صحبت‎هاي بدون سانسور سحر قريشي و سمانه پاکدل که رابطه نزديکي باهم دارند!
22 آذر 1394 - 10:05:49 ق.ظ
سمانه پاکدل و سحر قريشي, دوستاني که مانند خواهر هستند

معمولا نمي شود افراد زيادي را پيدا کرد که سال ها دوستي شان دوام داشته باشد يا حتي اين دوستي فراتر از يک دوستي ساده پيش رفته باشد! ولي هستند در اين بين هنرمندان جواني که تقريبا کارشان را همزمان با هم شروع کردند، با هم به شهرت رسيدند و با هم دوست شدند و اين دوستي شان فراتر از يک دوستي ساده شد.

سمانه پاکدل و سحر قريشي که اتفاقا هم سن و سال هم هستند، درک متقابل خوبي از هم دارند و به گفته خودشان آنقدر به يکديگر نزديک هستند که با نگاه هايشان با هم صحبت مي کنند!

به ياد بياوريد سريال «دلنوازان» را که يکي از پربيننده ترين سريال هاي تلويزيوني بعد از انقلاب بوده است که چهره هاي جوان و مستعد زيادي را به عرصه هنر معرفي کرد، ولي اين روزها که سال ها از آن سريال سپري مي شود، ديگر کمتر سريالي را ديده ايم که از سوي مردم به آن شکل استقبال شود!

در واقع اين روزها شاهد هجوم مخاطبان به سمت سريال هاي ماهواره اي هستيم و بخشي از مصاحبه ما با سحر قريشي و سمانه پاکدل به واکاوي برخي از دلايل استقبال مردم از ماهواره و عدم استقبال از سريال هاي داخلي اختصاص دارد. همچنين با آنها از خاطرات دوران کودکي و نوجواني شان گفتيم تا خاطرات «دلنوازان» و از زندگي روزمره شان تا دوستي قدرتمند شان...

از دلنوازان تا امروز با دلخوري!

پاکدل: روزي که براي سريال «دلنوازان» رفته بوديم، هم من و هم سحر، قبلا کارهاي کوتاهي بازي کرده بوديم. سحر فيلم «لج و لجبازي» را داشت و من هم يک نقش در يکي از کارهاي آقاي سيروس مقدم داشتم ولي نقطه عطف بازيگري هر دو نفرمان «دلنوازان» بود.

رابطه من و سحر حين ساخت سريال « دلنوازان» شکل گرفت، نه بعد از سريال هر روز با هم درد و دل مي کرديم. سرويس هايمان يکي بود و ... اگر من و سحر فکر و درکي که امروز داريم را آن زمان داشتيم، شرايط به کلي تغيير مي کرد. روزي که ما براي اين سريال انتخاب شده بوديم فقط 20 سال مان بود و هيچ درکي از شهرت و بازيگري نداشتيم. با اين حال شرايط آن طور که بايد پيش مي رفت، پيش نرفت و اتفاقي که بايد بعد از آن سريال براي مان مي افتاد، نيفتاد.

در کل اگر بخواهم جمع بندي کنم من از شرايط امروز اصلا راضي نيستم. اين که مي گويند در سينما و تلويزيون باندبازي و مافيا وجود ندارد را من قبول ندارم چرا که هستند افرادي که پشت سر هم فيلم بازي مي کنند و حمايت مي شوند و حتي در نقش هايي ظاهر مي شوند که حتي به سن و سال آنها نمي خورد ولي در همين بين بازيگراني که چه به لحاظ سني چه به لحاظ حرفه اي، مناسب آن نقش ها هستند، چون حمايتي براي آنها وجود ندارد، بيکار مي مانند. در کل از ما هيچ حمايتي صورت نگرفت و حتي ما را از بازي در نقش هاي مشابه «دلنوازان» منع مي کردند و مي گفتند به تکرار نيفتيد! بعد از آن هم که ديگر حمايتي در کار نبود.

قريشي: چند وقت پيش مصاحبه اي انجام داده بودم که فيدبک هاي مثبت و منفي زيادي دريافت کردم. من در آن مصاحبه گفتم چرا باب شده که امروزه همه در حال تماشاي سريال هاي ترکيه اي هستند. آنقدري که بالي خان را مي شناسند، ستاره هاي وطني را نمي شناسند! آقاي سهيلي زاده که آن زمان به ستاره سازي معروف بود ديگر نمي تواند اين کار را بکند! آنقدر که بازيگران سريال هاي ترکيه اي بين مردم شناخته شده اند، بازيگران خودمان طرفدار ندارند و آن هم دو علت دارد؛ اول اينکه فيلمنامه هاي ما مدام تکرار و تکرار است و مسئله دوم و مهمترين مسئله، مميزي هاي بيش از حدي است که روز به روز بيشتر مي شوند.

امروز عصر اينترنت و ارتباطات است و جوان دهه 70 و نوجوان 80 با دهه 60 تفکرات کاملا متفاوتي دارند. من در اين جامعه زندگي مي کنم و بازيگر همين کشور هستم ولي چرا بايد آنقدر به من فشار بيکاري و بي پولي بيايد؟ مگر من از همين تلويزيون مطرح نشده ام؟ پس چرا بايد اين همه سال در سريال ها بازي نکنم بدون اين که حتي دليلش را هم بدانم!

من تا عمر دارم خودم را مديون تلويزيون مي دانم چون مرا با نقش «يلدا» در سريال «دلنوازان» مي شناسند. هر چند که امروز ديگر کاري در تلويزيون براي من نيست! ما براي حضورمان در اين عرصه زحمت کشيديم. يادم مي آيد که به من تلفن شد که فلان جا تست بازيگري مي گيرند، من هم رفتم و قبول شدم، بدون هيچ پيش زمينه اي... آموخته هايم را در اين سال ها کسب کردم. ما از سينما و تلويزيون پول در مي آوريم و بيرون خرج مي کنيم نه مثل دوستان ديگر که پولي که بيرون از سينما به دست آورده اند را در سينما خرج مي کنند تا نقشي داشته باشند. اگر قرار است محدوديتي وجود داشته باشد از هر نظر، اين محدوديت بايد براي همه وجود داشته باشد.

در کل بايد بگويم که بچه هاي «دلنوازان» حق شان را نگرفتند. اگر دقت کنيد بچه هاي اين سريال نسبت به بازيگران تازه کار سريال هاي ديگر خيلي پيشرفت داشتند ولي چرا نبايد ديگر در تلويزيون کار داشته باشيم؟ چرا من نبايد در يک سريال نود شبي بازي داشته باشم؟ بارها و بارها از طرف خود سازمان به خاطر بازي در سريال «دلنوازان» از من تقدير شد، نه تنها من، از همه بچه هاي سريال ولي سرنوشت ما در تلويزيون چه شد؟!

وقتي محدوديت ها يکسان نيست!

قريشي: متاسفانه بايد اين را اعتراف کنيم که محدوديت هاي در اين وادي اصلا يکسان نيست و براي هر کسي يکجور اعمال مي شود! من اين را قبول دارم که بايد به تمام قوانين کشورم و صدا و سيما و سينما احترام بگذارم و هرگز هم از اين قوانين تخطي نکردم. آنقدر براي مان محدوديت ايجاد شده است که از ترس اين که مبادا کسي از ما عکسي بگيرد، حتي در ميهماني هاي خانوادگي هم شرکت نمي کنيم ولي با اين حال سازمان يا ارشاد هيچ حمايتي از ما ندارند اما در عين حال مي بينم کساني را که هر کاري مي خواهند مي کنند، عکس هاي آنها دائم در اينترنت پخش مي شود ولي کسي محدوديتي براي آنها ايجاد نمي کند و مدام در حال کار کردن هستند!

براي من اتفاق افتاده که چند ماه بيکار بودم و هيچ کس در طول اين مدت بيکاري سراغي از من نمي گرفت ولي به محض اينکه يک حاشيه ايجاد مي شود، همه براي تذکر و محدود کردن حمله ور مي شوند!

پاکدل: دقيقا همينطور است. زماني که ما با «دلنوازان» شروع کرديم اصلا تجربه نداشتيم و نمي دانستيم مثلا براي مصاحبه با يک مجله چطور بايد عکس بگيريم و چه بکنيم! در همان سريعا براي يک عکس به ما تذکر دادند و ما را احضار کردند و حالا هم اين موضوع ادامه دارد و براي يک عکس در اينستاگرام سريعا به ما زنگ مي زنند که عکس را برداريد و ما براي جوابگويي احضار مي شويم! پس چرا وقتي که بيکار هستيم کسي به ما زنگ نمي زند؟ حرف من اين است که چرا تلويزيوني که مثل خانه ما مي ماند. ما را بلاتکليف نگه داشته است؟ اگر ما را نمي خواهد يا الان ديگر ما را قبول ندارد بگويد تا ما براي زندگي مان برنامه ريزي داشته باشيم.

چرا مردم ماهواره نگاه مي کنند؟

پاکدل: عرصه فيلم و هنر در همه دنيا به صنعت تبديل شده است، صنعت تبديل شده است؛ صنعتي که پولساز است ولي ما تنها کشوري هستيم که مدام مي گوييم هنر فقير است. بازيگران مطرح خودمان را با بازيگران مطرح آن سوي دنيا مقايسه کنيد ولي خيلي از بازيگران و سوپراستارهاي ما مستاجر هستند!

چند وقت پيش براي جشن رمضان دعوت شده بودم و با ماشين خودم که يک 206 است رفته بودم. بايد تعجب مردم را مي ديد که ماشينش 206 است؟ از فردا کامنت هايي بود که در اين باره برايم مي گذاشتند. حالا شما تصور کنيد که من با يک ماشين گرانقيمت و مدل بالا رفته بودم باز هم کامنت هايي بود که برايم مي گذاشتند که اين پول را از جا آورده است؟

منظورم اين است که ما بازيگرها با خيلي مسائل کنار مي آييم. خيلي مسائل در زندگي روزمره ما اتفاق مي افتد که مدام خودمان را پرورش مي دهيم که از کنار اين مسائل نرم عبور کنيم. من هر روز و هر لحظه توکلم بر خداست و مدام «خدايا از خودت مي خواهم» ورد زبانم است. بارها شده که به من براي نقشي زنگ زدند، فيلمنامه براي خواندن داده شده، همه چيز نهايي شد و روز امضاي قرارداد همه چيز به هم خورد بدون اين که به من توضيح بدهند! بعد مي بينم که نقش به شخص ديگري داده شده که اصلا بازيگر نيست!

قريشي: اين دوستاني که هميشه لطف مي کنند زير عکس ها و پست هاي من و ديگر دوستان و همکاران کامنت هاي زشت و رکيک مي گذارند يک بار بيايند بگويند که چرا سريال هاي ماهواره اي را نگاه مي کنند؟

همان دوستاني که مدام در حال نظر دادن در مورد هر کاري که ما انجام مي دهيم، هستند. اين يک طرف ماجراست، از طرف ديگر در ايران برخلاف باقي کشورها، بازيگرها اجازه کارهاي تبليغاتي ندارند، مخصوصا بازيگران خانم.

در کشورهاي ديگر بازيگران به راحتي محصولات کشور خودشان را تبليغ مي کنند ولي در ايران اين موضوع ممنوع است، چرا؟ اين موضوع در زمينه هاي ديگر هم ريشه کرده است. از نويسندگان خوب استفاده نمي شود! سريال ها و داستان ها همه تکراري شده و مردم به خاطر همين اتفاقات به سمت سريال هاي ماهواره اي کشيده شده اند.

پاکدل: دائم صحبت از فقر و نداري در کارهاي هنري است ولي واقعا اين فقر و نداري چقدر واقعيت دارد؟ چون ما که مي بينيم يک عده اي هميشه سر کار هستند و مشغول بازي در سريال هاي مختلف هستند، آن هم بدون وقفه و استراحت! خُب حالا شما در نظر بگيريد، داستان هاي تکراري با بازيگران تکراري مي شود هجوم مردم به سمت سريال ماهواره اي!

قريشي: خواهش مي کنم از مديران يا مسئوليني که اين مصاحبه را مي خوانند به حرف دل ما گوش دهند. ما در اين عرصه نويسندگان واقعا مطرحي داريم، پس چرا بايد برويم سراغ سريال هاي خارجي و کپي برداري کنيم که تا مدت ها مورد تمسخر هم واقع شويم.

اين که نويسندگان ما ديگر دست به قلم نيستند به خاطر ترس از مميزي هاي بيش از حد است. به نوعي همه در اين عرصه دچار خودسانسوري شده اند و اين بدترين آسيبي است که يک هنرمند مي تواند به خودش بزند! بارها ديده و شنيده ام که مي گويند ليست بازيگران فلان فيلم يا سريال در يک دورهمي بسته شده است ولي خدا را شکر ما اينگونه آدمي نيستيم چون استاد بزرگي داشتيم.

آقاي سهيلي زاده پدرانه با ما کار کردند و مسيرهاي درست را به ما نشان دادند. يکسري کارها از نظر يکسري از بازيگرها، چه دختر چه پسر، بد نيست ولي براي ما اينگونه نيست چون اينگونه تربيت نشده ايم يا اين که عزيزاني هستند براي اين که نقش شان در فيلم از 5 سکانس به 15 سکانس برسد پول خرج مي کنند.

همين مسائل باعث شده که حاشيه ها و شايعات اين حرفه هر روز بيشتر و بيشتر شود. به نظر من بازيگري شغل مقدسي است، سينما و تلويزيون مقدس است. وظيفه من به عنوان بازيگر اين است که با نقشي که بازي مي کنم به جوان هايمان چيزي را بياموزيم. ما هنوز در اين عرصه مشغول يادگيري هستيم. بالشخصه همين جا اعلام مي کنم که حاضرم بدون دستمزد فيلمي را بازي کنم که از نظر فيلمنامه، ساختار و رنگ و لعاب با سريال هاي ماهواره اي رقابت کند تا کسي سريال ماهواره اي را ترجيح ندهد.

متاسفانه مردم آنقدر که تمايل به ديدن سريال هاي ماهواره اي دارند تمايلي به ديدن سريال هاي خودمان ندارند. چرا بابت سريال هايي که ساخته مي شود از مردم نظرسنجي نمي شود؟ چرا از مردم نظرسنجي نمي شود که چه سريالي را بيشتر مي پسندند و بعد سراغ ساخت آن سريال برويم؟ چرا بايد جوان يا نوجوان ما سريالي را ببيند که با عرف و فرهنگ و دين ما همخواني ندارد؟ اين وظيفه ماست که کاري کنيم که مخاطب دوباره به سينما و تلويزيون خودمان برگردد.

پاکدل: جوان و نوجوان ما به راحتي از نظر پوشش و ظاهر از سريال ها و فيلم هاي آن سوي آب ها الگوبرداري مي کند و بعد به او خرده مي گيريم! چرا خودمان نبايد کاري کنيم که الگوسازي کنيم و او از ما الگوبرداري کند. اتفاقا سينما و تلويزيون آنقدر رسانه هاي قدرتمندي هستند که به راحتي مي شود با آنها فرهنگسازي کرد ولي اين کار نياز به مديريت صحيح و اصولي دارد و حمايت از هنرمندان بايد وجود داشته باشد تا اين اتفاق رخ دهد.

آقاي قريشي و سمانه عروس!

پاکدل: اگر بخواهم سحر را تعريف کنم بايد بگويم که او خيلي مهربان است ولي مهرباني هايش مادرانه است. مثلا گاهي پيش آمده که با او درد و دل مي کنم و جاهايي پيش آمده که منتظرم الان سحر هم با من همدردي کند ولي در نهايت مثل يک مامان، من را توبيخ مي کند و مي گويد که کجاي کارم اشتباه بوده است.

به نظرم مادر خيلي خوبي مي شود. از نظر من، همه آدم ها خرده شيشه دارند، فقط مقدارش متفاوت است. خود من هم خرده شيشه دارم ولي خرده شيشه سحر آنقدر کم است که اصلا ديده نمي شود. خيلي مدير خوبي است و مدير بودن را دوست دارد. از آنجا که مستقل و روي پاي خودمان بزرگ شده ايم، وجهه مرد بودن را در خودمان داريم ولي گاهي وجهه مردن بودن سحر خيلي به چشم مي آيد و گاهي او را «آقاي قريشي» صدا مي زنم!

سحر در عين اين که خودش فکر مي کند، نيم نگاهي هم به بقيه دارد. وقتي بتواند براي کسي کاري انجام بدهد، حتما انجام مي دهد و هيچ بهانه اي نمي آورد. او حس ششم قوي دارد.

قريشي: اگر بخواهم سمانه را تعريف کنم، خيلي حرف ها دارم که دوست دارم بگويم... خالصانه ترين حرفي که مي خواهم بگويم اين است که اگر پدر يک خانواده بودم که پسري داشتم، حتما سمانه را به زور براي پسرم مي گرفتم چون که سمانه به شدت زن خانه است، بارها پيش آمده که من خيلي ناراحت بودم و شده که ساعت 4 صبح به سمانه زنگ زدم. سمانه زود آمده دنبال من و رفتيم امامزاده صالح (ع) در ميدان تجريش و آنجا تا توانستيم با هم درد دل و گريه کرديم و برگشتيم خانه.

من و سمانه هم خون نيسيتم ولي همدل هستيم. سمانه تنها همکاري است که توانستم در اين مدت فعاليت، به او آنقدر اطمينان کنم که رازهاي نگفته زندگي ام را به او بگويم و مطمئن هستم که اين راز را فقط من و سمانه مي دانيم. رازي که به سمانه مي گويم مطمئن هستم حتي اگر با هم قطع رابطه هم بکنيم، از زبان ديگري نمي شنوم.

هميشه سعي کردم آدم خوشدلي باشم و آدم هاي خوشدل هم دور خودم جمع کنم و سمانه يکي از بهترين خوشدل هاست. به خاطر ضرباتي که در زندگي خوردم تصميم گرفتم که زياد مسائل را جدي نگيرم و آدم ها را به شکل فانتزي ببينم و سمانه از ديد فانتزي من يک عروس زيبا است. خيلي سمانه را سفيد مي بينم، حتي خاکستر هم نه، فقط سفيد. گاهي احساس مي کنم که مثل يک برادر بزرگتر براي او مي شوم. به نوعي روي سمانه غيرت خاصي دارم. (با خنده)

براي موفقيت، نوآوري کنيم

پاکدل: به نظر شما چرا سريال «دلنوازان» آن زمان آنقدر مورد استقبال قرار گرفت؟ براي اين که داستان حول محور 6 جوان مي چرخيد و به نوعي اين 6 جوان اصل ماجرا بودند. داستاني داشت که جوان جامعه مي پسنديد و در کنارش خانواده اي که جواني در خانه داشت نيز اين سريال را مي پسنديد.

به زمان خودمان که نگاه مي کنم با سريال ها و کارتون هاي زيادي خاطره دارم. «علي کوچولو»، مدرسه موش ها» و ... ولي اگر از نسل دهه 70 يا 80 بپرسيد، نمي تواند بگويد که با کدام سريال يا کارتون خاطره دارد. به همين کار «خندوانه» آقاي رامبد جوان نگاه کنيد. تا ديروز همه مجري ها در همه برنامه ها، بازيگران را دعوت مي کردند و يک مصاحبه کليشه اي و عادي داشتند ولي رامبد جوان حرکت جديدي انجام داد و از بازيگر استفاده کرد. عروسک جناب خان از همان محاوره هر روزه مردم استفاده مي کند و با چند آهنگ شاد باعث شادي مردم مي شود و اين نوآوري مي تواند ايجاد موفقيت کند.

قريشي: اين دقيقا همان نکته اي است که در سريال هاي اين روزها نمي بينيم. يعني هيچ نوآوري و حرکت جديدي ايجاد نشده است. زمان سريال «دلنوازان» خاطرم هست که آقاي سهيلي زاده هميشه تاکيد بر اين داشتند که از چهره هاي بکر و دست نخورده استفاده کنند ولي سرنوشت و مسير طوري رقم خورد که ايشان هم کارهايي ساختند که بازيگرانش عمل هاي زيبايي انجام داده بودند! من با انجام عمل زيبايي هيچ مخالفتي ندارم و شايد خودم هم روزي اگر نياز شد اين کار را انجام بدهم. منظورم اين است که صرفا چهره به ملاک اصلي انتخاب تبديل شده است و ديگر خلاقيت و نوآوري معنايي ندارد!

وقتي ما مدرسه مي رفتيم!

پاکدل: من به شدت درسخوان بودم و انضباطم بسيار خوب بود. هميشه معلم ها از من راضي بودند. فقط موردي وجود داشت و آن هم اين بود که من هميشه تاخير داشتم، يعني روزي نمي شد که من زودتر از زنگ مدرسه رسيده باشم و هميشه دير مي رسيدم.

البته آنقدر از لحاظ رفتاري و اخلاقي و درسي خوب بودم که اين موضوع را پوشش مي داد. مدام در فعاليت هاي مدرسه شرکت مي کردم، گروه سرود، تئاتر و ... ولي بعضي مواقع پيش آمده بود که اين فعاليت ها به دادم نرسيد و يکي دو نمره از انضباطم کم شده بود.

در کل بچه خوبي بودم و يادم مي آيد زمان مدرسه، مادرم به غير از روزهاي کارنامه، ديگر به مدرسه نمي آمد، يعني هيچ وقت مادرم را به مدرسه نخواسته بودند!

قريشي: يکي از درس نخوان ترين بچه هاي مدرسه من بودم. هميشه ميز آخر کلاس مي نشستم و مرا به زور به ميز اول مي آوردند. نمره انضباط بالاي 10 نداشتم! خانم راهپيما، ناظم دوران راهنمايي من بودند و يادم مي آيد که ايشان يک سال نمره انضباط به من 9 دادند و من آن سال از انضباط هم تجديد شدم!

يادم مي آيد آن زمان هميشه معلم ها را به اسم کوچک شان صدا مي کردم و مدام به خاطر اين موضوع تذکر مي گرفتم. هميشه وقتي سر کلاس درس بوديم، اگر کسي در کلاس را مي زد، به بچه ها مي گفتم: «قريشي بياد دفتر» و وقتي طرف مي آمد داخل مي گفت «قريشي داريد؟ دفتر خواستنش».

هميشه کتاب هاي برنامه روز شنبه در کيفم بود چون واقعا عاشق معلم هاي روانشناسي و عربي بودم. البته اين را هم بگويم واقعا عاشق مدرسه بودم ولي از طرفي آنقدر بين معلم ها شناخته شده بودم که بنده هاي خدا ديگر با من کاري نداشتند.

در دوران راهنمايي و دبيرستان دعواي بين دخترها در مدرسه خيلي زياد است و من هم به نوعي رابين هود مدرسه بودم. مثلا يک سال پاييني مي آمد و مي گفت: «قريشي... فلاني ساندويچ منو به زور گرفت.» يا «قريشي... فلاني منو کتک زد.» و من هم رابين هود مي شدم و مي رفتم.

جايي که من درس خواندم حالت ياکوزايي داشت و مثل سمانه جاي باکلاس درس نخواندم! (مي خندد)

هر چند معلم هاي مدرسه هم مرا دوست داشتند و من هميشه براي شان شيرين زباني مي کردم ولي هميشه به من مي گفتند «قريشي لااقل دوتا سوال را جواب بده که بتوانيم نمره 10 را بدهيم و قبول شوي...» خلاصه دوران جالبي بود.

قدر هنرمندان را بدانيم...

قريشي: متاسفانه زمانه اي شده است که تا وقتي هنرمند زنده است قدر او را نمي دانيم ولي به محض اينکه از دنيا مي رود، هر روز هزاران هزار نفر صفحه هايش را فالو و لايک مي کنند و تا مدت ها سرتيتر خبرهاست. در کشورهاي ديگر بازيگران و هنرمندان ارج و قرب ديگري دارند و مدام از سوي مردم حمايت مي شوند ولي در کشور ما خيلي از مردم فقط دنبال اين هستند که سوژه يا حاشيه اي از يک هنرمند به دست بياورند تا خبر دست اول براي صفحه هاي مجازي شان داشته باشند و هيچ حمايتي وجود ندارد. من از هيچ کدام از اين آدم ها که به راحتي پشت سر من شايعه درست مي کنند، نمي گذرم.

پاکدل: کسي نيست بيايد بگويد که خرج زندگي ام را بايد چگونه تامين کنم؟ واقعا آدم ولخرجي نيستم، نه سفر خارج از کشور دارم و نه سفر آنچناني داخل کشور و نه خيلي خرج هاي ديگر. زماني هست که شما در خانه نشستيد و پدر و مادرتان خرج شما را مي دهند يا شوهرتان خرج شما را مي دهد يا آقايي هست که مي گويد اگر بيکار شوم، همسرم شاغل است، خرج مان را تامين مي کند و برعکس. ولي من بالشخصه واقعا روي اين را ندارم که دوباره به خانواده ام رجوع کنم و بگويم هواي من را داشته باشيد.

من 8 سال در اين عرصه مشغول کار هستم، ضمن اين که آن اوايل خانواده ام آنچنان تمايل به حضور من در اين عرصه را نداشتند. مي توانستم درسم را ادامه بدهم و دکتر شوم که دفتر و دستکي راه بيندازم. چرا هنرمندان حتي نبايد يک بيمه ساده داشته باشند تا يک روز به دردشان بخورد؟! هيچ حمايتي از هنرمندان انجام نمي شود.

شغل ما انصراف ندارد!

قريشي: متاسفانه شغل ما انصراف ندارد! اينگونه نيست که من اين کار را رها کنم و به سراغ حرفه ديگري بروم. اين چند وقت پيشنهاد کار داشتيم ولي پيشنهاد کار خوب نداشتيم، به همين خاطر با سمانه صحبت کردم و گفتم ما هم برويم دستفروشي کنيم، شايد به ما توجهي کردند (با خنده). من عاشق اين حرفه هستم و با عشق وارد اين حرفه شدم و از همان روز اول تمام سختي هاي اين حرفه را به جان خريدم.

چند وقت پيش يک ياز دخترهاي تازه وارد را سر کاري ديدم و به او گفتم تو که هم از نظر مالي تامين هستي و هم چهره زيبايي داري، هم تحصيلاتت خوب، پس چرا آمدي بازيگر شدي؟ گفت آمدم معروف شوم تا در آينده يک ازدواج موفق داشته باشم!

با خودم گفتم هدفش از بازيگري اين است؟ ما هدف مان اين بود که هر روز به آموخته هايمان اضافه کنيم و فيلم هاي خوبي در کارنامه مان ثبت کنيم که وقتي مُرديم، بگويند روحش شاد، فلان فيلمش خيلي کار خوبي بود.

پاکدل: دقيقا همينطور است. هدف ما از حضور در اين حرفه اين نبود که بياييم و يکي دو فيلم بازي کنيم و بعد از آن برويم سراغ کارهاي ديگر چون اگر اينطور بود که قطعا رشته تحصيلي خودم را ادامه مي دادم ولي ما عاشق بازيگري بوديم و هستيم.

دوستي هاي دور از رقابت...

قريشي: در دوستي واقعي رقابت وجود ندارد، يعني اين که من، سمانه را رقيب خودم نمي دانم و سمانه هم مرا رقيب خودش نمي داند. دوستي به طول يک رابطه نيست، دوستي به عميق يک رابطه است.

من فکر مي کنم آدم ها زماني که با هم احساس رقابت کنند، ديگر با هم دوست نيستند. اين که خيلي از همکاران ما با هم دوست نيستند يا رفت و آمد نمي کنند، از ترس شان است. مثلا همکاري به منزلش مي رود ولي با آن چيزي که در ذهنش از زندگي همکارش تصور کرده بود، روبرو نمي شود و اين باعث تغيير در نظرش مي شود. خيلي از بازيگران براي اين که تلاش بسياري کردند که بيرون شان جلوه آنچناني داشته باشد، مي ترسند که کسي با زندگي دروني شان روبرو شود و نظرشان عوض شود.

کساني که با من دوست هستند وقتي خانه من مي آيند از من توقع يک پذيرايي آنچناني در يک زندگي آنچناني را ندارند چون من را مي شناسند. من هم مانند باقي مردم زندگي مي کنم، من هم شده که دوستانم به منزلم آمده اند ولي وسايل پذيرايي نداشتم و فقط املت خورديم.

من و دوستانم به منزلم آمده اند، ولي وسايل پذيرايي نداشتم و فقط املت خورديم. من و دوستانم، با هم رفيق هستيم، نه رقيب.

پاکدل: البته هستند دوستاني که با هم رقيب هستند ولي رفيق هم هستند که اين را در هنرمندان کشورهاي ديگر به وفور مي شود يافت ولي در ايران خيلي کم اين اتفاق مي افتد، ضمن اين که متاسفانه عزيزاني را هم ديده ام که خيلي راحت پشت سر هم صحبت مي کنند.

من و سحر با هم دوست هستيم و شايد شب قبل شام با هم بيرون رفته باشيم ولي اگر فردايش کسي از من، حال سحر را بپرسد اصلا بروز نمي دهم که ديشب با هم بيرون بوديم.

يکي از دوستان سينمايي عزيز از دوستي من و سحر مطلع نبود و تا مي توانست پشت سحر صحبت کرد و بعد متوجه شدم که همين کار را پشت سر من هم انجام مي دهد. منظورم فقط من و سحر نيستيم. بازيگرها خيلي دوست و رفيق ندارند. من شخصا به عنوان يک بازيگر، تنها يک دوست صميمي خارج از اين عرصه دارم چون نياز به درک متقابل وجود دارد.

قريشي: من اين را هم اضافه کنم که اگر دوستي از بيرون از عرصه هنر داشته باشيم چون او در اين عرصه نيست و شرايط اين عرصه را درک نکرده است، ماجراي همان ماشين 206 سمانه پاکدل پيش مي آيد و اين شرايط زماني بدتر مي شود که اين دوست شرايط مالي خيلي بهتري هم داشته باشد. يک بار توسط يکي از همکاران، يک سوءتفاهم بين من و سمانه ايجاد شده بود که سريعا حل شد ولي بعد از آن اتفاق، يک قانون گذاشتيم؛ اين که هر جايي، هر لحظه و هر مکاني سوءتفاهمي پيش آمد، سريع به هم زنگ بزنيم و از هم بپرسيم و به حرف ديگران بسنده نکنيم. دوستي من و سمانه چند وقت ديگر دو رقمي مي شود و اين صميميت بين ما آنقدر زياد شده که گاهي با نگاه کردن به يکديگر، با هم صحبت مي کنيم. آرامش سمانه روي من خيلي تاثير مي گذارد.


گردآوري ک

منبع : مجله خانواده سبز


http://www.CheKhabar.ir/News/12408/صحبت‎هاي بدون سانسور سحر قريشي و سمانه پاکدل که رابطه نزديکي باهم دارند!
بستن   چاپ