چه خبر - جزييات نقشه سياه پسر جوان
چندي قبل دختر نوجواني پشت پنجره اتاقش ايستاده بود که ناگهان وحشتزده شروع به سر و صدا کرد و به سراغ مدير ساختمان رفت و از او خواست به حياط خانه برود و پسر جواني را که در حال آزار يک پسر بچه است تحويل پليس بدهد.دقايقي بعد مأموران پليس با تماس مدير ساختمان راهي محل که مجتمعي مسکوني در شرق پايتخت بود، شدند. دختر نوجوان در تحقيقات به پليس گفت: چون پدر و مادرم سر کار ميروند و غروبها به خانه ميآيند، معمولاً نزديک ساعت برگشت آنها کنار پنجره منتظرشان ميايستم.
امروز هم طبق معمول در کنار پنجره بودم که صحنه عجيبي ديدم. شهرام؛ پسر يکي از همسايههايمان با زور پسر نوجواني را گرفته بود و سعي داشت او را به سرويس بهداشتي که داخل حياط بود، ببرد.
ابتدا تصور کردم با هم شوخي ميکنند اما کمي که دقت کردم متوجه شدم که بين آنها درگيري است و پسر نوجوان تلاش دارد تا فرار کند براي همين سر و صدا کردم و کمک خواستم. با سر و صداهاي من مدير ساختمان متوجه شد و به حياط رفت. شهرام هم که ترسيده بود پسر نوجوان را رها کرد و پا به فرار گذاشت.
با شکايت پسر نوجوان به نام امير و اظهارات شاهدان ماجرا پروندهاي در شعبه هشتم دادسراي امور جنايي تهران تشکيل شد. به دستور بازپرس رضواني تحقيقات براي دستگيري شهرام ادامه داشت اما هيچ رد و سرنخي از او در دست نبود. تا اينکه کارآگاهان پليس متوجه شدند که شهرام در يک کمپ ترک اعتياد در يکي از شهرستانهاست بدين ترتيب با نيابت قضايي او را دستگير کردند.
گفتوگو با متهم
28 سال دارد، تا سوم راهنمايي بيشتر درس نخوانده، ميگويد سابقه کيفري ندارد و اولين بار است که دستگير شده است. وي از جزئيات نقشه سياهي که در سر داشت ميگويد:
- آن روز ميخواستي چه کار کني؟
کاري نميخواستم انجام دهم. از خودش هم بپرسيد کاري نکردهام. شيشه کشيده بودم و نميفهميدم که چه کار ميکنم. در کودکي خودم قرباني تعرض شدم. آن روز چون زياد شيشه مصرف کرده بودم، دچار توهم شدم و آن صحنه تلخ کودکي جلوي چشمم آمد اما ناگهان دختري داد و بيداد کرد و مدير ساختمان هم خودش را فوراً به حياط ساختمان رساند.
- به چه بهانهاي پسرک را به داخل خانه کشاندي؟
مقابل در حياط خانهمان ايستاده بودم که امير را در حال عبور از کوچه ديدم. هم محليمان است و خانهشان نزديک است. داشت با گوشياش بازي ميکرد. يک دفعه وسوسه شدم که گوشياش را سرقت کنم. به او گفتم کليد نياوردهام و پشت در ماندهام. از او خواستم تا با گوشي تلفن همراهش به مادرم زنگ بزنم. براي اينکه نپرسد چرا با گوشي خودم تماس نميگيرم به دروغ گفتم کليد و گوشي را باهم فراموش کردهام و همه وسايلم داخل خانه است. امير شروع کرد به شماره گرفتن و من هم آهسته و بدون اينکه متوجه شود او را به حياط کشاندم. بعد هم ميخواستم او را به دستشويي ببرم که مدير ساختمان سر رسيد.
- بعد چه کار کردي؟
فرار کردم و به يکي از شهرستانها رفتم. در اين مدت هم آنجا بودم تا اينکه حدود سه ماه قبل به کمپ ترک اعتيادي رفتم تا ترک کنم.
- چطور شد که دستگير شدي؟
نميدانم چطوري دستگير شدم اما داخل کمپ براي چند نفر از دوستانم تعريف کردم که چکاري کردهام و براي چه فراري هستم. تصور ميکنم که يکي از دوستانم ماجرا را به گوش پليس رسانده باشد.
- چند وقت است که معتاد شدهاي؟
يادم نميآيد.
- چه شد که معتاد شدي؟
دوست ناباب، مشکلات زندگي، وسوسه و ... همه اينها باعث ميشود که آدم معتاد شود.
- هزينه مواد را از کجا ميآوردي؟
پيک موتوري هستم.
- تحصيلاتت چقدر است؟
تا سيکل بيشتر ادامه تحصيل ندادم. پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و زندگيمان رو به راه نبود که بتوانم درس بخوانم.
منبع: isna.ir