چاپ

چه خبر - اعترافات همسر يکي از سرکردگان داعش پيرامون ارتباط نزديک با خانواده البغدادي

به نقل از شبکه تلويزيوني السومريه نيوز، "مني جاسم محمد الخليفاوي" همسر 42 ساله معاون ابوبکر البغدادي سرکرده گروه تروريستي داعش در برابر قاضي بازرس عراقي تشريح کرد که در بخش الخالديه در استان الانبار به دنيا آمد و در سال 1989 ميلادي با پسر عموي خود سمير الخليفاوي ازدواج کرد که افسر پرواز با درجه سرگردي در ارتش عراق بود.
وي افزود که همسرش تا سقوط صدام در سال 2003 ميلادي ارتش عراق بود و تا درجه سرتيپي بالا رفت.
مني جاسم محمد الخليفاوي در اعترافات خود در برابر قاضي بازپرس تصريح کرد: همسرم مشهور به "حاجي سمير" در ماه هاي اوليه سقوط صدام به جماعت توحيد و جهاد ملحق شد و چند عمليات تروريستي در شهر الرمادي انجام داد و درپي آن در اوايل سال 2004 ميلادي بازداشت شد و نيروهاي آمريکايي فقط سه ماه او را زنداني کردند.
بعد از خروج همسرم از زندان ، از ما خواست تا به بخش الحبانيه نقل مکان کنيم که ما هم رفتيم و پنج ماه در آنجا مانديم. بار ديگر نيروهاي آمريکايي همسرم را به علت ادامه حملات تروريستي بازداشت کردند و ما مجبور شديم که بعد از آن، خودم و فرزندانم به بخش الخالديه تا زمان پايان دوره محکوميت چهارساله همسرم بازگرديم.
مني جاسم محمد الخيفاوي تصريح کرد: بعد از پايان محکوميت "حاجي" – يعني همسرش سمير- و خروج او از زندان، او به طور غيرقانوني به سوريه رفت و در آنجا از ما خواست تا به او ملحق شويم. ما از مسيرهاي رسمي توانستيم سفر کرده و به او ملحق شويم و شش ماه را در استان حلب گذرانديم و سپس به عراق بازگشتيم.
بعد از بازگشت به عراق، به استان الانبار نرفتيم، زيرا همسرم تحت پيگرد نيروهاي آمريکايي و نيروهاي امنيتي عراقي بود. لذا همسرم از ما خواست تا به بغداد و به طور مشخص محله الغزاليه برويم که دو ماه بيشتر در آنجا سکونت نداشتيم تا اينکه بار ديگر همسرم از ما خواست تا به بخش الطارميه نقل مکان کنيم.
مني جاسم محمد الخليفاوي ادامه داد: سکونت ما در بخش الطارميه نيز زياد طول نکشيد و تحت امر حاج سمير از يک خانه به خانه ديگر در بخش الطارميه جابجا مي شديم و در اين زمان دقيقا نمي دانستم که همسرم چه کار مي کرد، اما مطئمن بودم که او در قالب گروه هاي تروريستي بود و در آن زمان اقدامات تروريستي مي کرد و به همين دليل ما به طور مداوم جابجا مي شديم.
وي افزود: پيگرد همسرم از سوي نيروهاي آمريکايي و عراقي سبب شد که بار ديگر به سوريه برود و از ما بخواهد که به بخش الخالديه برگرديم و از آن زمان تا سال 2013 ميلادي وي را نديديم تا اينکه از من خواست تا با فرزندانمان يک بار ديگر در سوريه به وي ملحق شويم.
مني جاسم محمد الخليفاوي گفت: به محض رسيدن به خاک سوريه، عازم شهر حلب و به طور مشخص محله الباب شديم. براي ما خانه اي در آنجا مهيا کرده بود. بعد از اينکه در آنجا سکونت کرديم؛ شيخ ابوخالد به همراه همسرش و فرزندانش چند روز بعد آمد و با ما در خانه اقامت کرد. ابوخالد اولين کنيه ابوبکر البغدادي سرکرده گروه داعش است.
البغدادي يک ماه با ما در اين خانه سپري کرد و سپس به منطقه الريف العربي نقل مکان کرد.

مناصب بالا

در اين زمان، همسرم از نزديکترين افراد به ابوبکر البغدادي بود و سمت معاون وي و مسئول نظامي را داشت. البغدادي تکيه زيادي به وي خصوصا در موضوعات نظامي داشت زيرا افسر بود و در اين زمينه تجربه داشت.
وي افزود: در استان حلب، حاجي سمير همسرم مسئول پادگاه آموزش جنگجويان خارجي و سوري بود که به گروه داعش ملحق شده بودند. اين پادگاه مشهور به پادگان الشيخ سليمان بود. سه فرزندم به نام احمد و محمد و فائق از کساني بودند که به داعش پيوسته و در اين پادگان آموزش ديدند.
همسر اين تروريست افزود: ابوالحسن زاهر يکي از سران داعش در اين زمان بودند که از دخترم خواستگاري کرد. ابوبکر البغدادي در خانه ما در حلب خطبه ازدواج را خواند. زاهر سخنگوي رسمي گروه داعش بود و بعد از وي، ابومحمد العدناني سخنگو شد.
وي تصريح کرد: در پايان سال 2013 ميلادي، عناصر گروه مسلح موسوم به ارتش آزاد به خانه ما در حلب يورش بردند و از همسرم خواستم که خودش را به آنها تسليم کند. با وجود اينکه رابطه اي مستحکم با آنها وجود داشت و همسرم مسئول حل و فصل کشمکش و درگيري ها بين آنها (ارتش آزاد) و گروه داعش بود که سبب کشته شدن بيش از 700 نفر از عناصر داعش شده بود؛ او (همسرم) با تسليم کردن خود مخالفت کرد و همين امر سبب تهديدهاي دوجانبه بين همسرم و عناصر ارتش آزاد شد.

کشته شدن سمير

مني جاسم محمد الخليفاوي گفت: بعد از بحث و جدل شديد بين دوطرف، تبادل آتش بين دوطرف درگرفت و با توجه به اينکه همسرم در اکثر اوقات کمربند انفجاري به خود مي بست، عناصر ارتش آزاد با بيش از 20 گلوله او را کشتند و کمربند انفجاري وي منفجر شد. در اين تبادل آتش من و پسرم محمد که با ما در خانه بود، بر اثر اصابت گلوله زخمي شديم.
عناصر ارتش آزاد ما را به عنوان اسير به محل نامعلومي بردند، اما مي دانم که خارج از استان حلب بود. هشت ماه در اين محل متروکه بوديم و مورد بازجويي عناصر ارتش آزاد قرار گرفتيم. اکثر سوالات درباره امکان وجود سران داعش و هويت آنها بود. بعد از آن، معامله اي بين ارتش آزاد و گروه داعش صورت گرفت که به موجب آن، مبادله اسراي گروه داعش در برابر تسيلم ديپلمات هاي ترک بازداشتي در نزد داعش به ارتش آزاد صورت گرفت. من و فرزندم محمد از جمله کساني بوديم که در اين معامله مبادله شديم.
يک عنصر ارتش آزاد به نام ابوبکر السوري ما را به ترکيه بود و به علت وضعيت وخيم جسمي من، به بيمارستان در شهر برده شدم که نمي دانم کجا بود. بعد از پايان درمانم، گروهي از مردان با لباس رسمي آمدند و مرا با يک آمبولانس به منطقه غازي عنتاب بردند.
ما چند روز در غازي عنتاب بوديم که همان افراد با لباس رسمي آمدند و مرا به همراه فرزندم محمد با يک هواپيما به منطقه اي دور افتاده در مرز ترکيه و سوريه بردند. ما را در اين منطقه دور افتاده در ساختماني اسکان دادند که برخي تجهيزات و کادر پزشکي داشت با اينکه ساختمان نشان نمي داد که بيمارستان باشد. روشن شد که محل براي درمان زخمي ها است. در مدت حضورم در آنجا، صداي شکنجه با ضرب و شتم و شوک الکتريکي را مي شنيدم و نمي دانستم که چه کسي دارد شکنجه مي کند و کساني که شکنجه مي شوند.
مني جاسم محمد الخليفاوي گفت: بعد از چند روز اقامت در آنجا، افرادي که هويت آنها را نمي دانم اما چهره آنها نشان نمي داد که جزء ارتش آزاد يا هر يک از عناصر گروه هاي مسلح باشند، آمدند و از من و فرزندم محمد تحقيق کردند. اکثر سوالات درباره نقش من در گروه داعش بود و اينکه آيا سمتي در اين گروه دارم و نقشم و جايگاهم چيست؟ من فقط به اين پاسخ بسنده کردم که جايگاه من به خاطر جايگاه همسرم هست.
بعد از بيش از دو هفته، همان افراد آمدند و ما را به مرز سوريه بردند، فردي به نام "محمد حدود" به استقبال ما آمده بود که در آغاز کار او را نمي شناختم اما بعدا فهميدم که عراقي است و سمت "والي" آن منطقه واقع در مرز ترکيه را دارد که گروه داعش آنجا را در کنترل خود دارد.
از طريق ميانجيگران و مراحل متعدد، ما بعد از اينکه فاتن دخترم و همسرش به ما ملحق شد، عازم بخش البوکمال در عراق شديم و به علت گلوله باران نيروهاي عراقي مجبور شديم که به منطقه اي به نام "الشعيطات" در استان الانبار بريم و در خانه اي بزرگ سکونت کنيم که بيش از هزار متر مربع بود و اتاق هاي زيادي داشت.

سرپرستي ويژه

در اين خانه، ما با چهار همسر ابوبکر البغدادي که دو نفر از آنها عراقي و يک نفر سوري و يک نفر چچني بود به همراه فرزندان و خواهران و همسران برادرش و شمار ديگري از همسران سران ارشد داعش و فرزندان آنها سکونت کرديم . اين درخصوص بخشي بود که زنان اقامت داشتند، اما بخش ديگر ويژه مردان بود. در آنجا در کنار فرزندم محمد، پسران ابوبکر البغدادي و پسران فرماندان ديگر داعش اقامت داشتند.
مني جاسم محمد الخليفاوي گفت: ما در اين خانه تحت سرپرستي ويژه ابوبکر البغدادي بوديم و براي ما دلار مي فرستاد و فردي که نمي شناختم مي آمد و از ما مي خواست که هرچه نياز داريم بگوييم تا برايمان تامين کند. ابوبکر البغدادي سرکرده داعش او را مامور کرده بود و هر وقت مي آمد مي گفت که ابوبکر البغدادي به شما سلام مي رساند.
بعد از دو ماه اقامت، از ما خواستند که خانه را ترک کنيم و از طريق ميانجيگران و مراحل متعدد و خودروهاي باري، مناطق صحرايي را به مدت دو روز در نورديديم و محمد و دخترم و فرزندان آنها با من بودند تا اينکه به منطقه اي رسيديم که آوارگان ساکن بودند که اردوگاه هاي الجدعه شناخته مي شد.

اردوگاه هاي الجدعه

مني جاسم محمد الخليفاوي گفت: در اردوگاه هاي الجدعه با برادرم تماس گرفتم که همچنان در بخش الخالديه سکونت داشت. از او خواستم که کارت شناسايي جعلي برايم تهيه کنم تا بتوان از آن براي ورود به استان سليمانيه استفاده کنم، زيرا تصميم داشتم تا در آنها زندگي کنم. او هم اين کار را کرد و کارت هاي شناسايي از طريق يک ميانجيگر در اردوگاه هايي که ساکن بوديم، به دستم رسيد.
همگي ما به سمت استان سليمانيه عزيمت کرديم و پول به اندازه کافي براي اجاره يک خانه و تجهيز آن و ساير هزينه ها داشتيم، اما نيروهاي امنيتي فهميدند که کارت هاي شناسايي ما جعلي است و اجازه ورود ما را به استان ندادند لذا مجبور شديم که در هتلي در خارج از سليمانيه اقامت کنيم. يک شب گذشت که نيروهاي امنيتي عراق يورش بردند و ما را دستگير کردند.
قاضي بازپرس گفت که تحقيقات از مني الخليفاوي و دو فرزندش ادامه دارد و آنها به دادگاه ويژه براي مجازات براساس قانون عراق سپرده خواهند شد.

منبع: tasnimnews.com