چه خبر - داستان واقعي کچل کردن ٣٠ دانشآموز
روزنامه شهروند نوشت: «جلوي سرش را با صفر، ماشين کردند» تمام مسير را دويده بود تا از خنده اهالي در امان باشد و با ديدن مادر در چهارچوب دَر گريه سر داده بود. «گريه ميکرد و ميگفت بميرند، خدا ذليلشان کند چرا موهايم را اين طوري کردند؟» اينها را مادر «فرهاد ل.پ»، دانشآموز کلاس سوم مدرسه «زرينمقدم» يزد ميگويد؛ مدرسهاي در محله «شيخداد» که تصوير چند دانشآموزش با موهاي تراشيده و سرهاي کچل و البته خبر اخراج مديري که اين کار را کرده، در روزهاي گذشته دستبهدست ميشود.
مادر «فرهاد ل.پ» حالا ميگويد؛ او از مدرسه زده شده و اين حال بيشتر دانشآموزاني است که اين اتفاق برايشان افتاده است: «آن روز نه ناهار خورد نه شام. تکاليفش را هم انجام نداد. گريه ميکرد و ميگفت ديگر مدرسه نميروم.» او ميگويد، پيش از اين اتفاق، در اين باره اطلاعرساني به خانوادهها انجام نشده است: «ما يک گروه تلگرامي داريم و همه مسائل مربوط به دانشآموزان را در آنجا به ما اطلاع ميدهند؛ درباره وضع درسيشان و... اصلا در اين گروه تذکري براي کوتاهي موي بچهها نداده بودند. پسرم هم، چيزي به من نگفته بود.»
از زماني که موهاي ٣٠نفر از دانشآموزان مدرسه «زرين مقدم» را تراشيدهاند، حرف و حديث فاميل هم پشت سرش آمده است. مادر «فرهاد» ميگويد، اطرافيان فکر ميکنند اين بچهها شپش داشتهاند: «رفته بوديم خانه خواهرم در اخبار ميگفت بچهها شپش داشتند. خواهرم ميگفت چرا بچه را حمام نميبري؟ آبرويمان را با شپش بردهاند. بين همه پخش شده بچهها شپش داشتند؛ در حالي که بچهها اصلا شپش نداشتند. اگر واقعا بچهها شپش داشتند، چرا با يک ماشين موهايشان را کوتاه کردند؟»
«اميرعلي» يکي ديگر از اين بچههاست؛ او در مسير مدرسه تا خانه، دستش را روي سرش گذاشته بود تا قسمت تراشيدهشده، ديده نشود. اميرعلي هشتسال دارد و برادر بزرگترش در کلاس سوم در همان مدرسه تحصيل ميکند. «موهايم را بالا گرفتند و فقط بخشي از آن را ماشين کردند.» مادر «اميرعلي. م» از اين ماجرا عصباني است: «روحيه فرزندم آسيب ديده، براي همين دنبالش را گرفتم. ما شکايت کرديم، آموزشوپرورش گفت؛ مدير عزل شده، البته مربي بهداشت بايد جواب بدهد.»
اين مادر معترض در پاسخ به اين پرسش که قبل از اين ماجرا در مورد تراشيدن موي سر بچهها تذکري از مدرسه داشتند يا خير، ميگويد: «براي همه مسائل بچهها به ما نامه ميدادند، براي جلسات اوليا اما هيچ نامهاي به ما نداده بودند. شايد بچهها يادشان رفته بود به ما بگويند. نبايد اين برخورد را ميکردند. ما ١٠ مادر هستيم که از مربي بهداشت شکايت کردهايم. مدير که اخراج شده اما اين مربي بهداشت بوده که گفته اين کار را بکنند.»
برادر «اميرعلي» هم در اين مدرسه درس ميخواند؛ مادر اين دو دانشآموز ميگويد: «پسر بزرگم خيلي حساس است، خدا رحم کرد موهاي او را نتراشيدند، چون کارش به دوا و دکتر و روانشناس ميکشيد. از من ميپرسيد چرا موهاي اميرعلي را اين طوري کردهاند. براي برادرش خيلي ناراحت بود.»
«دانيال. ن» هم آن روز به سختي خودش را به خانه رساند و در پاسخ به سوالات مادر فقط گريه کرد: «پسرم کمحرف است. فقط گريه ميکرد. حتما به دادسرا شکايت خواهم کرد. اين مدت نه خواب داشتم نه خوراک. تذکر ندادند. تذکر هم داده بودند، حق اين کار را نداشتند. بچه من بيپدرومادر نبود که اين رفتار را داشته باشند. آبرويمان رفته. همه ميگويند بچهها شپش داشتند. مديرکل آموزشوپرورش استان يزد در رسانهها و صداوسيما گفته براي بهداشت بچهها بوده. انگار باورشان شده بچهها شپش داشتند! براي همين موضوع هم به صداوسيما زنگ زديم. در اينستاگرام خواندم حتما بچهها شپش داشتند! واقعا ما ضربه خورديم.»
آن روز دانشآموزان ديگري هم در مدرسه «زرينمقدم» گريه کردند و خنده همکلاسيهايشان را به جان خريدند تا به خانه برسند. مادر دانيال از مادري ميگويد که فرزندش با گريه وارد خانه ميشود و از خجالت سرش را زير پتو ميکند. او به مادرش در اينباره گفته: «دستم را گرفتند و دَر کلاس را قفل کردند و سرم را روي سطل گرفتند و ماشين کردند. آن هم تنها جلوي مويم را.»
مادر دانيال در مورد آن روز ميگويد: «همان روز پدر دو دانشآموز همراه فرزندانشان به آموزشوپرورش رفته اما مدير را نشان نداده بودند. مادرها خيلي عصباني بودند و ماشين برداشته بودند تا موي مدير و مربي بهداشت را ماشين کنند. برايم عجيب است چرا وقتي سرويس بچهها دير ميکرد، مدير حساس نميشد. گفتند فصل شپش است؛ در حالي که فصل شپش نيست.» آن روز بيشتر آن ٣٠ دانشآموز نه ناهار خوردند نه شام. مادر يکي از بچهها ميگويد، قند خون پسرش روي ٤٠٠ رفته: «اگر بچهام کما ميرفت، چه کسي جوابگو بود؟ مگر مجرم گرفته بودند؟ اين صحنهها مگر از ذهن بچهها پاک ميشود؟»
حقوق شهروندي کجاي اين ماجراست؟
«محمدرضا خواجهامينيان»، مسئول انجمن اوليا و مربيان مدرسه زرينمقدم در مورد ماجراي تراشيدهشدن موي بعضي از دانشآموزان به «شهروند» ميگويد: «سوالي که در وهله اول براي من به شخصه پيش ميآيد اين است که ما شهروندان مسير احقاق حقوق را ميدانيم يا نه؟ در ماجراي مدرسه زرينمقدم مدير مدرسه «خانم پاکسرشت» در راستاي مسائل بهداشتي و حفظ سلامت دانشآموزان دست به اقدامي زد که حاشيههايي را به وجود آورد؛ اقدامي که پيش از اين پيرامون جلساتي که تشکيل ميشد، به اوليا تذکراتي داده شده بود. اگر چه به دليل اهميت موضوع کتبا اين مسأله به اوليا ابلاغ شده بود، البته اوليا به بهانههايي مانند نزديکبودن عيد و اين که ميخواهيم فرزندمان در ايام نوروز موهاي تراشيده شده نداشته باشد، اين موضوع را به بعد موکول کردند.»
خواجهامينيان با اشاره به اينکه مدرسه ٢٥٤دانشآموز در مقطع ابتدايي دارد، ادامه داد: «از ٢٥٤ دانشآموز ٣٠نفر موهايشان را بعد از تعطيلات نوروز اصلاح نکرده بودند که از بين آنها تنها اولياي ١٥-١٦ دانشآموز به اين اقدام مدير معترضند، مابقي اوليا از اين عمل رضايت هم داشتند. البته اولياي معترض هيچ شکايت مکتوبي نداشتهاند.»
او ميگويد: «يک هفته است که اين مجموعه آموزشي مورد هجمه اولياي معترض قرار گرفته. آنها مدعياند حقوقشان تضعيف شده است. آيا تشنجي که اين اوليا بيمحابا بدون ضوابط در کانون آموزشي ايجاد کردند، تضعيف حقوق ساير دانشآموزان نيست؟ آيا صدمه روحياي که به کادر مدرسه و ساير دانشآموزان وارد شده، جزو تضعيف حقوق تعريف نميشود؟ آيا اين اولياي معترض اشراف دارند که اين حقوق را کجا بايد پاسخ دهند؟ تضعيف حقوقي که با فرافکنيها و صحبتهاي حبابي و مصنوعي صورت گرفته را چه کسي بايد مطالبه کند؟ کدام مسئول امر پاسخگوي اين مهم است؟»
خواجهامينيان در پاسخ به بعضي ادعاهاي اولياي دانشآموزان ميگويد يکي از اوليا مدعي است فرزندش بر اثر استرس، قندخونش به ٤٠٠ رسيده است: «او ميگويد اگر فرزندم به کما ميرفت چه کسي پاسخگو بود. البته از حيث پزشکي متخصصان بايد پاسخ بدهند اما سوال من از اين اوليا اين است که آيا فراموش کرده، سال گذشته همين دانشآموز انسولينش در مدرسه تزريق ميشد و هميشه کادر مدرسه مراقبتهاي ويژه از اين دانشآموز داشتند؛ به طوري که مديريت و آموزگاران بر حسب ساعت قند خون او را چک ميکردند؟ طي هفتماهي هم که از سال تحصيلي جاري گذشته به دليل مراقبتهاي کادر مدرسه اين دانشآموز يک بار هم انسولين تزريق نکرده و قندخونش بالا نرفته است.»
به گفته او: «مادري که ميگويد فرزندش سرش را زير پتو کرده و گفته مدرسه نميرود چون موي سرش تراشيده شده چطور در مدرسه حقوق ٢٢٠دانشآموز را تضعيف ميکند؟ آيا مطالبه بايد با تشنج باشد؟ با توهين و تحقير؟ آيا روند اين مطالبهگري آن هم براي کاري که در راستاي پيشگيري از يک بيماري بوده، پسنديده است؟ يا اوليايي که ميگويد چرا سر همه دانشآموزان با يک ماشين کوتاه شده؟! بايد بگويم اين کار در راستاي پيشگيري بوده و استفاده از يک ماشين نميتواند سلامت دانشآموزان را به خطر بيندازد.»
اين مسئول انجمن اوليا و مربيان مدرسه در مورد شرايط فعلي مدرسه ميگويد: «يک هفته است مطالبهگري اوليايي مدرسه نميگذارد در مدرسه درس داده شود اگر اولياي ساير دانشآموزان در اعتراض به اين وضع تجمع کنند کدام مسئول پاسخگوست؟ اين مدرسه در منطقهاي محروم قرار گرفته و از لحاظ عمراني و ورزشي صفر است. مديريت اين مدرسه در چهار سال گذشته به شکل جهادي به اين مجموعه آموزشي سروسامان داده است، فعاليتي فراتر از نقش مديريت. اين مدير چطور ميتواند به فعاليتهايش ادامه بدهد در حالي که اولياي معترض هر چه را به دهانشان ميآيد به او ميگويند؟!»
خواجهامينيان در مورد اخراج مدير مدرسه ميگويد: «خانم پاکسرشت استعفا کردند. در واقع به دليل تشنجها مجبور به استعفا شدند. سوال من از مسئولان اين است که در حال حاضر اولياي ٢٢٠دانشآموز هم نياز به دلجويي دارند چه کسي بايد استعفا کند؟ يکماهونيم ازسال تحصيلي باقي مانده، صدمات نبود مدير را چه کسي جبران خواهد کرد؟»
خلاف قانون عمل شده
«محسن گلستانيفر»، مدير روابط عمومي اداره کل آموزشوپرورش استان يزد اما ماجراي دانشآموزان محله شيخداد را اين گونه روايت ميکند: «تراشيدن موي سر دانشآموزان در مدرسهاي در محله شيخداد يزد در واقع اقدامي بوده در راستاي بهداشت دانشآموزان که ميتوان گفت اقدامي خودسرانه و بدون مجوز و خلاف قانون صورت گرفته است. اقدامي که اعتراض خانوادهها را به دنبال داشته و به همين منظور مدير کل به اين مسأله ورود پيدا کرد، البته تعدادي از بازرسان اداره کل نيز پيگير اين مسأله شدند و به مدرسه مراجعه کردند تا از دانشآموزان و خانوادهشان دلجويي کنند. دانشآموزان از نظر روحي دچار مشکل شده بودند. از آنجايي که اين موضوع در رسانهها مطرح شد و خانوادهها نيز اين مسأله را پيگيري کردند برخورد جدي با مدير صورت گرفت که در نهايت منجر به اخراج او شد؛ تصميمي که توسط کارگروه گرفته شد تا هم فضا تلطيف شود و هم روحيه آسيبديده بچهها التيام بيابد و مشکلشان حل شود. اين مدير تنها به وظيفه آموزشي دست به چنين اقدامي زده و اصلا خدايناکرده به قصد ايجاد مشکل نبوده و تنها اين مدير خود را جاي والدين ديده تا به نظافت آنها رسيدگي کند.»
البته «عباسعلي دانافر» مدير کل آموزشوپرورش استان يزد حاضر به گفتوگو با «شهروند» نشد و در پاسخ به سوالات گفت: «تمام مسائل در رسانهها گفته شده است.»
مرز مبهم ميان دانشآموزان و مربيان
داستان مدرسه زرينمقدم تا جايي پيش رفت که دانافر، مديرکل آموزشوپرورش استان يزد گفت براي دلجويي از دانشآموزان و اولياي آنها مدير مدرسه اخراج شده است.
«محمدعلي طالبي» معاون سياسي، امنيتي و اجتماعي استانداري يزد هم حالا درباره اخراج مدير مدرسه زرينمقدم به «شهروند» ميگويد: «قبل از اين که اوليا ماجرا را به آموزشوپرورش منعکس کنند آموزشوپرورش افرادي را براي بازديد از مدرسه و بررسي نزديک فرستاد و همان روز اعلام کردند کارگروهي را براي بررسي اين موضوع تشکيل ميدهند که خروجي اين کارگروه و جلسه آن بحث استعفاي مدير مدرسه بود.»
اوگفت: «مدير کل آموزشوپرورش به من گفتند مدير مدرسه استعفا کردند و از فردا سرپرستي براي آن انتخاب ميکنيم. فکر ميکنم با توجه به بررسي که آموزشوپرورش در اين مورد داشتند، نميشود گفت اين تصميم شخصي و بدون پشتوانه کارشناسي بوده و خدايناکرده احساسي تصميم گرفته شده است.»
طالبي پيگيري مسأله را حق خانوادهها ميداند: «هم خانوادهها و هم دانشآموزان حق دارند اين موضوع را پيگيري کنند. مطمئنا ما چهارچوبهاي حقوقي لازم براي رسيدگي به اين مسأله را داريم و قطعا به عنوان استانداري ما هم حمايتهاي لازم را خواهيم داشت تا موضوع در چارچوب حقوقي مسيرش را طي کند، البته بايد در يک فضاي منطقي اين اتفاقات بيفتد چون پرداختن به اين موضوع در يک فضاي احساسي سبب ميشود به حس توهين و خرد شدن شخصيت در دانشآموزان و خانوادهها دامن زده شود که بيترديد جبران آن سختتر خواهد بود. بنابراين اجازه بدهيم در يک فضاي منطقي اين مسأله پيش برود و از آنها دلجويي شود و در عين حال پيگيريهاي مسئولان چه آموزشوپرورش چه دستگاههاي ديگر رضايت اين اوليا و دانشآموزان را فراهم کند.»
معاون سياسي، امنيتي و اجتماعي استانداري يزد بر اين باور است که آموزش مديران مدارس، معلمان و کساني که به نوعي با دانشآموزان در ارتباطند اهميت بالايي دارد: «يکي از بيدقتيهايي که اتفاق ميافتد اين است که گاهي اوقات مقتضيات جهان امروز را از ياد ميبريم؛ اين که مسائلي از اين دست تا چه اندازه ميتواند واکنشهايي را در فضاي مجازي و حقيقي به خود اختصاص دهد. در واقع اگر ما به اين مهم پيببريم که تا چه اندازه نسبت به گذشته نظارت اجتماعي بالا رفته است اتفاقاتي از اين دست کمتر رخ خواهد داد. در جهان امروز هم جامعه و هم خانوادهها به هتکشخصيت دانشآموزان حساس شدهاند؛ حساسيتي که توجه به آن در نهايت منجر ميشود تا حدودي رفتارهاي اينچنيني در آموزشوپرورش و مدارس تعديل شود و به مرور زمان ما کمتر شاهد اتفاقاتي از اين دست باشيم.»
او ادامه ميدهد: «در ماجراي محله شيخداد مدير کاملا با نيت خيرخواهانه و در راستاي سلامت و بهداشت دانشآموزان دست به اين اقدام زده اگر چه بيتوجهي به واکنش جامعه به اين دست اتفاقات باعث شده ما شرايط فعلي را شاهد باشيم.»
طالبي در پاسخ به اين پرسش که مربيان تا چه اندازه ميتوانند در مسائل دانشآموزان دخالت کنند ميگويد: «در مورد روابط مدير، معلم و دانشآموزان و مرز تربيتي آنها با خانوادهها ما نياز به بازخواني داريم. در ماجراي محله شيخداد بعضي افراد شرايط فعلي را با مديران و معلماني که در گذشته دست به اقداماتي از اين دست ميدادند مقايسه کرده و معتقد بودند در گذشته رفتارهايي از اين دست از طرف خانوادهها موردپذيرش بود اما بايد توجه داشت که در شرايط فعلي خواستهها و انتظارات و وظايف متفاوت از گذشته است. در واقع اين مرز مبهم است و نياز به بازخواني دارد تا بر اساس شرايط روز، توان و ظرفيت آموزشوپرورش ما تعريف مجدد داشته باشد تا بتوانيم به بُعد تربيتي دانشآموزان ورود مناسبتري پيدا کنيم.»
حقوق بشر خواندني و شنيدني نيست تجربهکردني است
مهدي بهلولي، آموزگار و کنشگر صنفي، در روزنامه شهروند نوشت: «اين که دقيقا از چه زماني تراشيدن موي سر دانشآموزان پسر در آموزشوپرورش ما باب شده بر اين نگارنده روشن نيست. نگاهي به برخي از عکسهاي مکتبخانهها نشان ميدهد که در آموزش قديم ايران، اجباري فراگير به انجام اين کار نبوده است؛ در برخي از عکسها دانشآموزان پسر به همراه کلاهي ديده ميشوند که موهاي بلند سرشان از کنار آن بيرون زده است اما از يک زماني به بعد - شايد با ورود ماشينهاي دستي اصلاح سروصورت به کشور - و بيشتر به خاطر رعايت بهداشت و جلوگيري از شپشزدن سر و بيماريهاي پوستي، دانشآموزان پسر ملزم به تراشيدن موي سر خود شدند. در زمان تحصيل خود ما هم؛ يعني چيزي حدود سي، چهل سال پيش، براي بسياري از ما دانشآموزان همواره اين پرسش بود که چرا بايد موي سرمان را ماشين کنيم؟ هيچوقت هم پاسخ درستي نشنيديم اما احساس ما اين بود که اين کار، نوعي ابزار کنترل و تنبيه و تحقير بچههاست که هر وقت زيادي حرف زديم يا زيادي شلوغ کرديم، فرداي آن بايد کچل به مدرسه برويم! اما آن روزها گذشت و جامعه و فرهنگ دگر شده است. امروزه و در جهان پيشرو آموزش، سخن از آموزش حقوق بشر در مدرسه است و سخن از آموزش اخلاق عامانساني. سايه سرمشق جهاني آموزش، هر روز سنگين و سنگينتر ميشود و بر حقوق دانشآموز و خانواده او بيشتر پاي فشرده ميشود. مدرسه که بريده از جامعه نيست. نگاهي به سپهر حقمدارانه اين روزهاي بيشتر اجتماعهاي انساني در جهان روشن ميکند که مدرسه هم ديگر نبايد همان مدرسه قديم باشد. اين است که وقتي شنيده ميشود چند روز پيش، مدير مدرسهاي در يزد، سر تعدادي از بچههاي مدرسه را کچل کرده، شگفتزده ميشويم و از خود ميپرسيم که آخر چرا؟ آخر چرا بايد اين همه بر شکاف ميان جامعه و مدرسه دميد و بچهها را از مدرسه گريزان کرد؟ چرا هنوز بعضي از ما آموزگاران و مديران، بيش از حقوق دانشآموز، به تکليف و وظيفههاي او ميانديشيم؟ و چرا هنوز فرهنگ حقوق بشر و رعايت آن در مدرسههاي ما جايگاهي فرادست ندارد و نيافته است؟ و همه سخن شايد در همين باشد که يادگيري حقوق بشر، خواندني و شنيدني نيست، تجربهکردني است و ما حقوق بشر را تجربه نکردهايم. باز ياد آن قاعده زرين اخلاقي افتادم که اگر ميخواهيد چيزي را خوب ياد بگيريد و آن را دروني سازيد، بايد تجربهاش کنيد؛ چيزي همچون شنا. شناکردن را با تئوري و خواندن و گفتن ياد نميگيرند؛ شناکردن را با شناکردن ياد ميگيرند. اگر ميخواهيم در مدرسههاي ما به حقوق انساني آموزگار و کودک و خانواده کودک احترام گذاشته شود بايد در انديشه آموزش عملي حقوق بشر در مدرسه باشيم؛ ايراد از کمبود قانون و بخشنامه نيست. مسأله اين است: «هنگامي که يک تن ميآموزاند دو تن ميآموزند.» اگر مدرسه دغدغه آموزش حقوق بشر - و از آن ميان حقوق دانشآموز - را داشته باشد خودش هم اين حقوق را ياد ميگيرد و به آن احترام ميگذارد.»
منبع: isna.ir
http://www.CheKhabar.ir/News/103602/پشت پرده 30 دانش آموزي که تنها جلوي سرشان تراشيده شد چيست؟