ناگفته هاي خواننده ممنوع الکار در ايران
سه شنبه 9 مرداد 1397 - 9:10:44 PM
چه خبر - گفت و گو با جواد يساري خواننده مردمي

يساري، خواننده مردمي يا کوچه و بازاري از سال 1352 فعاليت‌هايش در زمينه موسيقي را به‌طور جدي آغازکرد؛ حضور پنج‌ساله او در عرصه موسيقي، هنوز هم او را بين اهالي موسيقي و قديمي‌ها شنيدني کرده است. يساري در گفتگويي اظهار کرد تنها آرزويش دريافت مجوز و برگزاري کنسرت در ايران است. يساري «دشمن زن» را دوبار در سينما و با مردم ديده است و اين تجربه را تکرار نشدني مي‌داند.

جواد يساري درباره داستان صدور مجوز فعاليتش در سينما مي‌گويد:

حاج آقا فرحبخش دوست قديمي من است که رفاقت زيادي با يکديگر داشتيم. من نيز در ابتداي کارم در بازار مشغول به‌کار بودم. بعد از 30-35 سال او من را دعوت کرد. او به من گفت که مي‌خواهم تصويرت را در يک فيلم قرار دهم. به او گفتم اجازه نمي‌دهند. من نمي‌دانم چه‌کاري کردم و نمي‌دانم که از جان من چه مي‌خواهند. من خودم را خيلي خوب مي‌شناسم و مي‌دانم که چه‌کاري کرده‌ام و چه‌کاري نکرده‌ام. نهايتاً هم آهنگ «شاخ نبات» من که شعر و آهنگش از آقاي فخاري است را با تصوير من در اين فيلم قرار داد و دست‌شان درد نکند. خيلي‎ها فکر مي‌کنند که من نيز مانند خيلي‌هاي ديگر خارج از کشور هستم. اين فيلم باعث شد که بفهمند من ايران هستم.

بيشتر بدانيد : صبر ايوب جواد يساري بالاخره نتيجه داد

تا به حال براي دريافت مجوز موسيقي اقدام کرده ايد؟

هفت سال پيش آقاي علي فخاري و يک آقاي ديگر مرا به اداره ارشاد بردند. ديدم همه دوستان من آنجا هستند. خيلي خوب از من پذيرايي کردند. آن‎ها گفتند که ما مخالف نيستيم. دستور از بالا آمده. من گفتم خواننده کوچه و بازار که بالا و پايين ندارد. من نه نت مي‌دانم و نه دستگاه. من با يک پاسبان دوره شاه عکس ندارم. گفتند ان‌شاءالله درست مي‌شود. چند روز بعد گفتند که فعلا دست نگه داريد. نگفتند نه! دولت آقاي احمدي‌نژاد بود. در مورد احمدي‌نژاد هم از من پرسيدند که من گفتم من خوانندگي مي‌کنم به اين چيزها کاري ندارم. ما هم دست نگه داشتيم. اما هنوز مجوز خوانندگي‌ام را ندادند و دليلش را هم نگفتند، آرزويم اين است که دليلش را بگويند.

يساري در ادامه از سعيد مهناويان به‌عنوان کاشف و شاعر ترانه‌هايش نام برد و ادامه داد:

کارهاي من که جاودانه شدند را آقاي مهناويان به من دادند. ايشان استاد داوود مقامي بود. من را نيز ايشان پيدا کرد. ايشان الان در کرج در باغي زندگي مي‌کنند. من سوژه پيشنهاد مي‌دادم و آقا سعيد شعر را مي‌ساختند. همه کارهايم داستان دارد و در بيشتر آنها اسم خدا نيز هست.

شما ناراحت نمي‌شويد از اين‌که واژه کوچه بازاري براي آهنگ‌هاي شما استفاده مي‌شود؟

چه بدمان بيايد چه نيايد، اين کار را کرده‌اند. حالا اين‌ها خودشان که به لس‌آنجلس رفته‌اند و آهنگ‌هاي ما را مي‌خوانند، اسمش را گذاشته‌اند، مردمي. ما بچه‌هاي لاله‌زار هستيم. و لاله‌زار دانشگاه بزرگ موسيقي بود. خوانندگان بزرگي در آن پرورش يافته‌اند. خيلي از هنرپيشه‌ها مانند آقاي مشايخي يا خانم رياحي از لاله‌زار به عرصه سينما معرفي شدند.

تفاوت کار قبل و بعد از انقلاب

قبلا وقتي کار خوبي مي‌کردي پول خوبي هم نصيبت مي‌شد. در کار موسيقي و هنرپيشگي اين مسائل وجود دارد. وقتي من به لاله‌زار آمدم، 110خواننده و 400- 500موسيقيدان وجود داشت. نمي‌دانستم چه‌کاري بکنم. نشستم فکر کردم و به اين نتيجه رسيدم که کار خوبي انجام بدهم. مانند رستوراني که اگر غذاي خوبي ندهد مردم سراغش نمي‌روند. کارهاي من را ببينيد به‌شکلي است که انگار ديروز منتشر شده است.من چهل و اندي سال پيش آهنگ‌هايي مانند «مرد منتظر»، «راه خطا» و «مناجات» را خوانده‌ام که ماهواره‌ها پخش مي‌کنند. چقدر قشنگ است که مملکت خودم آن‌ها را پخش کند.

يساري داستان خواننده شدنش را اين‌گونه توضيح مي‌دهد:

من قسطي‌فروشي مي‌کردم و بنا به دلايلي ورشکسته شدم. کسي را نداشتم و مجبور شدم با ته‌صدايي که داشتم سراغ خوانندگي بروم. در باشگاه و زير دوش مي‌خواندم. من رفتم استوديويي، به من گفتند که آقاي شهرستاني اينجا غزل‌خوان است و پرسيدند غزل‌خواني بلدي؟ گفتم کار من غزل خواندن است! خواندم. غزل خوب از آب درآمد. بعدش سراغ من آمدند. اولين جايي که کار کردم پل کارون بود که به ازاي هرشب 40 تومان مي‌گرفتم. پول‌هايم را جمع کردم و بالاخره بدهي‌هايم را تسويه کردم.
خواننده «محراب» ادامه مي‌دهد:
بعد به خودم آمدم و ديدم که دارم کم‌کم حرفه‌اي مي‌شوم. اين بود که براي خودم شروع به‌کار کردم. از کارهاي قديمي‌ام راضي نبودم. زيرا فقط دوست داشتم نوار را پر کنم. اما از روزي که کار را با استاد مهناويان شروع کردم کار من شروع شد. مهناويان گفت که صداي تو را پيدا کردم و آن‌طور که تو تا به‌ امروز مي‌خواندي صداي تو نبود. شبيه داوود مقامي وغيره مي‌خواندم که موفق هم نبودم. اولين آهنگم هم «خوشگله» نام داشت.

جواد يساري درباره چگونگي شکل‌گيري آهنگ «سپيده دم» مي‌گويد:

شعر آهنگ سپيده دم داستان دارد. داستان کسي است که زير تيغ اعدام است. وقت اعدام مي‌رسد و معمولاً اعدام در سپيده دم اتفاق مي‌افتد. او درخواست‌هايي دارد که مي‌گويد چشم بند را نبنديد، دستبندم را باز کنيد و مي‌خواهم مادرم را ببينم. مي‌گويد دوست من را بياوريد که به او کم‌لطفي کرده بودم و اين شعر را براي او مي‌گويد، اين شعر برگرفته از يک داستان واقعي است.

از يساري اسامي خواننده‌هاي محبوبش را پرسيديم و پاسخ داد:

همانند ايرج بزرگ و گلپايگاني ديگر متولد نمي‌شوند. الان صداهاي خوبي داريم، مانند محمد اصفهاني که به‌کارش وارد است و شعر را به مخاطب تحويل مي دهد. دستگاه و نت مي‌داند. بهنام باني هم دوستمان است و شمرده مي‌خواند. آقاي شجريان هم نيمي از قرآن را حفظ است و البته استاد هستند. حالا ممکن است بعضي‌ها اين سبک‌ها را دوست نداشته باشند.

يساري با بيان اينکه من هرچه دارم براي خودم است و از چيزي و کسي تقليد نکردم، ادامه مي‌دهد:

موفقيت در تقليد کردن نيست. من با تقليد کردن مخالف هستم. خودم همه کارهايم را انجام داده‌ام. زيرا وقتي تقليد کني مي‌گويند شبيه فلاني مي‌خواند و خودت به‌جايي نمي‌رسي. در گذشته آقايي بود به اسم ايرج حبيبي که نمي‌دانم چطور از من تقليد مي‌کرد که همه فکر مي‌کردند خودم هستم. شعرهاي بدون معني و بدي را مي‌خواند. يک بار که شعر بدي را خوانده بود، ديدم آقاي غول‌پيکري آمد و گفت که برادر من چکار کرده است که اين شعر را خوانده‌اي؟ به او گفتم نکند که ايرج حبيبي است که از من تقليد مي‌کند. گفت ايرج حبيبي کيست. گفتم نزديک گمرک دوچرخه‌فروشي مي‌کند. در مراسم ختم پسرم هم آمده بود. به او گفتم تو که باهوشي و تقليد مي‌کني، چرا خودت آهنگ نمي‌خواني؟ حتي يک بار با ماشينم در ميدان توپخانه دنبالش کردم از بس که اذيتم کرده بود، چون به من زنگ مي‌زدند که چرا اين شعرهاي بد را مي‌خواني.

معمولاً خواننده‌ها با يک شاعر، همنشيني بيشتري دارند و شعرهاي او را مي‌خوانند و آيا شما با سعدي، حافظ يا مولوي همدم هستيد؟

الان چيزي بگويم فکر بدي مي‌کنيد، اما اين را به حساب صداقتم بگذاريد. من با خواندن شعر از کتاب مخالف بودم. سعدي که هست، بگذاريد به جز او پيدا شوند. آقايي بود به نام جوزاني که اگر به او سوژه پيشنهاد مي‌دادي، سريع برايت شعر مي‌گفت. من مي‌گفتم بايد تشويق‌شان کرد، شايد سعدي نشود، اما بايد تلاش کرد. من مي‌گويم مي‌شود. مثل آهنگ سپيده دم من. سعيد مهناويان همکاري کرد که آهنگ من پرفروش‌ترين نوار دوران شاه شود.

از يساري درباره اسامي آمده در نوارهايش پرسيديم و او درباره «ربيعي» و «حسنلو» گفت:

اينها دوستان من هستند. همه فکر مي‌کنند کنسرت بوده. آقاي حسنلو هم هست که از دوستانم هستند و هنوزم زنده هستند. البته دروغ نگويم هرسه نفر به من در تهيه نوار کمک مالي کردند.

اين خواننده قديمي در پايان، درباره فضاي غالب بر کار در دوران رژيم قبل مي‌گويد:

رقابت دوستانه زياد نبود. دشمن نبودند اما رقيب بودند. يکي رقابت سالم دارد يکي هم کارت را خراب مي‌کند که خيلي‌هاي‌شان اينطور بودند. من آن موقع‌ها چهارزانو روي سن مي‌نشستم اما بعضي‌ها مرا مسخره مي‌کردند. من مي‌نشستم و غزل مادر را مي‌خواندم. خدا به من لطف کرد و من پله‌ها را سريع طي مي‌کردم.

بيشتر بدانيد : اگر «جواد يساري» را مي‌شناسيد، بخوانيد

بيشتر بدانيد : جواد يساري: براي مجوز گرفتن منت کسي را نميکشم

بيشتر بدانيد : جواد يساري : اگر بگويند خودم و خواندنم `جواد` است ناراحت نمي شوم!


منبع: ion.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/130566/ناگفته هاي خواننده ممنوع الکار در ايران
بستن   چاپ