چه خبر - يادداشت هاي شرق و کيهان پيرامون همه مي دانند
«همه ميدانند» با حضور کمپاني فرانسوي ممنتوفيلمز و يک کمپاني گمنام اسپانيايي به نام «مورنافيلمز» توليد شده و در افتتاحيه جشنواره کن روي پرده رفته و از سوي رسانههايي مانند «ورايتي» با عبارت «تکراري» و «ضعيفترين فيلم کارنامه سازندهاش» نواخته شده است.
در داخل نيز دو رسانه به لحاظ سياسي در نقطه مقابل هم يعني «شرق» و «اعتماد» نيز به شدت به انتقاد از ريتم کند، زمان طولاني و قصه هزاران بار تکرار شده آن پرداخته اند.
ابتدا متن «شرق» درباره «همه ميدانند» را بخوانيد:
اکثر فيلمسازان شهير ايراني که در خارج از کشور مشغول به کار فيلمسازي شدند، نتوانستند از آثاري که در ايران ساختند پيشي بگيرند. هنوز زماني که بزرگداشتي براي آثار نادري، کيارستمي يا سهراب شهيدثالث برگزار ميشود، کسي نميتواند زيبايي فيلم «سازدهني» را با «منهتن از روي شماره» يا تأثيرگذاري فيلم «کلوزآپ» را با «کپي برابر اصل» مقايسه کند. شايد در اين ميان «شهيدثالث» يک استثنا باشد، چون فيلم «در غربت» او دستکمي از «طبيعت بيجان» ندارد، زيرا او حداقل تسلط خوبي بر زبان آلماني داشت و همچنين «ادبيات و فرهنگ آلماني» را بهخوبي ميشناخت!
فيلم «همه ميدانند» فرهادي با ريتمي کند، زماني طولاني و فيلمنامهاي سردرگم به درد همان فيلمهاي افتتاحيه جشنوارهها ميخورد که معمولا نظر کسي را جلب نميکنند! طبيعتا هيچ جشنوارهاي نميخواهد که از همان شب اول افتتاحيه بهترين فيلم و برگ برنده خود را رو کند، زيرا سطح توقع مخاطب بالا خواهد رفت.
به همين خاطر اکثر فيلمهاي افتتاحيه خارج از مسابقه نمايش داده ميشوند که البته در مورد اين فيلم چنين اتفاقي نميافتد. «همه ميدانند» حتي نسبت به تجربه ديگر فرهادي؛ يعني فيلم «گذشته» که در فرانسه کار شده بود، کار ضعيفتري از آب درآمده است. در «گذشته» علي مصفا پيوند فرهادي را با «فرهنگ و خلقوخوي ايراني» بهخوبي نشان ميداد و هسته مرکزي داستان با «مفهوم و تضاد شرق و غرب» پيوند نسبتا خوبي برقرار کرده بود، اما در «همه ميدانند» فيلمساز به تجربهاي نو دست زده که مشخص است توان بالابردن اين وزنه سنگين را نداشته است، زيرا تسلط روي يک فرهنگ بيگانه با نوشتن يک فيلمنامه و مشاهده عکسي در يک گروگانگيري در اسپانيا، کشف فوقالعاده و نويي به حساب نميآيد.
درست است که هنر سينما مرزي ندارد، اما بهسادگي نيز نميتوان «رديفهاي سهتار ميرزاعبدالله» را با «گيتار اسپانيايي» درهم آميخت تا به يک تجربه مشترک فرهنگي رسيد. زماني اين امر ميسر ميشود که هر دو زبان و فرهنگ بهخوبي شناخته شوند. درواقع «همه ميدانند» فرهادي حکم فيلم «آرايشگر سيبري» ميخالکوف را پيدا کرده است. «نيکيتا ميخالکوف» هم بعد از گرفتن اسکار دست به تجربه مشترک با بازيگران وقت هاليوود؛ «جوليا اورموند» و «ريچارد هريس»، ميزند و زماني که با فيلم «آرايشگر سيبري» در افتتاحيه جشنواره کن 1999 شرکت ميکند، با اينکه فيلم خوشساختي از آب درآمده بود، اما نقدهاي زيادي به فيلم شد که «مشخص نيست کارگردان روي کدام صندلي نشسته است! «آمريکا يا روسيه؟». اما نقطه قوت آن فيلم اين بود که حداقل 90 درصد داستان در روسيه ميگذشت! اما فرهادي با اعتمادبهنفس بالايي سراغ وزنهاي ميرود که نميتواند از پس آن بهخوبي برآيد يا اينکه نظام فکري خود را نتوانسته زنده و پويا سازماندهي کند تا جوهره درام انتقال يابد و به همين خاطر مخاطب قادر نيست که با چشم و گوش شخصيتها به اين درام خيره شود. حضور زوج «پنهلوپه کروز» و «خاوير باردم» طبيعتا طرفداران زيادي را به سالن سينما ميکشاند و ممکن است فيلم فروش بدي نيز نداشته باشد، اما اين فيلم در کارنامه فرهادي کار قابلتأملي بهشمار نميآيد!
تصويرسازي و رنگولعاب فيلم خيلي خوب است، سکانس افتتاحيه فيلم را «هايده صفيياري»، تدوينگر ثابت کارهاي او، با تواناييهاي خوبي در مونتاژ نشان داده است. سکانس معرفي ساعتي در کليسا که ميبينيم در روند فيلم «پرندهها» از شکاف ريز آن به بيرون ميگريزند از تأثيرگذاري خوبي برخوردار است، همچنين سکانس عروسي با پلانهاي بسته و عکسالعمل خوب آدمها به موقعيتها ريتم خوبي در کار پيدا کرده است. پايان فيلم و شستوشوي خيابان و مجسمهاي در ميدان شهر پيوند خوبي در تدوين با مفهوم افشاي حقيقت برقرار کرده، ولي فرهادي در کارگرداني و انتقال داستان به کالبد شخصيتها خوب عمل نکرده، زيرا عمل برانگيزنده درام که عروسي را به عزا تبديل ميکند در اين فيلم باورپذير نشده و ستيز شخصيتها حول محوري ثابت شکل نميگيرد و تغيير ناگهاني شخصيتها با بحران جديدي که «چه کسي پدر واقعي اين دختر است» باعث شده پيوند درام با مخاطب به مسير ديگري برود و در انتها موضوع و ژانر فيلم که آدمربايي است به فراموشي سپرده شود! زيرا ريتم حاصله از تمپوي دروني هيجانبرانگيزي برخوردار نيست تا مخاطب را با خود درگير کند و فيلم با توجه به فيلمبرداري و فضاسازي خوب آن فيلمنامه خوبي ندارد و اين در حالي است که در کارهاي قبلي فرهادي بهندرت چنين مشکلاتي در کارگرداني ديده ميشود و او حداقل در روايت داستان هميشه خوب عمل کرده است. به نظر ميرسد که ادامه فيلمسازي براي کارگردانان شهير ما در ايران هميشه تجربه بهتري را براي آنها رقم زده است، مگر آنکه اسباب سفر مهيا باشد.
حالا متن «کيهان» درباره «همه ميدانند» را بخوانيد:
فيلم «همه ميدانند»، آخرين ساخته اصغر فرهادي در مراسم افتتاحيه هفتاد و يکمين جشنواره فيلم کن به نمايش درآمد ولي به دليل مسائل حاشيهاي شب افتتاح همچون سخنراني ترامپ و اعلام خروج از برجام و همينطور ضعف ساختار و کشش خود فيلم چندان هدف استقبال قرار نگرفت!
چنانکه براي برخي از منتقدان اروپايي اين سوال پيش آمده بود که چرا با چنين فيلم ضعيفي، برنامه افتتاحيه جشنواره شکل گرفته، در حالي که سالهاي قبل همواره سعي ميشد جشنواره با يک فيلم قوي و پر سر و صدا افتتاح شود ولو اغلب آنها در بخش مسابقه اصلي شرکت نداشته و خارج از مسابقه به نمايش درميآمدند. اما فيلم «همه ميدانند» از محصولات سفارشي شوراي اروپا (وابسته به اتحاديه اروپا) و بخش سينمايي آن به نام «يورو ايميج» بوده که براساس اعلام وب سايت رسمي خود، 20 فيلم ديگر در بخشهاي مختلف اين جشنواره شرکت داده و به دليل اينکه از حاميان اصلي جشنواره کن نيز به شمار ميآيد، علاوه بر اختصاص برنامه افتتاحيه به يکي از محصولاتش، پيشاپيش برخي از جوايز اين دوره از جشنواره کن را نيز براي خود و توليداتش تضمين نموده است.
ماجراي فيلم «همه ميدانند»، قصه هزاران بار تکرار شده عشقي قديمي و آدم دزدي و باجگيري است که اين بار با شکل و شمايلي ضد مذهبي نيز ترکيب شده و مثل فيلم قبلي فرهادي، آش درهم جوشي بهوجود آورده که يک سوم اولش يک ساز ميزند و دو سوم بقيهاش سازي ديگر که اصلا ربطي به آن يک سوم ابتدايي ندارد و فرهادي همچنان در کشاکش سفارشيسازي، گيج و گنگ در ميان سينماي تعليق و شوک و تهماندههاي تصورات به اصطلاح هنري از سينما دست و پا زده است!
منبع: روزنامه کيهان/روزنامه شرق/cinemajournal.ir
http://www.CheKhabar.ir/News/108837/وقتي همه مي دانند باعث همسو شدن رسانه هاي اصلاح طلب و اصولگرا مي شد