کيميا يک روز عاشق پيمان است و يک روز عاشق آرش! مگه ميشه؟مگه داريم؟
29 آذر 1394 - 08:13:26 ب.ظ
شخصيت هاي سريال کيميا بي سر و ته اند!

«کيميا» با عنوان پر طمطراق طولاني ترين سريال تلويزيون ايران، سرشار از ضعف است. گويي اين کيميا جان ندارد و مريض است، مريضي اش هم به طور عمده مربوط به شخصيت پردازي است. کيميا پر از کاراکترهاي پا در هواست که هيچکدام به بلوغ شخصيتي نرسيده اند، بيننده هنگامي با شخصيت هاي يک داستان ارتباط برقرار مي کند که انگيزه هاي شخصيت ها را درک کند و يک ما به ازاي واقعي براي آن ها در ذهنش پيدا کند، حال با اين پيش فرض سراغ تک تک شخصيت هاي تاثير گذار «کيميا» مي رويم، چرا به دل نمي شينند؟ چرا واقعي نيستند؟ و شمايل کاريکاتور وار دارند و به شدت کليشه اند.

کيميا: دخترک نوجوان و دبيرستاني پر شور و انقلابي که ظاهرا با غرور و البته با اعتماد به نفس است. او در ابتدا دلبسته پسر همسايه است و بعد به آرش دل مي بندد، به عقد او در مي آيد. هر وقت مي خواهد هر کار که دوست دارد مي کند، طغيان مي کند،اعلاميه مي نويسد، عاشق پيمان مي شود، روز ديگر عاشق آرش! جلوي تمام بزرگ تر ها سرکشي مي کند؛ سرکشي هايش مقابل پدر و مدير مدرسه، بيشتر نشانگر يک کاراکتر نا متعادل است تا يک دختر انقلابي با تدبير و فهيم .

پيمان: او که کلا کار و زندگي اش را رها کرده و در ميانه ي فعاليت هاي انقلابي عاشق هم مي شود، جوانک سر به راه اصلا مشخص نيست چه کاري دارد؟! از کجا امرار معاش مي کند؟ فقط بر ترک موتور مي نشيند و راهي شهرهاي دور و نزديک مي شود، نه قابل درک است و نه سمپات، به شدت کليشه اي؛ يک طرفه، تمام خوبي ها در او جمع شده، 25 ساله اي که از لحاظ صفات نيک و تجربه اخلاقي به پدر بزرگ ها شبيه است!

آرش: نمونه ي کامل يک بازي بد، پور سرخ هر کاري که ميشد براي بد بودن نقشش انجام داده، او کل زندگي اش را به دنبال انتقام از پدر گذارنده، مشخص نيست چگونه پسري که دلبسته «کيميا» بوده اينگونه دچار چرخش مي شود و کتک کاري مي کند، اين آرش با آن آرشي که تمام کارهاي کيميا را رفع و رجوع مي کند چه نسبتي دارد؟ آرش سياه است، کليشه اي و تکراري چون فرزند مشفق است، بايد سياه باشد. بايد زندگي اش بي دوام باشد، او نمي تواند عاشق باشد، بايد پر از نيرنگ باشد چون فرزند يک سرمايه دار به اسم مشفق است، تا چند سال و تا کي ؟ آنقدر قابل پيش بيني است که مي شود قسمت 110 کيميا و فرجام شخصيت آرش را از همين الان مشاهده کرد.

خانواده مهدوي: خانواده اي به شدت کنجکاو، بدون فعاليت خاصي در اجتماع؛ به جز سرک کشيدن در منزل همسايه، کار ديگري ندارند آنها خيلي خوبند! آنقدر که در همسايه را بدون اجازه باز مي کنند و از کيمياي شکست خورده دلجويي مي کنند، مهدوي ها خيلي خوبند! اما نمي شود دوستشان داشت، چون در تک تک اکت هايشان نسبت به کيميا و خانواده اش رد يک منفعت مشاهده مي شود، به نظر در پرداخت شخصيت هاي خانواده مهدوي يک اشتباه استراتژيک رخ داده است، آن ها منتقد رفتار هاي آرش و مشفقند، اما خود دستگاه شنود مي گذارند و مدرک جمع مي کنند.

منوچهر: بازي بد، شخصيت بد، حضور بي تاثير، مستاصل در اداره کارخانه، مستاصل و کلافه در خانه، اصلا چرا کلافه است؟ آيا ما نبايد عقبه اي از او داشته باشيم؟ تا بتوانيم کلافه گي اش را درک کنيم، او همين جور بي دليل کلافه است! ما هم بي دليل بايد قبولش کنيم، او بي دليل آرش را نمي پذيرد، بعدش بي دليل آرش را مي پذيرد، او کلا يک کاراکتر بي دليل است!

مشفق: مافيا، مرتکب قتل مي شود چون پسرش را مال خودش مي خواهد ، تماميت خواهي پدر و مادر قابل درک است، اما براي تماميت خواهي مرتکب قتل شدن کمي اغراق آميز نيست؟ چرا بايد او را باور کنيم ؟ سراسر سياهي و ديگر هيچ! هيچ انگيزه قابل دريافت پشت اقداماتش نيست، رابطه ي او و آرش يکي از غير قابل باورترين پدران و پسران تصوير شده است، آرش که از ابتدا با پدر بوده چگونه اين همه دور است؟ مگه ميشه ؟ مگه داريم؟

پي نوشت: کاري به ايرادات صحنه و کمبودهاي آکسسوار نداريم، کما اينکه ايران دهه پنجاه و شصت را بازسازي کردن، دشوار است. زيرا شهرکي مانند غزالي از آن دهه ها نداريم که بشود راحت فيلم گرفت و نبايد خيلي در اين زمينه مته به خشخاش سازندگان کيميا گذاشت، در ضمن شخصيت هاي ديگري هم بودند، نظير : شهرام، اما همين ها مشتي بودند نمونه خروار تا کاستي هاي شخصيت پردازي سريال تا اندازه اي درک شود و اما نکته ي آخر اينکه «کيميا» با همه ي ضعف هايش يک سر و گردن از سريال هاي جفنگ و خزعبل ماهواره اي سرتر است بدون شک.




منبع : bartarinha.ir


http://www.CheKhabar.ir/News/13030/کيميا يک روز عاشق پيمان است و يک روز عاشق آرش! مگه ميشه؟مگه داريم؟
بستن   چاپ