اعترافات جديد عامل تجاوز به نداي 6 ساله
شنبه 18 فروردين 1397 - 11:50:43 PM
چه خبر - اظهارات عامل تجاوز و قتل هولناک «ندا»

«خراسان» نوشت: اينها بخشي از اظهارات مرد 41 ساله‌اي است که نهم فروردين به اتهام قتل و آزار و اذيت دختر 6 ساله‌اي به نام «ندا» در مشهد دستگير شد. آنچه مي‌خوانيد حاصل گفت‌وگويي دو ساعته با اين شخص به هويت «ع - الف» است.

چند سال داري؟

متولد سال 1355 هستم.

چقدر سواد داري؟

تا کلاس پنجم ابتدايي درس خواندم و بعد هم درس و مدرسه را رها کردم.

اهل مشهدي؟

خانواده‌ام اهل تربت حيدريه هستند اما من از زماني که به خاطر دارم از همان کودکي در مشهد بودم.

يعني در قلعه ساختمان؟

نه! ساکن منطقه خواجه ربيع بوديم ولي بعد از آنکه مادر و برادرم سهم مرا از منزل ارثيه پدري خريدند من هم به قلعه ساختمان (شهرک شهيد رجايي) آمدم.

پدرت فوت کرده است؟

بله! حدود دو ماه بعد از آنکه من ازدواج کردم. او هم فوت کرد.

بيمار بود؟

بله! سرطان خون داشت.

چند خواهر و برادر هستيد؟

پدرم دو بار ازدواج کرد به همين خاطر تعداد خواهران و برادرانم زياد است.

بعد از ترک تحصيل چه مي‌کردي؟

شاگرد خياطي شدم و پيراهن‌دوزي را آموختم تا آنکه به خدمت سربازي رفتم.

بعد از پايان سربازي هم همين شغل را ادامه دادي؟

بله! براي کار به جنوب کشور رفتم و در بندرعباس در يک شرکت، پيراهن‌دوزي مي‌کردم!

چرا در مشهد نماندي؟

آنجا پيراهن ايراني مي‌دوختيم و مارک خارجي مي‌زديم تا بهتر بخرند ولي نمي‌دانم صاحبکارم پيراهن‌ها را کجا مي‌فروخت!

يعني به کشورهاي ديگر صادر مي‌کرد؟

نمي‌دانم اما همه آنها مارک تقلبي داشتند.

پول‌هايت را چه مي‌کردي؟

همه را خرج مي‌کردم، البته گاهي مقداري هم به مادرم مي‌دادم.

مگر ازدواج نکرده بودي؟

آن زمان نه! ولي در مدت کوتاهي بعد از آنکه از بندرعباس آمدم، با يکي از بستگان پدرم ازدواج کردم. تقريبا 21 ساله بودم که پاي سفره عقد نشستم.

يعني خودت در ماجراي ازدواج دخالتي نداشتي؟

چرا! همسرم را به خاطر رفت و آمدهاي فاميلي در تربت حيدريه ديده بودم.

مي‌خواهي بگويي همسرت انتخاب تو نبود؟

ما از دوران خردسالي به نام يکديگر بوديم. يعني پدرم زماني که من کوچک بودم به خانواده همسرم گفته بود که دخترتان عروس من است! تا اينکه يک روز براي او خواستگار آمد. پدرم که بيماري سرطان داشت و مي‌ترسيد عروسي مرا نبيند بلافاصله دست به کار شد و مرا به تربت حيدريه بردند که در آنجا هم ازدواج کرديم.

الان هم با همان همسرت زندگي مي‌کني؟

نه! او از من طلاق گرفت. البته چهار سال نامزد بوديم و سه سال هم زندگي مشترک داشتيم. بعد از آن طلاقش را گرفت.

چرا؟

چون فرزندي نداشتيم و خانواده او هم دوست داشتند که دخترشان فرزندي داشته باشد!

معتادي؟

بله!

چه چيزي مصرف مي‌کني؟

ترياک و شيره!

آن زمان هم اعتياد داشتي؟

بله! وقتي همسرم را به عقد خودم درآوردم با برخي از بستگانم پاي بساط مي‌نشستم!

چرا؟

فريبم دادند! آنها مي‌گفتند مصرف ترياک و شيره لذت خاصي دارد. من هم ادامه دادم تا اينکه معتاد شدم!

همسرت از ماجراي اعتياد تو خبر داشت؟

نه! او نمي‌دانست و من به طور پنهاني مصرف مي‌کردم تا اينکه روزي فهميد و زماني از من طلاق گرفت که معتاد شده بودم!

چرا دوران نامزدي شما تا چهار سال طول کشيد؟

دست پدرم خالي بود، از سوي ديگر هم مي‌خواست مراسم عروسي خواهرم را برگزار کند. به همين دليل من بعد از خواهرم، زندگي مشترک را آغاز کردم.

سه سال زمان خيلي اندکي است تا «بارداري» انگيزه مهمي براي طلاق شود؟

البته همسرم بعد از من با فرد ديگري ازدواج کرد و صاحب فرزند شد ولي از من طلاق گرفت!

پدرت زنده بود که طلاق گرفتي؟

نه! پدرم حدود دو ماه بعد از ازدواج من فوت کرد.

اولين سيگار را کجا کشيدي؟

اولين بار يکي از دوستانم در دوران خدمت سربازي سيگار تعارفم کرد و بعد از آن هم ديگر خودم مي‌خريدم!

چه مدت گذشت تا دوباره ازدواج کردي؟

فقط دو روز!

چرا؟

به خاطر لجبازي با خانواده همسر سابقم!

يعني از قبل زمينه را آماده کرده بودي؟

نه! درست دو روز بعد از آنکه مهر طلاق در شناسنامه‌ام ثبت شد و به قول معروف هنوز جوهر اين مهر خشک نشده بود که سوار اتوبوس يکي از بستگان مادرم شدم تا از تربت به مشهد بيايم. در بين راه با راننده صحبت مي‌کردم که از دادگاه مي‌آيم و چنان و چنان! او هم خنديد و گفت: امشب با مادرت به خانه فلاني بياييد (او هم از بستگان مادرم بود) تا براي خواستگاري صحبت کنيم.

همان شب به توافق رسيديد؟

بله! به خاطر فاميلي از يکديگر شناخت داشتيم.

همسرت قبلا ازدواج کرده بود؟

بله! او حدود چهار سال قبل از همسرش طلاق گرفته بود و يک دختر داشت.

بعد از ازدواج، دختر همسرت هم با شما زندگي مي‌کرد؟

نه! حضانت او را شوهر سابق همسرم به عهده داشت. البته بعد از ازدواج، گاهي او را به خانه مي‌آوردم تا مدتي را کنار مادرش باشد. الان هم 14 ساله است و به تازگي نامزد کرده است.

خودت چند فرزند داري؟

3 پسر 12، 10 و 3.5 ساله دارم.

چه شد که به ميوه‌فروشي روي آوردي؟

بيکار بودم. کار ساختماني انجام مي‌دادم ولي به دليل اعتيادم و اينکه کار کم بود بيکار مانده بودم تا اينکه 500 هزار تومان از خواهرم قرض گرفتم و داخل حياط منزلم ميوه‌فروشي راه انداختم. البته ديسک کمر هم دارم.

روزي چقدر مواد مصرف مي کني؟

کم. حدود 5 هزار تومان!

همسرت از ماجراي اعتيادت خبر دارد؟

بله! او مي‌داند. البته گاهي از قرص‌هاي ترک اعتياد هم استفاده مي‌کنم!

تاکنون چند بار ترک کرده‌اي؟

نمي‌دانم! ولي عيد پارسال ترک کردم که نشد و دوباره به مصرف شيره ادامه دادم.

«ندا» (مقتول) را مي‌شناختي؟

آنها همسايه نزديک ما بودند. پدرش افغاني بود و منزلشان چند حياط بيشتر با خانه ما فاصله نداشت. به همين خاطر کاملا خانواده‌اش را مي‌شناختم!

انگيزه‌ات چه بود؟

خودم هم نفهميدم! وقتي «ندا» را در کوچه ديدم که براي گرفتن نان مي‌رود، شيطان وارد جلدم شد. قبل از آن نزد خرده‌فروشي مواد رفته بودم و مقداري شيره خريدم. بعد از مصرف مواد، وقتي «ندا» (دختر 6 ساله) در حال بازگشت به خانه‌اش بود او را به بهانه دادن غذا به منزل اجاره‌اي‌ام کشاندم و ... .

چرا او را کشتي؟

ترسيده بودم! او گريه مي‌کرد و من مي‌ترسيدم رسوا شوم چون گفت موضوع را به مادرش مي‌گويد!

جسد دختربچه را چه کردي؟

داخل کيسه گوني گذاشتم و در کوچه خلوت رها کردم. البته هميشه آن کوچه شلوغ بود ولي آن لحظه خيلي خلوت شده بود. زنبيل، نان و کفش‌هايش را هم پشت بام انداختم.

بعد از قتل کجا رفتي؟

پشيمان شده بودم اما نمي‌دانستم چه کنم. فقط آرزو مي‌کردم که زنده شود! بعد از رها کردن جسد، به خانه مادرزنم رفتم چون همسر و فرزندانم آنجا بودند و من براي بردن غذاهاي مانده از ظهر به خانه آمده بودم که اين حادثه رخ داد.

ماجرا را به کسي هم گفتي؟

فقط به برادرزنم گفتم!

بعد چه شد؟

به محل رها کردن جسد بازگشتم. فکر مي‌کردم شايد زنده شده باشد اما با ديدن مردم دوباره به خانه مادرزنم رفتم و به هيچ کس چيزي نگفتم.

چگونه دستگير شدي؟

روز بعد وقتي به همراه خانواده و برادرزنم به خانه آمدم تا کسي به من شک نکند، ناگهان افسر آگاهي دستبند را به دستانم گره زد.

چرا همراه خانواده‌ات وارد حياط نشدي؟

من رفتم نوشابه بخرم و از ترس اطراف را هم نگاه مي‌کردم!

فکر مي‌کردي به همين زودي دستگير شوي؟

نه! چون هيچکس مرا هنگامي که ندا را به داخل حياط بردم يا جسد را انداختم، نديده بود. نمي‌دانم افسر آگاهي چگونه مرا دستگير کرد.

اگر کسي با يکي از اعضاي خانواده خودت اين کار را بکند چه مي‌کني؟

نگوييد! ديوانه مي‌شوم!

به افراد ديگري که مانند تو سوداي چنين کار کثيفي را در ذهن دارند چه مي‌گويي؟

عاقبت مرا ببينند! حتي مجرمان ديگر به من مي‌گويند حيف است تا فردا زنده باشي! بايد زودتر اعدامت کنند. من مي‌ترسم و شب‌ها کابوس مي‌بينم چرا که چند خانواده را به هم ريختم و بدبخت کردم! شيطان فريبم داد!
براساس اين گزارش، اين مرد 41 ساله پس از آنکه «ندا» دختر 6 ساله افغان را به لانه شيطاني خود کشيد و پس از آزار و اذيت، او را به قتل رساند، با تلاش شبانه‌روزي کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي و صدور دستوراتي از سوي قاضي احمدي‌نژاد بازپرس ويژه قتل عمد، دستگير شد. اين جنايت وحشتناک هفتم فروردين در منطقه شهرک شهيد رجايي مشهد رخ داد و متهم به قتل در کمتر از 48 ساعت با تيزهوشي مقام قضايي و کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي در حالي به چنگ قانون افتاد که سرهنگ رزمخواه رئيس پليس آگاهي خراسان رضوي نيز با تشکيل گروه ويژه پيگيري اين جنايت، فرماندهي عمليات را به عهده گرفته بود.


منبع: isna.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/100006/اعترافات جديد عامل تجاوز به نداي 6 ساله
بستن   چاپ