وقت آنست با صداي بلند بگوييم جامعه ايران به بحران جنسي مبتلا شده
چهارشنبه 9 خرداد 1397 - 9:11:57 PM
چه خبر - 10نکته به بهانۀ آزار جنسي دانش‌آموزان در يک مدرسه

مهرداد خدير: «خبر آزار جنسي دانش آموزان يک مدرسه در غرب تهران، افکار عمومي را به شدت آزرده خاطر کرده و روح جامعه را رنجانده است. همين که شخص رييس قوۀ قضاييه به موجب فرماني کم سابقه از جانب رهبري عالي نظام، مأمور بررسي و مجازات مرتکبان اين «جنايت» شده‌اند، نشان مي دهد ابعاد حادثه تا چه حد گسترده بوده است.
برخي گزارش‌ها حکايت از آن دارد که قضيه فراتر از «آزار جنسي» و بحث «تجاوز» در ميان است.
دربارۀ تعداد دانش آموزان قرباني نيز تا 16 نفر شنيده شده و اگر درست باشد که مرتکب، ناظم بوده اين پازل نفرت انگيز آنگاه کامل مي شود.
به اين بهانه چند نکته را مي توان يادآور شد که اگر هم مرهم دل پدر و مادرهاي شوکه شده نباشد، مي تواند در جلوگيري از تکرار چنين فجايعي مؤثر افتد:
1- آموزش و پرورش ما نيز مانند ديگر دستگاه هاي اداري گرفتار ظاهرگرايي و شعارزدگي است و مي توان حدس زد فرد مذکور با چهرۀ حق به جانب و ظاهر الصلاح، اعتماد مديريت مدرسه را جلب کرده بوده و گرنه اين قدر احساس امني نمي کرده است. مادام که در گزينش روابط ظاهري و ابراز وفاداري بر صلاحيت و تخصص ذاتي بچربد، آش همين است و کاسه همين ولو همواره آش به اين شوري نباشد.
2-يکي از اهداف تأسيس انجمن اوليا و مربيان يا انجمن خانه و مدرسه نظارت اوليا بر عملکرد مديريت مدرسه بوده است اما در عمل اين انجمن ها به وسيله اي براي جلب شهريه و بودجه و توجيه هزينه ها تبديل شده اند و مديران و ناظمان به تذکرات کيفي آنان توجه نمي کنند.
رييس مدرسه معمولا خود را رييس انجمن هم تصور مي کند و نقش رييس انجمن در عمل تزييني شده است.
اين امر البته بيشتر از ناآگاهي اوليا و اين تصور که مدير و ناظم هر کار بخواهند مي توانند انجام دهند يا فرزندشان گروگان آنهاست نشأت مي گيرد.
ترس از حربه اي به نام کاهش نمرۀ انضباط يا ثبت نام نکردن در سال بعد پدر و مادرها را به تسليم و اطاعت واداشته است.
شگفت‌آور اين که اين وضعيت در مدارس هيأت امنايي هم برقرار است. در حالي که هيأت امنا بايد نظارت بيشتري داشته باشد اما ترکيب آنها به گونه اي چيده مي شود که دست بالا با مديريت مدرسه است.
اين در حالي است که در نظام هاي آموزشي مدرن که در کشورهاي اسکانديناوي اجرا مي شود مدرسه جزئي از يک زنجيره است و مدرسه پادگان يا زنداني نيست که بچه را به آن بسپارند تا هر کار خواستند انجام دهند.
3- در سيستم اداري ايران کافي است فرد وارد شود. از آن پس روزشماري مي کند کي سي سال او پر شود و هيچ گاه خود را در معرض آزمون ها و بررسي هاي دوباره احساس نمي کند. دوستي که به ژاپن سفر کرده بود مي گفت از مشاهده آن همه کتاب خوان در مترو ابتدا تصور مي کردم اين مردم همه اهل رمان و شعر يا فلسفه و ادبيات يا تشنه آگاهي و کسب راز و رمز هستي يا معناي زندگي اند اما اندک زماني بعد دريافتم بخش قابل توجهي از اين جماعت مدام خود را به روز مي کنند تا شغل خود را از دست ندهند. طرف عاشق ادبيات نيست. سرآشپزي است که مي داند در پايان سال از او مي خواهند غذاي جديدي که يادگرفته را بپزد وگرنه در اولويت تعديل نيروست.
درست است که حراست ادارات از جنبه هاي حجاب و ايدئولوژي و مالي و اخلاقي نظارت هايي دارند اما باز هاله اي از امنيت دورادور خود احساس مي کنند؛ حال آن که مانند بانک ها ناگهان افراد بايد تغيير کنند.
در يک بانک وقتي معاون يا رييس اعتبارات به شعبه اي ديگر منتقل شوند چنانچه زنجيرۀ فسادي شکل گرفته باشد به صورت خودکار لو مي رود. در بانک ها ناگهان به فرد مرخصي مي دهند و جاي او ديگري را مي نشانند و اگر اصرار داشته باشد نرود يعني ريگي به کفش دارد و نمي خواهد رازي برملا شود. در يک مدرسه هم اگر افراد جا به جا شوند زبان بچه ها باز مي شود و مي توانند وضعيت را به فرد بعدي گزارش دهند تا فاجعه عمق پيدا نکند.
شايد گفته شود در مدرسه غير انتفاعي فرد مي‌تواند کارمند آموزش و پرورش نباشد ولي در اين فرض هم نمي‌توان نظارت را انکار کرد.
4- يکي از دلايلي که پدر و مادرها يا بچه ها جرأت شکايت از معلمين و کادر مدرسه را ندارند القاي اين گزاره است: معلم، مقدس است.
حال آن که هيچ شغلي في نفسه مقدس نيست. رفتگري که کار خود را دقيق و درست و مرتب انجام مي دهد بر پزشک و جراحي که زير ميزي مي گيرد شرف دارد اما هر دو در قبال خدمتي که ارايه مي دهند پول مي گيرند و مقدس نيستند هر جا پول به ميان بيايد قداست رخت برمي بندد. دوستي که ما را با اتومبيل به مقصد مي رساند، لطف مي کند و ما از او تشکر مي کنيم ولي دليلي ندارد از رانندۀ اسنپ که از ما پول مي‌گيرد به همان غلظت تشکر کنيم.
روزنامه نگار، خدمات اطلاع رساني ارايه مي دهد. پليس هم خدمات امنيتي، پزشک، خدمات سلامت و معلم هم خدمات آموزشي ارايه مي دهد.
اين مقدس، مقدس کردن ها جسارت نظارت و پي گيري را از مردم گرفته و متخلفان را گستاخ کرده است.
وقتي اعلام مي شود 25 درصد افراد جامعه از مشکلات روحي و رواني رنج مي‌برند يعني از هر چهار نفر يک نفر و اين يک نفر هم مي تواند روزنامه نگار باشد و هم پاسبان و هم معلم و ناظم.
5- دوستي مي گفت: چند سال پيش و در مدرسه فرزندم، احساس کردم خانم ناظم/معلم از عقده هاي جدي رنج مي برد و چون خودش بهره اي از شادابي و زيبايي نبرده بود مي کوشيد اين حس را در بچه ها بکُشد. يکي دو بار به مدير مدرسه تذکر دادم و وقتي ديدم پي گيري نمي کند يا جديت ندارد در يکي از جلسات عمومي از روانپزشکي که دعوت شده بود خواستم از او سلامت روان بگيرد. خانم ناظم/معلم برافروخته شد اما والدين ديگر هم به صحنه آمدند و روشن شد همه از او دل پري دارند و بيم نمره يا همان امتياز را داشته اند.
او مي گفت مهم ترين عباراتي که معلم به کار مي برد اين بود که «معلم، مقدس است» و «به کارمند دولت توهين شده و حق شکايت دارد.» دوست ما البته عقب ننشست و توانست ثابت کند آن خانم با بچه ها مشکلات جدي دارد.
6- يکي ديگر از موانع بررسي شکايت ها برخورد قبيله اي است. به اين معني که اگر از ناظم نزد مدير شکايت ببرند کادر مدرسه از همکار خود حمايت مي کنند. اين رفتار اگر از رانندگان مسافربر پذيرفته باشد که هميشه حق را به همکار بدهند مگر رانندۀ جوان بخت برگشته اي که تازه آمده و پا در کفش آنها کرده از ديگران قابل قبول نيست و بايد بنشينند و شرح ماجرا را گوش سپارند.
7- در جامعۀ پول‌زده شماري از مردم تصور مي‌کنند هر که پول بيشتري مي‌گيرد خدمات بهتري ارايه مي‌دهد. اين مدرسه هم گويا پول کلاني بابت شهريه مدرسه مي‌گرفته اما در عمل به اين فاجعه منتج شده است. چند سال پيش که مرگ در اثر داروهاي بيهوشي در يکي از بيمارستان ها خبرساز شد معلوم شد آن بيمارستان، خصوصي بوده است. جا دارد جامعه انگاره هاي ذهني خود را درباره مساوي بودن کيفيت با پول اصلاح کند. نه مدرسه‌اي که شهريه گران‌تر مي‌گيرد الزاما بهتر است نه کيفيت لباسي که گران تر خريده‌ايد چون ممکن است سرتان کلاه رفته باشد.
8- وقت آن است که با صداي بلند بگوييم جامعه ايران به بحران جنسي مبتلا شده است. براي جامعه‌اي که ادعا دارد قادر به حل تمام مشکلات بشري است خيلي زشت است که به چنين بحراني مبتلا باشد و انکار آن هم مشکلي را حل نمي‌کند. اين همه محدوديت به اينجا کشيده و تصور اصلاح جامعه با برخوردهاي پليسي نتيجه بهتري دربرندارد.
9- اگر اين اتفاق در يک کشور غربي رخ داده بود خبرنگاران محبوب صداوسيما در آن سرزمين ها گزارش هاي متعدد و متنوع توليد مي کردند تا ثابت کنند مردمان آن جوامع در چه انحطاطي به سر مي برند. صدا وسيما اما اگر هم در اين قضيه ورود کند از منظر جذابيت هاي سياسي است وگرنه در ايران ما که از اين اتفاق ها رخ نمي‌دهد!
10- نکته آخر اما يک دعاست: خداوندا! همه ما را از اين ساختار فرسوده آموزشي نجات ده. ساختاري که مديران و معلمان و ناظمان هم قرباني آن‌اند. ساختاري که تا قبل از اين حادثه گُل بود و حالا با اين اتفاق به سبزه هم آراسته شده است...»


منبع: asriran.com

http://www.CheKhabar.ir/News/114503/وقت آنست با صداي بلند بگوييم جامعه ايران به بحران جنسي مبتلا شده
بستن   چاپ