نقدي طنز بر آهنگ معروف کجايي محسن چاووشي
25 آذر 1394 - 12:06:47 ب.ظ
نقد ترانه محسن چاووشي توسط يک شاعر

دکتر اسماعيل اميني در اين يادداشت آورده است:

اول اين ترانه مشهور و پُرطرفدار را بخوانيد:

يه پاييز زرد و زمستون سرد و

يه زندون تنگ و يه زخم قشنگ و

غم جمعه عصر و غريبي حصر و

يه دنيا سوالو تو سينه‌م گذاشتي

جهاني دروغ و يه دنيا غروب و

يه درد عميق و يه تيزي تيغ و

يه قلب مريض و يه آه غليظ و

يه دنيا محالو تو سينه‌م گذاشتي

رفيقم کجايي؟ دقيقا کجايي؟

کجايي تو بي من، تو بي من کجايي؟

يه دنيا غريبم

کجايي عزيزم

بيا تا چشامو تو چشمات بريزم

نگو دل بريدي

خدايي نکرده

ببين خواب چشمات با چشمام چه کرده

همه جا رو گشتم

کجايي عزيزم

بيا تا رگامو تو خونت بريزم

بيا روتو رو کن

منو زير و رو کن

بيا زخمامو يه جوري رفو کن

عزيزم کجايي؟ دقيقا کجايي؟

کجايي تو بي من، تو بي من کجايي؟

کساني گفته‌اند که بعضي از سطرهاي اين ترانه، يا معناي درست حسابي ندارد يا معنايش قابل فهم نيست. حتي کساني از اهل زبان فارسي کمک خواسته‌اند که سطرهاي سخت اين ترانه را براي‌شان معنا کنند.

حالا از اول تا آخر اين ترانه را به زبان ساده بازنويسي مي‌کنم، تا فهميدن معنايش آسان بشود.

در اين ترانه يک نفر است که حرف مي‌زند براي يک نفر ديگر. اين که حرف مي‌زند (راوي) به آن کسي که الان نيست مي‌گويد که: تو در سينۀ من اين چيزها را گذاشته‌اي:

يه پاييز زرد و زمستون سرد و

يه زندون تنگ و يه زخم قشنگ و

غم جمعه عصر و غريبي حصر و

يه دنيا سوالو

بعد هم مي‌گويد که: تو اين چيزها را هم در سينه من گذاشته‌اي:

جهاني دروغ و يه دنيا غروب و

يه درد عميق و يه تيزي تيغ و

يه قلب مريض و يه آه غليظ و

يه دنيا محالو

بنابراين آن کسي که اين چيزهاي ناجور و خطرناک را در سينه خواننده و راوي ماجرا گذاشته و غيبش زده، نبايد آدم خوبي باشد، اما اين راوي آن قدر آدم خوبي است که آن آدم غايب را با اين کلمات دوستانه و مهربان صدا مي‌کند:

رفيقم کجايي؟ دقيقا کجايي؟

کجايي تو بي من، تو بي من کجايي؟

يه دنيا غريبم

کجايي عزيزم

پس معلوم مي‌شود که آن آدم خطرناک با آن چيزهاي ناجوري که در سينه اين راوي گذاشته، رفيقِ عزيزِ او بوده است. و ترانه‌سراي راوي ماجرا آن قدر او را دوست دارد که تا نداند او «آن رفيق خطرناک و عزيز» دقيقاً کجاست، غريب است نه يه ذره، بلکه يه دنيا!

همين يه دنيا غريب است که حال راوي را چنان خراب مي‌کند که ديگر نه به معنا و منطق ترانه کار دارد و نه حتي به حرف‌هايي که در اول ترانه گفته است. بنابراين به آن رفيق عيزي مي‌گويد:

کجايي عزيزم

بيا تا چشامو تو چشمات بريزم

نگو دل بريدي

خدايي نکرده

ببين خواب چشمات با چشمام چه کرده

همه جا رو گشتم

کجايي عزيزم

بيا تا رگامو تو خونت بريزم

اين جمله را دوباره بخوانيد «بيا تا رگامو تو خونت بريزم» يعني اوضاع آن قدر به هم ريخته که ترانه‌سرا مي‌خواهد بعد از ريختن چشمهايش در چشم رفيق، رگهايش را تکه‌تکه در خون آن رفيق بريزد، مثل ريختن ماکاروني در آب جوش.

از اين جا به بعد اوضاع خراب‌تر مي‌شود و قافيه هم مي‌رود پي کارش:

خدايي نکرده

ببين خواب چشمات با چشمام چه کرده

هم چنين اين جور قافيه سازي:

بيا روتو رو کن

منو زير و رو کن

بيا زخمهامو يه جوري رفو کن

توجه کنيد که اين "رفوگر زخم‌ها” همان رفيقم و عزيزم است که معلوم نيست کجاست و دقيقاً کجاست و همان کسي است که اين ترانه‌سراي زخمي و نيازمند رفو، رگ‌هايش را درخون او ريخته است، چرا؟ براي اين که آن رفيقم کجايي دقيقاً کجايي؟ قبلاً درسينه او اين چهارده قلم چيز خطرناک را گذاشته است:

يه پاييز زرد و زمستون سرد و

يه زندون تنگ و يه زخم قشنگ و

غم جمعه عصر و غريبي حصر و

يه دنيا سوالو

جهاني دروغ و يه دنيا غروب و

يه درد عميق و يه تيزي تيغ و

يه قلب مريض و يه آه غليظ و

يه دنيا محالو

اميني در پايان اين يادداشت آورده است: يادش به خير آن روزگاري که ترانه‌ها معني داشت و سخنراني‌ها معني داشت و خبرهاي روزنامه‌ها معني داشت و آدم‌ها آن قدر خوش‌خيال بودند که خيال مي‌کردند، معني داشتن چيز مهمي است و حرف بي معني، هيچ ارزشي ندارد.




منبع : farsnews.com


http://www.CheKhabar.ir/News/12714/نقدي طنز بر آهنگ معروف کجايي محسن چاووشي
بستن   چاپ