين‌گونه نباشد آنان نمي‌توانند مرجع دگرگوني باشند، مگر دگرگوني‌هاي کوچک که تنها جنبه ترميمي دارد.

هاشمي‌ رفسنجاني براي نوسازي سياسي، اقتصادي و اجتماعي از شيوه «انقلاب انفعالي» بهره برد. دولت‌هاي مبتني بر بنيان‌هاي سرمايه‌داري و اقتصاد بازار، پاسخ هميشگي و مشخصشان براي گذار از بحران‌ها، راهبرد انقلاب انفعالي است. هاشمي‌ رفسنجاني پيش از هر کس ديگري دريافت، هژموني انقلابي که آنان را برکشيده است نياز به نوسازي دارد. کرباسچي از دل اين باور سر برآورد تا ايده انقلاب انفعالي که نوسازي از بالا را بدون مشارکت مردم تجويز مي‌کرد، عملياتي کند.

کرباسچي گلادياتوري بود با قدرتي برتر که براي کنار گذاشتنش به قدرتي برتر نياز بود. استراتژيِ دولت سازندگي و انتخاب کرباسچي و عملکردش، مشت هاشمي‌ رفسنجاني را باز کرد و نشان داد که او به‌ دنبال «حاکميت‌مندي» است. پس از اين رويکرد راه هموارِ هاشمي برايش ناهموار شد. دولت اصلاحات مفهوم «جنگ موقعيت» را سرلوحه کارش قرار داد و با باور به اين ايده که «يک طبقه‌ نمي‌تواند در صورت محدود ساختن خود به منافع طبقاتي به هدايتگري ملي رسيده و به هژمون تبديل شود». خاتمي تلاش کرد بدون آن که طبقات اجتماعي را به ستيز وادارد طيف‌هاي گوناگون جامعه را که دغدغه جامعه مدني، مسائل زنان و ملي‌گرايي داشتند، زير چتر جناح اصلاح‌طلب گرد هم آورد. «طبقه‌اي که در پي هژموني است، بايد مجموعه‌اي از نيروهاي اجتماعي مختلف را در قالب اتحادي فراگير متحد کند که نماينده اراده جمعي ملي- مردمي است.» اين تفکر همان راهبرد جنگ موقعيت است که خاتمي در تحقق آن شکست خورد، زيرا بخش بزرگي از اين موقعيت را به‌ ناچار ناديده گرفت: طبقات اجتماعي و روابط توليد که منجر به شکل‌گيري اين طبقات است. شايد نقطه ثقلِ مشکل اصلاح‌طلبان هم در همين‌ جا نهفته باشد. آنان بدون تحريک طبقات اجتماعي و تغيير در شيوه‌ها و مناسبات توليد درصددند وضعيت غالب را اصلاح‌ کنند. اين امر اگر نشدني باشد که هست، اصلاح‌طلبان نيز مانند عاملانِ انقلاب انفعالي که در نوسازي به ترميم تن دادند، تنها به ترميم ساختار سياسي بسنده خواهند کرد، نَه چيزي بيشتر نَه چيزي کمتر.

تنش‌هاي جناح‌هاي محافظه‌کار و راديکال اصلاح‌طلب شايد از اين نوع نگرش نشأت گرفته باشد که جناح اخير، بيش از هر چيز رؤياي متحدساختنِ طبقات اجتماعي و طيف‌هاي جامعه‌ را در سر داشته است. گر چه جناح راديکال دست بالا را پيدا نکرد اما بنيان‌هاي فکري رئيس دولت اصلاحات و اصلاح‌طلبان را تبيين و عيان کرد و از سر همين آشکارشدگي بود که بخش مهمي از ساختار سياسي و نهادهاي رسمي کشور به آنان بي‌اعتماد شدند.

احمدي‌‌نژاد از طرف نهادهاي سنتي آمده بود تا با صيانت از سنت و در لواي اقتدار نهادهاي رسمي دست به نوسازي بزند؛ آن‌ هم نوسازي سنت. ترکيبي متناقض که شايد نوعي احياي سنت باشد. احمدي‌نژاد به سمت استفاده از مفهوم «عقل سليم» رفت. مفهومي که در آن همه مردم فيلسوف‌اند؛ چرا که هر فرد تصويري از جهان و مجموعه‌اي از عقايد دارد که او را قادر به درک زندگي‌اش مي‌کند اما شيوه درک جهان از سوي مردم، اغلب در هم‌ ريخته و متناقض است. احمدي‌نژاد در پي آن بود با استفاده از اين تناقضات مردم را به‌ شکل توده‌اي گرد هم آورد که مرکز ثقل آن خودش باشد، از اين‌ رو مکرر واژه‌هايي کليدي همچون برابري و عدالت را در سخنراني‌هايش به‌ کار مي‌گرفت تا مخرج‌ مشترک همه اين تناقضات باشد. اين استراتژيِ نوسازي زماني به بن‌بست رسيد که احمدي‌نژاد مي‌خواست از کنار هم‌ قراردادن اين تناقضات به فصل‌ مشترک عقل سليم برسد و آن فصل مشترک جايي نبود جز نقطه‌اي که محل ساخت ايدئولوژي‌هاست. عقل سليم، محل ساخت ايدئولوژي غالب و البته مقاومت در برابر آن نيز هست. احمدي‌نژاد به‌ دنبال نوسازيِ ايدئولوژي بود که خود و همفکرانش نماينده آن بودند. ايدئولوژي که مي‌توانست در برابر ايدئولوژي‌هاي ديگر مقاومت کند. او نه‌ تنها بيش از ديگران خلف وعده کرد، بلکه آينده‌اي قابل تصور را که دولت‌هاي ديگر ساخته بودند، ويران کرد.

با بررسي تاريخ رؤساي جمهور دولت‌هاي انقلاب، وضعيت روحاني بيش از پيش روشن مي‌شود؛ مردي که نمي‌خواست از برهم‌زدن توازن قوا به نفع خودش استفاده کند و برعکس، بر آن بود با اهرم‌هاي اين توازن قوا به اهداف محوري خود برسد. شايد اين ادعا نادرست نباشد که روحاني با بهره‌گيري از حفظ توازن قوا موفقيت‌هايي در سياست خارجي به‌ دست آورده است. با اين اوصاف، روحاني گر چه مورد اعتمادِ نهادهاي رسمي است، در سياست داخلي در بر همان پاشنه مي‌چرخد و او در اين عرصه دست بالا را ندارد.

منبع: etedaal.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/147321/احمدي‌نژاد بيش از ديگران خلف وعده کرد
بستن   چاپ